در سکوت نمناک فصل سرد،
برسینهى چرکین جادهى کار و کار،
مرگ انگشتهای پر از اشتهای بازی و فردا
در دهان چرخهای بیرحم کودکان کار،
دردی سوزان
در اندیشهام به دعوا است.
فردا کجاست؟
کسی ادرس انگشتهای “لطیف” را میداند؟
در فصل یخبندان شکوفه و گل،
کسی به کوچه خواهد آمد؟
کسی فریاد خواهد برآورد,
کودکی در فصل یخ و گل،
برای لمس فردا،
دستهایش را می طلبد!
کسی میداند،
خانه امن کودکان،کجا جا دارد؟
دردی جانکاه،
اندیشهام را در می نوردد.
“خروش” چند حرف است؟
