تفكر جادويى درباره داعش

قبل از جنگ داخلى لبنان، بيروت به عنوان پاريس خاورميانه معروف بود. امروز، پاريس بيشتر و بيشتر به بيروت اروپاى غربى شباهت دارد: شهرى با تنش قومى در حال اشتعال، گروگانگيرها و بمبگذاران انتحارى. پاريسى ها با همان التزام لبنانى ها كه بطرز معجزه آسايى از اواسط دهه هفتاد به نمايش گذاشتند، به خيابانها و كافه ها و به زندگى عادى برگشته اند.آنها با شهامتى قابل تحسين بر پوسترها و ديوارهاى كاج جمهورى نگاشته اند كه ما را باكى نيست. اما ترس فراگير است و محدود به فرانسه نيست. فقط در چند هفته اخير، دولت اسلامى قتل عامهايى در بغداد، آنكارا و جنوب بيروت به راه انداخته است و هواپيمايى روسى را با ٢٢٤ سرنشين ساقط ساخته است. بقيه ى زندگان را با حملاتى قريب الوقوع تهديد كرده است، گو اينكه نهايت آرزوى آنها انتقامگيرى خونين بوده است.
بنظر مى رسد فرانسه كه مآلاً در قتل عام ژانويه دچار دهشت شده است اين آرزوى آنان را متحقق كرده است. فرانسيس اولاند در آن زمان اعلام كرد كه ” ما در جنگيم” و اكنون تلاش مى كند با تغيير در قانون اساسى وضعيت فوق العاده را تمديد كند. كمتر از ٤٨ ساعت پس از رويداد فرانسه، در هماهنگى با روسيه دور جديدى از حملات هوايى در رقه انجام داد. داعش – فرقه اى نظامى با حدود ٣٥ هزار نيروى زبده كه بر قلمرو خودخوانده ” خلافت” كه – هيچكس آن را به عنوان دولت برسميت نمى شناسد حكم مى راند – يك شبه با حملاتى هماهنگ به چيزى دست يافت كه فرانسه جبهه آزاديبخش الجزاير را تا سال ٩٩ ( چهار دهه پس از استقلال الجزاير) برسميت نمى شناخت: تصديق اينكه آنها در حال جنگ هستند تا كمپينى عليه” مطرودين”. اگر فرانسه نيروهاى زمينى اش را روانه سوريه كند، به دولت اسلامى فرصتى مى دهد كه در تمناى آن هست: جنگ تن به تن با نيروهاى ” صليبى” در قلمرو اسلامى.
برسميت شناختن دولت اسلامى به عنوان حريف جنگى تنها دستاورد استراتژيك آنان نيست. علاوه بر اين آنان وحشت به پا كرده اند و فرانسه را بيشتر از قبل به سمت جنگ داخلى سوق داده اند. قتل عام پاريس انتقامگيرى از فرانسه به خاطر حملات هوايى بر مواضع داعش بود، اما دلايل ديگرى نيز وجود داشت كه چرا فرانسه را مورد هدف قرار داده اند. پاريس سمبل تمدن كفرى است كه داعش به تقابل آن برخاسته است. به گفته بيانيه ى آنها پس از برعهده گرفت مسؤليت حملات، پاريس ” پايتخت فسق و فحشا” است. فرانسه نه تنها قدرت استعمارگر شمال آفريقا و خاورميانه بود، بلكه در كنار انگلستان به ايجاد مرزهاى استعمارى سايكس پيكو اقدام كردند كه داعش پس از حمله موصل با موفقيت آن را باطل كرده است. مهمتر از همه، فرانسه- نسبت به جمعيت كل- بيشتر از هر كشور اروپايى شهروند مسلمان دارد كه عمدتاً از مستعمرات سابق اين كشور آمده اند. طبقه متوسط مسلمان در حال رشدى دارد و تعداد كثيرى از مسلمانانى كه خارج از دين خود ازدواج مى كنند، اما هنوز اقليت قابل توجهى هستند كه در محلات حاشيه اى و با سطح بالايى از بيكارى زندگى مى كنند. دروازه بهشت پاريس كمابيش به روى ساكنان محله بانيليو با رشد جمعيتى سه دهم درصد بسته است. احساس انزوا با حس تبعيض، خشونت پليس و سكولاريسم لائسيته تركيب مى شود. سكولاريسمى كه بسيارى[ از مسلمانان] احساس مى كنند براى سرجانشاندن مسلمانان است.