آيا تحزب کمونيستی در ايران ممکن است؟

آيا کميته کمونيستی راه تحقق آن است سوالااتی اساسی در رابطه با کميته های کمونيستی
ما قبلاً در نوشته ” کميته های کمونيستی جنبشی، سنگ بنای تحزب کمونيستی در ايران” به اين امر پرداختيم. در نوشته حاضر تلاش ميکنيم به سؤالاتی که در اين مورد مطرح شدهاند جواب دهيم و تلاش ميکنيم ابعاد ديگری از امکان، ضرورت و فعاليتهای کميته های کمونيستی را طرح کنيم و کماکان همه فعالين کمونيست جنبش کارگری را دعوت به دخالت در اين بحث ميکنيم.
سؤال شده است که آيا ساختن حزب کمونيستی در اين شرايط استبدادی ممکن است؟
جواب به اين سؤال برای ما نه از سرايدئولوژيک ضرورت وجود يک حزب کمونيستی طبقه کارگر بلکه به دليل امکان واقعی ساختن آن در همين اوضاع و عليرغم شرايط استبدادی امروز مثبت است. چرا؟

۱. وجود صف وسيع رهبران کمونيست در جنبش کارگری
هيچ اعتراض، تحرک و شکست و پيروزيی در جنبش کارگری بدون وجود رهبرانی که اهداف را دسته بندی ميکنند، رفقای کارگرشان را به فعاليت مشترک در اين رابطه قانع ميکنند، قدم به قدم تحرکات کارفرمايان، دستگاه سرکوب و روحيات رفقای کارگرشان را تعقيب ميکنند، ممکن نيست. اين را همه فعالين دخيل در محل ميدانند و ضرورتی به اثبات اين برای اين صف از رهبران کارگری نيست. اين را کارفرمايان و دستگاه سرکوب رژيم هم ميدانند. روشن است که جنبش کارگری هم مانند همه جنبش های اجتماعی ديگر حامل گرايشات مختلفی است و کمونيسم تنها يکی از اين گرايشات را نمايندگی ميکند . وجود صفی وسيع از رهبران کمونيست در جنبش کارگری محتاج اثبات نيست، سؤال اين است که امکان تمرکز اين صف رهبران کمونيست وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است، ظرف اين تمرکز و اتحاد چيست؟ و چه چيزامکانپذيری آن را در اين شرايط استبداد نشان ميدهد؟ چه راه يا ظرفی ميتواند با فاکتور سرکوب مقابله کرده و آن را خنثی کند و هم اتحاد سياسی رهبران کمونيست کارگری را تأمين کند و در نتيجه آن فعاليت وسيع سراسری و مشترک را ممکن کند؟ به اين در ادامه خواهيم پرداخت، تا اينجا اما وجود همين صف رهبران محلی کمونيست در جنبشکارگری اولين دليل مثبت بودن جواب به سؤال بالا است.
۲. منفعت مشترک طبقاتی
منافع مشترک طبقاتی در دفاع از حقوق خود، در بهبودی شرايط زيست و کار طبقه کارگر از جمله مطالبات مشترک طبقه کارگر در اکثريت واحدهای بزرگ و کوچک توليدی هستند و همين امکان فعاليتی مشترک و هماهنگ را مستقل از نزديکی يا دوری سياسی سازماندهندگان و رهبران محلی اعتراضات به يکديگر را ممکن کرده است. مهم اين است که امکان تمرکز مشترک بر منفعت طبقاتی مشترک امروز موجود است، سوال اين است که از اين منفعت طبقاتی مشترک برای تضمين يک فعاليت مشترک و سر و سامان دادن به جنبش مطالباتی کارگران استفاده ميشود؟ مرزبندی

های سياسی ضروری و لازم و مهم هستند، سؤال اما اينجا اين است که مستقل از اين مرزبندی های سياسی امکان يک فعاليت مشترک طبقاتی ميان رهبران کمونيست طبقه کارگر در محل ممکن است؟ خواستههای مشترک در اعتراضات وسيع اما پراکنده طبقه کارگر نشان ميدهد که اين امر ممکن و واقعی است چنانچه منفعت مشترک طبقاتی را پيش از مرزبندی های سياسی با يکديگر قرار دهيم.

