آمدیم از کوهستان ها
از
هفت دریا
تا اورا بکشیم.
بهر او از مشرق تا مغرب
مارسی تا مسکو
دام ها گستردیم.
سرهر رهگذری,توپ وتفنگ
مستقر کردیم
تافرارش را مانع گردیم.
2
بهر او دست کشیدیم از کار
چارسال این جا جمع شدیم
در میان آوار
شهرهای همه در حال سقوط
وبه یکدیگر گفتیم به انواع زبان ها
تا به دریای هفتم
از کوهستان ها
جایش را.
بعد
درسال چهارم
ما کشتیم اورا.
3
آن کسانی که به دنیا آمد تا که ببیند در پیرامونش
همه در ساعت مرگش حاضر بودند,استاده به گردش
دست شان در خونش:
ما همه.
وزنی نیز آن جا بود که آورد زمانی به جهانش_
این زن
بود خاموش پسر را چون بردیم,نمی گفت سخن.
لعنت جاویدان بادا بر زهدانش!
آمین!
4
بعد ازآن,لیک,که او را کشتیم
آن چنان افکندیمش زیر مشت و لگد
که دیگر صورت اورا نتوانست کسی بشناسد
وچنین بود که او شد غیر قابل تشخیص_
نبود او دیگر فرزند هیچ کسی.
5
وکشیدم بیرون اورا از زیر فولاد و چدن
باردیگربردیمش به وطن_
وجسد را زیر سنگی,زیر طاقی
_طاق نصرت,طاق پیروزی_
دفن کردیم که همواره بماند باقی
زیر سنگی صدها بلکه هزارها خروار
تا به روز محشرهم,سرباز گمنام
نتواند که زودجا برخیزد
یا کند از نو عرض اندام.
بی هویت برود نزد خدا,بی چهره
_گرچه در روشنی روز,ازنو_
ودهد مارا,هریک,باانگشت,نشان
باهویت های محرزمان
به عدالت
تا کیفر بینیم.