جاى تعجب نيست كه بيش از هزار مسلمان فرانسوى در ميادين جنگى سوريه و عراق به جستجوى شكوه و افتخار رفته اند. بيشتر اين جهاديون جوان نه در مساجد بلكه از طريق اينترنت راديكال گشته اند. برخى از آنها از جمله مجرمين حملات ژانويه و نوامبر سابقه دستگيرى و سپرى كردن مدتى در هلفدونى داشته اند. تخمين زده مى شود كه بيش از ٢٥ درصد نيروهاى جهادى فرانسوى افرادى هستند كه به اسلام گرويده اند. آنچه كه بيشتر جهاديها را بهم پيوند مى دهد اين است كه آنها فاقد آموزه هاى جدى دينى هستند. طبق بيشتر مطالعات انجام شده رابطه متباينى بين زهد مسلمانان و پيوستن آنان به جهاد وجود دارد. به گفته اوليور روى، مؤلف چندين كتاب درباره اسلام سياسى” بيشتر شاهد اسلامى كردن راديكاليسم هستيم تا راديكال شدن اسلام”.
داعش با اعزام گروهى از شهروندان فرانسوى و بلژيكى براى قتل پاريسى ها در آرامش خيال، مى خواهد موجى از خصومت را در ميان جوانان مسلمان دامن بزند. حملات ١٣ نوامبر، برعكس قتل عام شارلى ابدو در تمام دنيا محكوم شد. قربانيان از هر تبارى بودند و براى قاتلين على السويه بودند. مسلمانان زيادى در محله سين سنت دنى، كه بمبگذارى استاديوم فرانسه در آن انجام شد زندگى مى كنند. در تئورى اين اقدام مى تواند به تراژدى متحدكننده اى تبديل شود. با اين وجود مسلمانان هستند كه بطور چشمگيرى بار اقدامات امنيتى و رتوريك جديد دفاع ملى را بر دوش مى كشند. فيصل رياض، مردى فرانسوى و الجزاير تبار، كه در اوبرويله، در چند صد قدمى ساختمانى كه حملات ١٨ نوامبر عليه فراريان حمله پاريس انجام گرفت اشاره اى به تغيير فضا دارد. رياض مى گويد” اولاند در سخنان ماه ژانويه به صراحت بر تمايز بين اسلام و تروريسم پافشارى مى كرد. اين بار نه فقط از اين كار خوددارى كرد بلكه به شيوه اى خلاف آن رفت: با اصرار بر بستن مرزها و تأكيد بر اينكه حمله كنندگان خارجى هستند و مهمتر از همه با منعكس كردن فراخوان جبهه ملى مبنى بر سلب تابعيت دوگانه از شهروندان فرانسوى در صورت مجرم شناخته شدن در اقدامات عليه منافع ملى فرانسه. بنابراين اين رويكرد منجر به افزايش ترس ما شده است”. ماريه له پن كه پيش بينى مى شود در انتخابات محلى ماه دسامبر موفقيت چشمگيرى حاصل كند، يك استثنا است، اما جوّ ضد مسلمان بودن كمتر به راستهاى افراطى محدود مى شود. در محافل راست ميانه از مسلمانان به عنوان ستون پنجم ياد مى شود. يكى از چهره هاى شاخص در حزب ساركوزى پيشنهاد كرده است كه ٤٠٠٠ مظنون مسلمان را در اردوگاههاى دسته جمعى جمع كنند.