۳. متمرکز و در عين حال سيال
اعتراضات ۳۰ سال گذشته جنبش کارگری در واحدهای بزرگ و کوچک توليدی تمرکز مشترک بر مطالبات مشترک و وضعيت جنبش مطالباتی در دوره های مختلف اين مبارزات، تلاش برای ايجاد تشکل های توده ای کارگران در مراکز مختلف، سازمان دهی و رهبری آن از طرف رهبران کارگری در محل که بخشی از آن رهبران کمونيست هستند از يکطرف ودر عين حال يک همکاری سيال ميان رهبران کارگری از طرف ديگر را نشان ميدهد. تبادل نظر در باره خواستههای مطرح شده، حمايت های متعدد از يکديگر، صندوق های کمک مالی به يکديگر، حمايت خانوادههای کارگری از يکديگر و غيره امروز جزو لحظات زندگی طبقه کارگر در ايران هستند. تمرکز پليس سياسی در شکستن اين اتحاد و همکاری طبقاتی عليرغم اينکه در مواقعی ما را وادار به عقب نشينی کرده باشد، دامنه اين همکاری سيال را نه تنها متوقف بلکه وسيعترهم کرده است. اين شکل از تمرکز و در عين حال سيال بودن، راه حلی است که شرايط استبدادی زندگی و مبارزه ۳۰ سال گذشته به ما آموخته است. تمرکز جزو داده اتحاد و منفعت مشترک طبقاتی ما است، همکاری سيال نتيجه شرايط سرکوبی است که به ما تحميل شده است. همکاری و اتحاد عمل در شرايطی که فضای سياسی بازتر باشد قطعاً از شکل سيال گذر خواهد کرد، امکان و وجود اين همکاری سيال اما امروز يکی از دلايل جواب مثبت به سؤال بالا در باره امکان و درستی تشکيل کميته های کمونيستی است.
کميته های کمونيستی ميتوانند محل به تمرکز سه فاکتور بالا باشند. کميته کمونيستی نامی است که ما به تجمع فعالين محل در واحدهای توليدی ميدهيم. تجمعات و تشکلات و مراکز هم فکری همين امروز موجود هستند، ما کميته های کمونيستی را توصيه ميکنيم چرا که صرف کميته بودن اين تجمعات شکل فعاليت ديگری را بدست ميدهد و تشکل فعالين محل را از شکل غير تعريف شده وآکسيونی خارج و امکان يک فعاليت طولانی مدت تر و هم شکل تر و درنتيجه هماهنگ تری با ساير رهبران کارگری در واحدهای ديگر را ممکن ميکند. چيزی که در آينده ميتواند مبنای تشکل بزرگ تر حزبی اين کميته ها با يکديگر باشد.

آنچه که فعاليت کمونيستی مشترک امروزرا به يک فعاليت کميته ای تبديل ميکند، اساساً تقسيم کار و تعهد مشترک در آن است. اين تقسيم کار تضمين ادامه کاری جمع است. تقسيم کار مستقيما تعريف هر عرصه فعاليت را موجب ميشود واز آنجا که تقسيم کار آگاهانه تعريف شده است، جای خالی رفقايی که دستگير، اخراج و يا به هر دليلی امکان فعاليت از آنها گرفتهشده است سريعتر پر میشود و به اين ترتيب کل فعاليت مشترک تعطيل يا به تعويق نمی افتد. تقسيم کار تعريف شده از طرف ديگر استفاده بهتر و بيشتری از آن سيالی فعاليت مشترکی که در ابتدا به آن اشاره کرديم را موجب ميشود. مسئولين هر عرصه در هر کميته ميتوانند بدون اينکه کل کميته را وارد رابطهای وسيع و در نتيجه خطرناک با کميته های ديگر در واحدهای ديگر بکنند، مستقلا با يکديگر در ارتباط باشند.

