تا نفس می کشم، اميدوارم…

[box type=”info” align=”” class=”” width=””]اين نوشتار کوتاه را لئون تروتسکی در سال ١٩٠١ در زمانه ای سرد و خاکستری ھم چون زمانه ی ما که فقرو کرسنگی، راسيسم،يھودستيزی، نژادپرستی،بنيادگرايی اسلامی، استبداد،استثمار ودر يک کلام قتل وغارت بيداد می کرد به نگارش درآورد.تروتسکی در سنين جوانی وارد مبارزه ی سياسی شد و درسن بيست دوسالگی به عنوان يک مارکسيست انقلابی دستگير و به سيبری تبعيد گشت. علی رغم ھمه ی سختی ھای روحی ومالی ودربدری ھای ناشی از امر مبارزه ی انقلابی و تعقيب و مراقبت ھای پليس تزاری، خستگی ناپذير و استوار در آستانه ی ھزاره ی دوم به سوسياليسم وانقلاب باور داشت و نگاه خود را به آينده ای زيبا و انسانی دوخته بود. وی مصمم واميدوار در شانزده سال بعد،با پيوستن حزب بلشويک و درمقام سازمانده نظامی قيام ودرکنارلنين در جايگاه يکی از برجسته ترين رھبران انقلاب سوسياليستی اکتبر در روسيه قرار گرفت ونقشی بی بديل درانکشاف نظريه وعمل بلشويسم ايفأنمود. مترجم[/box]

اگرستاره ای بودم در آسمان، بی تفاوت براين کره ی غبارآلود و فقر زده سوسو می زدم و بر نيک وبد آن به يکسان می تابيدم، اما من يک انسانم. تاريخ جھان که برای تو نوشنده ی شھد علم، برای تو دفتردار پير جاودانگی ھم چون لحظه ای بی ارزش می نمايد، برای من ھمه چيز است. تا آن دم که می زيم، برای آينده پيکار می کنم، برای آينده ای روشن ودرخشان که در آن، انسان، زيبا و پرتوان، فرمانروای تاريخ باشد و کشتی خويش را تا بيکران ھای زيبايی و شادی وخوشبختی براند.
قرن نوزدھم، بسياری از آمال ھای انسانی را برآورده ساخت اما سرخوردگی ھای اين قرن در شماره فزون بودند وناچار، تحقق بسياری از آرزوھا به قرن بيستم وانھاده شد. انسان خوشبين، ھرگاه که با ناملايمات رودررو می گشت، فرياد می زد: ” چه! درآستانه ی قرن بيستم واين چنين؟ ” و ھرزمان که برآن بود تا سيمايی بر شکوه از آينده تصوير کند، صنحه، قرن بيستم بود.
واکنون اين قرن از راه رسيده است. ره آوردش برای ما درھمين آغازچه بوده؟ درفرانسه: نفرت ھای قومی، در اتريش، منازعات ملی؛ در آفريقای جنوبی: جنگ بقای طايفه ای کوچک که ازسوی طايفه ای بزرگتر قتل عام می شود؛ وحتی در جزيره ی ” آزاد ” سرود شاذى سرمستان حريص در معاملات شوينيستی؛ بحران؛ غم انگيز شرق؛ شورش خيل گرسنگان در ايتاليا، بلغارستان، رومانی … قتل ونفرت؛ گرسنگی وخون …

چنان می نمايد که قرن بيستم، قرن جديد، قرن موعود، برآن است تا درھمين آغاز، اميدوران را دچار ياس وسرخوردگی کرده، آنان را به شھروندان نيروانا بدل کند. قرن بيستم از دھان مسلسل ھا وتوپ ھايش می غرد: مرگ براميد؛ مرگ بر اعتقاد؛ مرگ برعشق؛ مرگ بر آرزو.

تو ای غرقه در احساس و اميد! تسليم شو! اين منم قرن بيستم که انتظارش را می کشيدی. آينده تو! و انسان
اميدوار و تسليم ناپذير، به پاسخ می گويد: ” نه، تو تنھا يک لحظه گذرا ھستی. ”

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