داعش با ربط دادن قتل عام به بحران پناهجويى به هدف استراتژيك ديگرى دست يافت. خاطره آيلان كوردى- كودك سه ساله اى از كوبانى كه در سواحل تركيه غرق شد- اكنون با پيدا شدن پاسپورتى در نزديكى جسد يكى از حمله كنندگان به محاق رفته است. اينكه اين فرد مهاجم با داشتن پاسپورتى متعلق به فردى متوفى، از طريق يونان خود را به اروپا رسانده است نشان از برنامه ريزى دقيقى دارد. هدف نه فقط تنبيه سوريهايى است كه از خلافت گريخته اند، بلكه زدودن دلسوزى اروپايى ها از پناهجويان است كه مآلاً به خاطر بيكارى و رشد نيروهاى دست راستى و احزاب ضد مهاجر كمرنگ شده است. ماريه له پن خواستار توقف فورى سيل پناهجويان سورى شده است. جب بوش پيشنهاد كرده است كه در ايالات متحده فقط سوريان مسيحى پذيرفته شوند. اگر غرب به پناهجويان سورى پشت كند، حس تنها گذاشتن آنها عميقتر خواهد شد كه اين نيز به سهم خود دستاورد بزرگى براى داعش خواهد بود.
سخت بتوان با ساكنان محلات ده و يازده پاريس كه مورد حمله داعش به تئاتر باتاكلان و رستوران لا پتى كامبوج قرار گرفت همدردى نكرد. من اين محلات را به خوبى مى شناسم: تعدادى از دوستان ژورناليست من ساكن آنجا هستند. در شهرى كه بر اساس نجبا و محرومين و بر اساس طبقاتى محله بندى شده است، اين محلات هنوز بهم آميخته، ارزان قيمت و مهمانپذير بودند. هنوز به نحوى محبوب و دنج بودند. قصيده هاى به افتخار آنها به مطبوعات فرانسه سيلان شدند، گو اينكه حملات عمدتاً حمله به شیوه زندگی آنان بوده است. در صفحه اول شارلى ابدو نوشتند« فاك،آنها سلاح دارند، ما شامپاین ” اما توماس لگراند روزنامه نگار در فرانسه اینتر اشاره کرد”واقعيت این است که ما شامپاین داريم … و همچنين سلاح ”
فرانسه در سالهاى اخير از اين سلاح بسيار پربسامدتر، گسترده تر و ستيزه خوتر استفاده كرده است. شيفت رويكرد به پز دخالتگر در دنياى اسلام در زمان ساركوزى شروع شد و حتى بسيار محكمتر در دوران اولاند كه خود را از نوادگان گى موله مى داند، نخست وزير سوسياليست كه در زمان سوئز و الجزاير عهده دار كرسى قدرت بود، كوس آن به صدا در آمد.اول از همه فرانسه بود كه بعد از سفر برنارد هنرى لوى به بنغازى به يارى شورشيان در ليبى شتافت. آن ماجرا، بعد از پيوستن آمريكا، منجر به رهايى ليبى از دست قذافى شد، اما بعد آن را در چنگال ميليشيا- كه تعدادى از آنها جهاديون بودند- و قاچاقچيان اسلحه كه مشتريان آن از نوع داعش بودند انداخت. فرانسه روابطش با نتانياهو را محكمتر كرده است- اولاند ” عشق” خود به اسرائيل را پنهان نمى كند- و بياناتى جنايى عليه جنبش بايكوت، تحريم و ناكارآمدسازى عليه اسرائيل داشته است. تعقيب ” ديپلماسى اقتصادى” اولاند در دنياى عرب حسن تعبيرى براى رابطه بهترى با پادشاهى سعودى است كه صدور دكترين وهابيسم آن منجر به گسترش ايدئولوژى جهاد شده است. اين ائتلاف داستان قديمترى دارد. در سال ١٩٧٩ و در هنگام محاصره مكه توسط گروهى از راديكالهاى اسلامگرا، دولت فرانسه با اعزام گروهى كماندويى به دفاع از پادشاهى سعود برخاست. سعوديها در آن زمان گردن٦٣ تن از خاطيان را زدند، به همان شيوه اعدام گروهى كه امروز داعش – فرزندان وحشى سلطنت سعودى -انجام مى دهند. فرانسه با استفاده از خشم سعوديها نسبت به رويكرد اوباما به نزديكى با تهران، در رابطه با برنامه اتمى ايران از سعوديها فاصله گرفت و در رابطه با سوريه، اكنون در حال رقابت با ايالات متحده است تا به عنوان تأمين كننده درجه اول تكنولوژى پيشرفته نظامى به عربستان سعودى نقش ايفا كند.