چهره علنی يا مبلغ، سازمانده، مروج، مسئول مالی، مسئول ارتباطات و يا مسئول امنيت از جمله مسئولينی هستند که در اين تقسيم کار ميگنجند. کميته چهره علنی يا مبلغ را قاعدتاً به کسی ميسپارند که اينکاره باشد، سازمانده کسی میشود که بهتر از ديگران آدم جمع ميکند و مردم دارتر است. مروج را کسی ميکنند که احاطه کافی بر نقد مارکسيستی دارد. امر مالی، پول و کمک جمع کردن هم به همين ترتيب، فعاليت تبليغی، امنيت کميته و يا ارتباطات که مسئول تماس با واحدهای توليدی ديگر است و يا هر تقسيم کار ديگری که ضروری باشد مسئوليت هايی هستند که کميته مشترکا تعريف و برايش کسی را انتخاب ميکند. کميته در جلسات منظم خود مشترکا تصميم گيری ميکند، مسئولين هر کار در اين تصميم گيری ميدانند که چه بايد بکنند؟ مسئولين هر کار منظما به کميته گزارش ميدهند و يکديگر را در جريان کارها قرار ميدهند. اين آن شکلی است که ادامه کاری، امنيت و همکاری با کميته های ديگر را بيشتر از اشکال متنوعی که امروز در مراکز و واحدهای توليدی مختلف شاهد آن هستيم تضمين ميکند.
سؤال شده است که آيا تنها توافق بر سر مانيفست کمونيست ويا نقد مارکسيستی از جامعه سرمايه داری بعنوان مبنای اتحاد اعضای يک کميته کمونيستی کافی است؟ جايگاه سياست و نقد به اوضاع روز چه ميشود؟
برای ما وجود اختلافات سياسی در نگرش به اوضاع سياسی روز روشن است. ارزيابی های متفاوت از جناح های درونی رژيم، اختلاف بر سر تاکتيک برخورد به آنها، اختلاف بر سر اوضاع جهانی و آلترناتيوهای مطرح بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی و غيره گوشه کوچکی از اختلافات موجود در مورد ارزيابی از اوضاع سياسی هستند.
سؤال ما اين است که چه چيزی رهبران کارگری در محل را برای متحد کردن کارگران کارخانه خود و يا هدايت و به پيروزی رساندن خواستههای واحدهای توليدی خود، متشکل ميکند؟ توافق بر سر تحليل از اوضاع جهانی؟ توافق برسر سياستهای غرب؟ توافق بر سر ارزيابی از جناح های رژيم؟ توافق بر سر آلترناتيو بعد ازسرنگونی جمهوری اسلامی؟ کداميک از اين اختلاافات و يا توافقات بطور جدی ميتوانند رهبران کمونيست در محل را از يکديگر دور و يا به يکديگر نزديک کنند؟ اينکه توافق بر سر نکات فوق کار مشترک با هم نظر شما را “راحتتر” ميکند، نميتواند دليل درستی باشد و تنها دوری و پرت بودن از شرايط واقعی مبارزه و اتحاد طبقه کارگر را نشان ميدهد. سرنوشت کل تشکل هايی که بنام طبقه کارگر و خارج از دايره کار و زندگی آن تشکيل شدند، تشکل هايی که بر سر همه آن نکات مربوط به اوضاع سياسی با يکديگر توافق داشتند، تشکل هايی که بعداً به دليل اختلاف شان بر سر اين يا آن نکته خود بارها شقه شقه شدند، بیربطی اين توافقات با سازماندهی مبارزه برای زندگی بهتر و دفاع از سنگرهای واقعی مبارزه طبقه کارگر را نشان دادند.

ما منکر اختلاف بر سر آلترناتيوهای مطرح در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی نيستيم، خود ما هم در اين رابطه نه بیطرف و نه بی نظر هستيم. سؤال ما اين ست که اولاً آيا توافق بر سر اين امر شرط همکاری و تشکل ما در محل با يکديگر است؟ و ثانياً به فرض توافق بر سر اين يا آن آلترناتيو، آيا نيرو و امکان واقعی تحقق آنرا داريم؟ آيا طبقه ما امروز در شرايطی هست که آگاهانه و مستقلا اين يا آن آلترناتيو را متحقق کند؟ جواب ما به همه اين سؤالات منفی است.
آيا اين به معنی آن است که اوضاع سياسی و آلترناتيوهای بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ربطی به رهبر کارگری ندارد؟ آيا پرداختن به اين سؤالات امر ديگران است؟ آيا ما از اين طريق رهبران کارگری را از نقش تاريخی که بايد ايفا کنند دور نميکنيم؟

