اگر پارهاي از قلبم اينجاست
پارهي ديگرش در چين است دكتر!
در ميان سياهي كه روان است به سوي رود زرد.
و هر سپيده دم، دكتر
هر سپيده دم قلبم در يونان تيرباران ميشود.
واينجا هر شب كه محكومين به خواب ميروند
و درمانگاه خلوت ميشود،
قلبم در«چامليجا» درخانهي مخروبهاي است دكتر!
و ده سال است كه،
براي هديه كردن به ملت فقيرم
تنها يك سيب سرخ برايم مانده است، دكتر!
يك سيب سرخ:
قلبم.
نه «آرتريواسكلروز»، نه نيوكوتين، نه زندان
سبب آنژین صدری من این است دکتر!.
ناظم حکمت