تونى جودت در يكى از گفتگوهاى اخير خود گفته است” وقتيكه بوش مى گفت ما در ” آنجا” با تروريسم در حال جنگ هستيم، بدين معنى كه نبايد” اينجا” با آنها بجنگيم، يك حركت سياسى منحصراً آمريكايى را انجام مى داد. قطعاً اين استعاره رتوريكى نيست كه در اروپا گوش شنوايى پيدا كند، [ جاييكه سياستمداران آن تشخيص داده اند] كه اگر قرار است جنگى بين ارزشهاى غربى و بنيادگرايى اسلامى صورت گيرد، به همان شكلى كه براى صاحبنظران آمريكايى معرفه و متكى به خود است، چنين جنگى محصور به بغداد نخواهد ماند. چنين جنگى خود را در سى كيلومترى برج ايفل نيز بازتوليد خواهد كرد”.
دولت فرانسه از پذيرفتن چنين چيزى امتناع مى كند. بيشتر افراد در پاريس با رويداد ١٣ نوامبر شوكه شدند، منهاى كسانيكه به داعش گوش داده بودند.چند هفته پيشتر مارك تروديك، دادستانى كه متخصص مسائل تروريستى است، در نشريه پاريس مچ هشدار داد كه فرانسه به سبب فعاليتهايش در خاورميانه به ” دشمن شماره يك” داعش تبديل شده است. او در گفتگويى بعد از ١٣ نوامبر مى گويد:” هميشه همان داستان بوده، اجازه مى دهيم كه گروهى تروريستى به هيولايى تبديل شود و وقتيكه به ما حمله كرد شگفتزده مى شويم…. و با كشورهايى دوست شده ايم كه مسئول پروراندن اين ايدئولوژى هستند – عربستان سعودى… ما در تناقض كامل بسر مى بريم”.
تفكرات جادويى بسيارى درباره داعش وجود داشته است. جارچيهاى ليبرالى چون راجر كوهن در نيويورك تايمز فراخوان حملات زمينى به معنى چرچيلى كلمه داده است- چيزيكه بعد از افغانستان و عراق هيچ رهبر غربى اشتهايى ( و يا ترتيبات مشخصى) براى آن ندارد. چپگرايان خواهان پايان دادن به حملات بهپادى، گسست پيوند با عربستان سعودى و تشكيل دولت فلسطين هستند. طبق نظر يكى از نويسندگان نشريه آنلاين جدلّيه، تنها نومحافظه كاران” متوهم” مى توانند فكر كنند كه حملات به غرب و فرانسه به خاطر وجود خود آنهاست و نه اينكه آنان چه كرده اند.