جواب اينجا هم منفی است. آينده پس از سرنگونی جمهوری اسلامی يکی از اساسیترين مسايل مربوط به طبقه کارگر و رهبران کمونيست آن است. آينده مطلوب برای طبقه کارگر را تنها طبقه کارگر به نيروی خود ميتواند بسازد و تأمين کند. دخيل بستن به طبقات ديگر، اميد بستن به ترحم و همکاری طبقات ديگر بی راهه ای است که بارها شکست آنرا طبقه ما تجربه کرده است. اگر برای آينده مطلوب نيروی مطلوب خود را محتاج هستيم، آنوقت بايد توضيح دهيم که اين نيرو و اين تشکل و اتحاد کجا و از چه طريقی ايجاد ميشود؟
جواب اين سؤال را ميتوان در قامت يکی از احزاب تبعيدی در خارج کشور داد، ميتوان يکی از اين احزاب را بعنوان حزب طبقه کارگر و ظرف تشکل اين طبقه معرفی کرد.اين جواب اما تاريخا ديگر درست نيست. اين احزاب ديگر جواب تحزب کمونيستی طبقه کارگر نيستند. ما قبلاً به مشکل احزاب تبعيدی پرداخته ايم.
امروز بايد پايههای آن حزب کمونيستی طبقه کارگر را يکبار ديگر و در محل تشکيل داد. اگر طبقه کارگر قرار است با اتکا به نيرو و اتحاد خود به اهداف طولانی مدت خود دست يابد، اگر توافق داريم که اين اتحاد واقعيتی اجتماعی، انسانی و قابل لمس است، اگر توافق داريم که قدرت طبقه کارگر در نقشش در توليد است و از اينجا بايد قدرت اش را به کل جامعه نشان دهد، اگر توافق داريم که تشکل رهبران کارگری درهمان محل توليد و کار و در واحدهای توليدی مبنای تجمع و اتحاد کارگران آن محل است، اگر توافق داريم که اين ااتحاد محلی سنگ بنای نيروی ما در جامعه برای آينده بهتر است، بنابراين چه چيزی ميتواند پايهای تر از توافق بر سر مانيفست کمونيست و نقد مارکسيستی از جامعه سرمايه داری برای آن صف رهبران کارگری باشد؟

تجارب رهبران کارگری در چند ساله اخير نشان ميدهد که اين توافق بنيادی برای آغاز کار مشترک نه تنها کافی بلکه ضروری است. اختلاف بر سر موضوع مذاکره با کارفرمايان و دولت، با مسئولين محلی و يا نمايندگان اين يا آن ارگان حکومتی اختلافی واقعی و زمينی برای ادامه و به پيروزی رساندن ويا عقب نشينی آگاهانه در اعتراضات فلان مجمع توليدی است، اختلافی است که مستقيماً به آن منفعت مشترک طبقاتی مربوط است و بايد برسر آن بحث کرد و مشترکا تصميم گرفت درحالی که دخالت دادن اختلاف نظر درباره آينده بعد از جمهوری اسلامی در اين مبارزه معين امروز صف مبارزه کارگری را متفرق ميکند.

آينده بعد از جمهوری اسلامی مسله هرعضو کميته کمونيستی و هر رهبر کارگری است. منوط کردن تشکل رهبران کارگری به اين امر اما دخيل کردن فاکتوری است که امروز منجر به پراکندگی ميشود. به سختی ميتوان رفقای کارگر در محل را قانع کرد که چرا به اين دليل از هم دور شديم؟ اين را هم رهبران کمونيست بارها شخصاً تجربه کرده اند. در آينده فعاليت اين کميته ها قطعاً زمانی جواب به سؤال آينده جمهوری اسلامی حياتی خواهد بود، امروز اما اختلاف نظر در اين باره نبايد مبنای دوری رهبران کارگری در محل با يکديگر باشد.

سؤال شده است که آيا همين امر اتحاد رهبران کارگری را نميتوان از طريق مجامع عمومی ويا سنديکاها پيش برد؟ اينجا هم میشود جمع شد و تصميم مشترک گرفت و تقسيم کار کرد.
مجامع عمومی و يا شوراها تشکل های تودهای هستند. در دنيای واقعی مبارزه يک قدم پيش از تشکيل مجامع عمومی جمعی هست که اين مجمع را ممکن کرده است. بايد گروه موزيکی قبلاً موجود باشد تا ملت برای ديدنش جمع شوند. بايد جمع يا کميته ای قبلاً وجود داشته باشد که رفقای کارگرشان را به مجمع عمومی يا سنديکا فراخوان بدهد، بايد جمعی مورد اعتماد کارگران موجود باشد. تا به اين فراخوان جواب مثبت داده شود.
مستقل از تفاوتهای مجمع عمومی و سنديکا که فعلاً موضوع اين بحث نيستند، اين درست است که در مجمع عمومی ويا سنديکا کارگران جمع میشوند و تصميم ميگيرند و برای پيش برد اين تصميمات تقسيم کار ميکنند. جنبش کارگری اما مانند هر جنبش اجتماعی ديگری شامل گرايشات مختلف است، کمونيسم يا مارکسيسم يکی از اين گرايشات است. رهبران کمونيست چه موافق مجمع عمومی باشند و چه سنديکا، قبل از هر تجمعی با يکديگر همفکری ميکنند. کميته های کمونيستی ظرف اين هم فکری هستند.