اما داعش خيلى بروشنى در بيانيه اش مى گويد كه حمله به پاريس هم به منظور ” كمپينى [ عليه] صليبيّون” و نيز حمله اى به ” پايتخت فسق و فحشا ” است. حماقت است كه اين گفته ها را ناديده بگيريم. ترديدى نيست كه خشم عليه سياستهاى غربى يكى از محركه هاى نيروگيرى براى گروههايى نظير داعش است، اما داعش نه فقط سازمانى كاملاً واكنش محور است، جنبشى هزاره اى است كه آجنداى منجز آخرزمانى دارد. الياس سنبر، ديپلماتى فلسطينى در پاريس مى گويد” يكى از مهمترين چيزهاى قابل توجه داعش اين است كه هيچ مطالبه اى ندارد: همه جنبشها از ويت كنگ تا جبهه آزاديبخش الجزاير تا ما فلسطينى ها مطالباتى داشته ايم.اگر اشغال فلسطين پايان يابد، اگر ما مستقل شويم، جنگ پايان مى يابد. اما پروژه داعش زدودن مرزهاى ساكس پيكوست. چنين هدفى همانند ريوزيونيسم انجيلى شهرك نشينان [ يهودى] است، كه تاريخى ابداع كرده اند كه بر آن پايانى نيست”. تشكيل دولت فلسطين يك ضرورت است، بيشتر از همه براى فلسطينيان، اما به نحوى نيست كه روى داعش تأثيرى بگذارد. داعش سيستم دولتى خاورميانه را بطور كلى رد مى كند.
ديدكاه مبهم ديگرى – و به لحاظى كاملاً دلبخواهى – از جانب اوليور روى مطرح مى شود كه در نيويورك تايمز مدعى شده است كه حمله بر پاريس نشان استيصال [ داعش] است و نه قدرت آنها:
” دستاوردهاى داعش محدود شده است: [ قلمرو كنونى] داعش فراتر از مناطقى نيست كه ادعاى حفاظت از عربهاى سنى دارد. در شمال كردها هستند، در شرق عراقيهاى شيعه، در غرب علويان كه اكنون تحت الحمايه روسيه هستند. همه هم در برابر آن مقاومت مى كنند. در جنوب نه لبنان- كه نگران سيل پناهجويان است – و نه اردن – كه هنوز در حال التيام درد اعدام دهشتناك يكى از خلبانانش است- نه فلسطينى ها هيچكدام تسليم رؤياهاى داعش نشده اند.داعش كه در خاورميانه به زانو در آمده است، به سوى تروريسمى جهانى خيز برداشته است”.
اين بحث از نظر روشنفكرى جذاب و كمابيش قوّت دهنده است: داعش ظاهراً در حال پيشروى است و در واقع با از دست دادن نيروهايش در كوبانى و شنگال برلبه مرگ است. اما اين بحثى است كه پيشتر هم صورت گرفته بود. بعد از ١١ سپتامبر، وسيعاً گفته مى شد كه القاعده در ” دوردستها” در غرب حمله كرده است چون نتوانسته بود ” دشمن نزديك” ، رژيمهاى خاورميانه ، راشكست دهد. امروز اين تئورى اعتبار كمترى دارد. القاعده در جنگهاى منطقه اى و بخشاً به يمن جنگ عراق تجاربى بدست آورده است. [ در مورد] داعش نيز كه شاخه اى از القاعده در عراق است، تمايز بين دشمن دور يا نزديك پرخلل است. همه كفار دشمن او هستند. هر چند قلمرو نسبتاً وسيعى را فتح كرده است- چيزيكه ظواهرى و بن لادن جرأت دست بردن به آن را هم نداشتند- قدرت آن بخشاً ريشه در خلافت دارد. داعش مى خواهد علاوه بر قلمروى واقعى، قلمرو مجازى را نيز درهم نوردد. داعش بر حوض در حال گسترشى از نيرو شنا مى كند كه نه فقط داعش را بلكه خود اسلام را از طريق نت ، در چترومها و سرويسهاى پيام رسان كشف كرده اند كه در آن فاصله ها با يك كليك خوردن محو مى شود. در واقع نبوغ داعش بر شكاف بين دو بحران بسيار متفاوت شهروندى چيره شده و آنها را با نخ بسيار منحصر بفرد روايت به شكست كشاندن اسلام سنى بهم بافته است: انزواى جوانان مسلمان در اروپا و حاشيه اى كردن سنى ها در عراق و سوريه.
حق با اوليور روى است كه مى گويد داعش نمى تواند به شكل متعارفى ” پيروز” شود، اما ناچار نيست براى بقاى خود قلمرو خلافت را گسترش دهد. در چشم انداز [ كنونى]جامعه جهانى چرخ داعش مى چرخد. پاريس از دهه هفتاد تاكنون از حملات تروريستى در امان نبوده است، اما حمله به باتاكلان بسيار متفاوت مى نمايد و حتى بسيار كم سر و صداتر از حملات القاعده به مادريد و لندن است. بمبگذارى در قطار، از آنجا كه خاطيان ديده نمى شوند و مرگ همانند يك زلزله دفعتاً سراغ آدم مى آيد، به نوعى قابل تأمل تر از كشتار بدست مردانى نقاب پوش ، كلاشينكف بدست است كه قربانيان را پيش از از پاى درآوردن زهره ترك مى كنند. پيام بايد اين باشد: اين همان چيزى است كه در بغداد و حلب جارى است. همان منتهاى درماندگى است، همان چيزى است كه در يك جنگ احساس مى شود. و از آنجا كه اين قتل عام با تهديداتى مشابه در پاريس و شاير شهرهاى ” صليبيّون” همراه شد، غرب خود را در بن بستى كه اكنون احساس مى كند، تسلى مى دهد. بن بستى كه بيشتر خود ايجادش كرده است.
ممكن است اولاند با اعتماد بنفس از جنگى براى نابودى داعش براى هميشه داد سخن دهد، اما گزينه هايش محدود هستند و چنگى به دل نمى زند. فقدان تصور[ روشن] هم محدوديات بيشترى بر او اعمال مى كند. دستگيريهاى گسترده، بازجويى ها و كنترل مى تواند در كوتاه مدت پاريس را مكان امن ترى كند كه فقط نسل ديگرى از جوانان از خودبريده را در دامن داعش مى اندازد. وضعيت فوق العاده كه از زمان جنگ الجزاير فقط او و ساركوزى اعلام كرده اند، مى تواند بسرعت عليه او بكار گرفته شود. ساكنان بانيليو بيشتر احساس كنند كه آنها جمعيتى مستعمره در درون اين كشورند. شايد مهمترين وظيفه دولت فرانسه نبرد با ريشه هاى تروريسم جهادى در فرانسه است، جاييكه عنوان مسلمان به يك بار[ سنگين] تبديل شده است.نوادگان شهروندان نسل سوم و چهارم از شمال آفريقا هنوز به شكل معمولى ” مهاجر” ناميده مى شوند و محلاتى كه محل سكونت آنان است” قلمرو از دست رفته جمهورى” ناميده مى شود، گو اينكه هرگز بخشى از فرانسه نبوده است.پروژه اى بلندمدت براى پايان رفع تبعيض عليه مسلمانان و براى تضمين مشاركت آنان در محل كار، جامعه مدنى و سياست كمك خواهد كرد وسوسه هاى راديكاليسم اسلامى را كاهش دهد. در همين راستا تلاش براى مطرح كردن اين حقيقت كه ٧٠ درصد زندانيان در زندانهاى فرانسه مسلمان هستند معنى پيدا مى كند. اما جسارت و آينده نگرى در ميان سياستمداران فرانسه كمتر يافت مى شود و تروريسم و رياضت اقتصادى نيز مى تواند اين دو عنصر را كمياب تر كند. در انتخابات آينده اولاند نمى خواهد در جايگاهى خيلى چپ تر از له پن قرار گيرد.