برای جواب دادن به گرايشات ديگر، برای کسب آرای کافی، برای حفظ خود، برای هر لحظه حضور در تجمع تودهای قبلش همفکری ميشود. اينرا رهبران کارگری روزانه شاهدش هستند، بخصوص در شرايط حاکميت استبداد.
سؤال شده است که تمرکز رهبری و يا تشکيل کميته مرکزی حزب کمونيستی در داخل ايران تا دوره توازن قوای مناسب ممکن نيست، وجود کميته مرکزی در خارج کشور هم به نظر شما بازگشت به حزب در تبعيد است. قدمهای بعدی برای تمرکز اين کميته های کمونيستی چيست؟

وجود کميته مرکزی در خارج کشور حزبی که پا بر شانه کميته های کمونيستی در محل دارد نه تنها ممکن بلکه درست هم هست. تجربه فعاليت مخفی همه احزاب ممنوع مستقل از چپ يا راست اين را نشان ميدهد. مشکل امروز اين است که در غياب نبودن اين کميته ها و پايههای اصلی و حياتی وجود يک حزب کمونيستی، خود را رهبر طبقه کارگر و حزب آن اعلام کردن واهی است. اين مشکل کل احزاب چپ يا کمونيست در تبعيد است.
بحث اينجا درمورد احزاب در تبعيد و نه رهبری در تبعيد است. رهبری احزاب مخالف و اپوزسيون در جهان، چپ يا راست برای تأمين ادامه کار خود مجبور به ترک محل فعاليت خود بوده و هستند. در مورد ايران اما اين نه تنها رهبری اين احزاب بلکه تقريبا کل بدنه اين احزاب هستند که در تبعيد بسر ميبرند. هر بخشی هم که در داخل وجود داشته باشد صرفا ضميمه حزب در تبعيد است. در تبعيد بودن رهبری حزب بلشويک برابر با فرار يا مهاجرت و تبعيد کل سازمان اين حزب در محل نبود. کميته های کارگری و حزبی بلشويک ها وحتی منشويک ها عليرغم اينکه هسته مرکزی رهبری احزابشان در تبعيد بودند در محل کار و زندگی خود وجود داشتند. تنها و تنها به دليل وجود اين سازمانها و کميته های محلی بود که لنين و رهبری حزب بلشويکی امکان دخالت دراوضاع را پيدا کردند. در مورد ايران اما اين نه تنها رهبری اين احزاب بلکه همه آنچيزی که موجوديت اين احزاب را تعريف ميکند از بدنه اعضا، کميته ها و همه ارگانهای حزبی و نيروی انسانی آنها هم در تبعيد هستند.

در شرايطی که کميته های کمونيستی در واحدهای صنعتی متعددی تشکيل شده باشند، قطعاً مسله تمرکز فعاليت آنها با يکديگر موضوع روز خواهد بود. اين نکته ای است که در آن زمان و بسته به اوضاع و توازن قوا و تشخيص خود اين کميته ها بايد به آن پرداخت. مسله درستی يا نادرستی ضرورت تمرکز کار مشترک نيست، اين ضروری است. نکته راه آن و درستی اين راه است.
سؤال شده است که نقش جريانات رفرميستی چون حزب توده و يا حزب چپ )فدايی( را چگونه ميبينيم؟
مستقل از نقش تاريخی مخرب اين جريانات، بايد اين جريان را بعنوان يکی از گرايش های موجود در جنبش طبقه کارگر به رسميت شناخت. اين جريان بخصوص آنجا که خود را با حزب توده تداعی ميکند صاحب سنت است. امکان گرايی و مبارزه درچهارچوب امکانات برای مثال شعارهايی هستند که به بهانه آن تلاش ميکنند مبارزات طبقه کارگر را بزير پرچم اصلاح ساختارهای درونی حکومت بکشانند. نقد اين جريان نه به کليت سرمايه داری بلکه ويژگی ها و کاستی های و ساختارهای حکومتی است. در ادبيات اين جريان نه کارمزدی و استثمار طبقه کارگر که سازمان بد توليد و دستگاه دولتی ونامناسب بودن سازمان توليد اجتماعی است که نقد ميشود. اين جريان همانطور که گفته شد يکی از گرايشات جدی موجود در جنبش کارگری است. بحث و جدل با طرفداران اين جريان در اعتراضات کارگری روزانه، جواب دادن به نکات آنها و نشان دادن راه نادرستی که توصيه ميکنند يکی از صحنه های مبارزه سياسی است. دفاع از منفعت مشترک طبقاتی يک جنبه اش هم دخيل نبستن به جناح های حکومت و پشت کردن به رفقای کارگر خود در محل هم هست. بايد به رفقای کارگرمان نشان دهيم که دخيل بستن به اين يا آن جناح حکومت برای مثال به ضرر ما است. ايستادن در مقابل اين سنت نه ازسر ايديولوژيک بلکه از سر نادرست بودن راهکارهای پيشنهادی آنها در مبارزات روزمره مان است.
اين جريانات مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی حکومتی ممکن است برای کارگران “طلب حق” بکنند، سازمان داشته باشند و سازمان بدهند اما ماهيت متفاوتی ندارند. اختلاف آنها در وجود ولی فقيه است. در چهل سال گذشته اين جريانات که در طبقه کارگر مبلغ ايجاد سنديکا بوده اند هيچگاه پنهان هم نکرده اند که تحقق اين امر از طريق نفوذ در شوراهای اسلامی و خانه کارگر ممکن ميشود. ماهيت اصلاح طلبی و ناسيوناليستی اين جريان مانع طبقه کارگر برای وجود صف آگاه و متحد خود باشد.
در غياب کميته های کمونيستی که منافع امروز و فردای کارگران را نمايندگی کنند اينها حضور فعالی خواهند داشت.
سؤال شده است که اگر روال فروريزی و يا از هم پاشی جمهوری اسلامی آغاز شد، بايد تا تشکيل حزب طبقه کارگر دست روی دست بگذاريم؟
رهبران کمونيست طبقه کارگر همين امروز هم دست روی دست نگذاشته اند. نگاه کوتاهی به کل اعتراضات سازمان داده شده در مراکز صنعتی و مراکز کار اين را نشان ميدهد. از هم پاشی جمهوری اسلامی ميتواند در يکماه آينده يا يکسال آينده اتفاق بيفتد، سؤال از نظر ما اين است که چطور بايد خود را برای آن آماده کرد؟ طرح کميته های کمونيستی راهی برای آمادهشدن سريع برای دخالت دراين اوضاع هم هست.
فرض کنيم که جمهوری اسلامی در يکسال آينده فروخواهد پاشيد، تکليف طبقه کارگر و رهبران کمونيست آن چيست؟ ما يا يکبار ديگر در غياب تشکيلات و تحزب کمونيستی خود قربانی اهداف طبقات ديگر ميشويم، يا با اتکا به نيروی خود طبقه کارگر در اين تحولات شرکت ميکنيم. بورژوازی و طبقات دارا از امکانات وسيعتری در دخالت در اين اوضاع برخوردارند. ما، کمونيستها و طبقه کارگر اما نه. چطور ميتوان اين خلاء را در کوتاهترين زمان ممکن رفع کرد؟ همانطور که قبلاً کفتيم ميتوان يکی از احزاب تبعيدی را بعنوان حزب طبقه کارگر معرفی کرد و خيالمان را راحت کنيم، راه پر کردن آن خلاء هم به معنی پيوستن به يکی از اين احزاب خواهد بود، اين حتماً بعنوان راه حل طرح شده و ميشود، راه حلی که از نظر ما درست نيست.
جواب درست به نظر ما ساختن پايههای يک حزب واقعی کمونيستی طبقه کارگر است و کميته های کمونيستی ميتوانند قدم اول در اين راه باشند.
سؤال شده است که آيا احزاب تبعيدی در خارج کشور هيچ نقش مفيدی ندارند؟
بسته به اينکه اين احزاب رابطه خود را با طبقه کارگر و رهبران آن چگونه تعريف ميکنند، ميتوانند نقشی مفيد يا مخرب داشته باشند. ما قبلاً در نوشتهای بنام احزاب تبعيدی و مشکل تحزب کمونيستی طبقه کارگر در ايران در اين باره گفتيم که:
بدون اينکه قصد رد يا تأييد سياستهای حزب يا سازمانی را داشته باشيم. تأکيد ما بر اين است که نقشی که احزاب در تبعيد امکان اجرای آنرا دارند دخالت سياسی و کمک به روشن کردن افق سياستهای کمونيستی است. اين مبارزه ميتواند در کنار تلاش رهبران و فعالين کمونيست طبقه کارگر در محل قرار گيرد و کمکی به آنها برای شکل دادن به صفوف متحد خود باشد. اين آن نقش واقعی است که بعد از رد و نقد رهبری احزاب در تبعيد بايد بر آن تأکيد کرد.
اينجا منظور نه سياستهای عمومی و شناخته شده کمونيستی که برای نمونه در مانيفست کمونيست مدون شدهاند، بلکه منظور سياستهای روز هم هستند. بخش مهمی از مبارزه طبقه کارگر مبارزه نظری و روشن کردن افق و سياستهای کمونيستی و کارگری است واين ديگر ربطی به محل داخل يا خارج کشور ندارد.
عقايد سياسی و نقد امری جهان شمول هستند. امروز بعد از انقلاب الکترونيکی و امکانی که ارتباطات اينترنتی در جهان ايجاد کرده است، سياست را پيش از هر زمان جهانی کرده است. اين همان ابزاری است که احزاب در تبعيد ميتوانند با استفاده از آن نقش مثبت خود را ايفا کنند. از اين لحاظ جايگاه سياسی و نظری که احزاب و گروه های در تبعيد دارند ميتواند بمراتب واضح تر از آن باشد که خود اين احزاب ادعا ميکنند. در مقايسه با مقوله تامين رهبری جنبش کارگری، تشکيلات و سازمانهای توده ای و رهبری اين مبارزات، تاثير گذاری بر نظرات و سياست محدوديتی ندارد. نشناختن اين جايگاه واقعی مشکل اصلی احزاب در تبعيداست. شناختن اين جايگاه واقعی است که اين احزاب را نه آلترناتيو يا بديل بلکه در کنار تلاش کارگران کمونيست برای ساختن حزب کمونيستی شان قرار ميدهد.
امر سازمانيابی کمونيستی طبقه کارگر نه از کانال رهبری و يا پيوستن به اين احزاب تبعيدی بلکه مستقل از آن ممکن ميشود. احزاب در تبعيد ميتوانند بعنوان کانون های فکری گرايشات گوناگون در طبقه کارگر در کنار تلاش و فعاليت
هر يک از اين گرايشات در ايران قرار گيرند. امر سازمان يابی کمونيستی طبقه کارگر از نظر ما از طريق سازمان ها و کميته های کمونيستی ميگذرد که به خود و امری که دنبال ميکنند، جنبشی مينگرند.
لازمه متحد و متشکل بودن طبقه کارگر آگاه که در ابعاد ميليونی ديگر خاموش نمانده است وجود حزب کمونيستی اش است که در برگيرنده کارگران کمونيست طبقه کارگر و روشنفکران کمونيست در جامعه باشد. سلول های پايه ای اين حزب همان کميته های کمونيستی است. جامعه ايران يک بار ديگر و در ميانه نارضايتی عميق و مبارزه برای زير و
رو کردن نظم و دولت کنونی جمهوری اسلامی قرار گرفته است و طبقه کارگر و کمونيستها نيازمند حضور صف متحد و سازمانيافته خود در اين رو در رويی عظيم می باشند. چنين حزبی در اتکا به خود و سازمان و نفوذ توده ای اش در ميان طبقه کارگر و جامعه، در جدال برای گرفتن قدرت سياسی يک پای اساسی است و برقراری جمهوری سوسياليستی در ايران نيازمند انقلاب سوسياليستی است.
www.dar-rah.com mail@dar-rah.com
mail@bahram-modarresi.com asadgolchini@gmail.com
دفتر پژوهش های تحزب کمونيستی در ايران بهرام مدرسی – اسد گلچينی ۳ آذر۱۳۹۹ – ۲۳ نوامبر۲۰۲۰


فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