حملات هوايى فرانسه در مشاركت با روسيه ممكن است ذايقه انتقامگيرى عامه مردم را تحريك كند، اما حملات هوايى بندرت مى تواند مردم را از حاكمانشان رويگردان كند و اغلب نتيجه عكس داده است. اولاند در حملات مشترك با روسيه به سمتى رفته است كه راست فرانسه با شور و حرارت به آن نگاه دارند. راست فرانسه از درد داشتن حريفى براى پوتين در اين عرصه به خود مى پيچد. اما چنين ائتلافى باز مى تواند به نفع داعش رقم بخورد: در ميان سنى هاى سورى ، به جز اسد هيچ چهره اى اندازه پوتين كثيف نيست و بنابراين رفتن به كنسرت جنگ هوايى با روسيه و در ائتلاف غيرمستقيم با اسد، آتش خشم سنى ها را شعله ور مى كند و روى پروپاگنداى داعش بنزين مى ريزد.
اوباما در گفتگوى تازه اى با وايس، داعش را به عنوان فرزند جنگ عراق توصيف كرده است. درست است كه اگر براى انحلال دولت عراق و جايگزين كردن آن با سيستم فرقه اى شيعى نبود، احتمالاً داعشى وجود نداشت. داعش در جنگ عليه مرزهاى سايكو پيكس، اعتبار زيادى به نومحافظه كارانى بخشيده كه همواره مرزهاى پساعثمانى را به عنوان محدوده هاى تصنعى نگريسته اند، نقشه اى كه بايد با خون دوباره ترسيم شود كه در آن دولتهاى چند وجهى بايد با قلمروهاى كوچك قوم مدار و بدون دولت جايگزين شود: مسيحى هاى لبنان، كردها و شيعه ها.
اما معضل داعش را نمى توان فقط در آستانه درب بوش، بلر و ديگران انداخت. جنگ در ليبى، و حشر و نشر اوباما با رژيم السيسى در مصر، كمك كرد كه داعش خود را بيرون از عراق گسترش دهد. البته، سياست نامنسجم و خطرناك ايالات متحده در سوريه[ سياستى] است كه شايد بزرگترين ضربه را وارد كرده است. وقتيكه اوباما از اسد خواست كه كنار بكشد، ظاهراً مطمئن بود كه روزهاى اسد به پايان نزديك شده بود چون پرزيدنت آمريكا چنين امر كرده بود و بدين شيوه انتظاراتى در اپوزيسيون بوجود آورد كه آمريكا پشت آنها است. در همين موقع بود كه اسد شروع به آتش گشودن به آنان كرد. اما اوباما قصد اعزام نيرو يا منطقه پرواز ممنوع نداشت. رويكرد او براى برداشتن اسد هرگز در قياس با رويكرد روسيه و ايران براى نگهداشتن اسد نبود. نتيجه اين شد كه مخالفين سورى را در آوردگاه جنگى اسد رها كرد.
اسد كه نيات آمريكا را بهتر از مخالفين خوانده بود، از اراده آشكار اوباما براى پرهيز از جنگ مستقيم توان گرفت و حتى بعد از آن”خط قرمز” مشهور هم زير پا گذاشته شد.گروههاى معارض كه بطور روزافزونى در حال تكه تكه شدن بودند، ناتوان از جلب حمايت مستقيم آمريكا دنبال سلاح و تجهيزات جنگى بودند، هر آنچه و هر كجا كه بدستشان رسد: تركيه، قطر، عربستان سعودى و شيوخ و تجار خليج. كمكها همراه مخلفات ديگر سرازير شد: رهنمودهاى ايدئولوژيكى و سويه خصومت در حال افزايش ضد شيعى. به يمن اشتباهات محاسباتى اردوغان و قطريها، گروههاى جهادى از قبيل جبهه النصره و داعش شورش را ربودند، در حاليكه غرب چشمش را بسته بود تا زمانيكه ناچار شد نيروى خود را بسازند: شورشيان ” ميانه رو”كه هيچ اشتهايى براى رويارويى با اسلاميها نداشتند. واشنگتن با اصرار بر اينكه اسد بايد قبل از دوره انتقالى از قدرت كنار رود، جنگ را كش داد و به ناگزير بحران پناهجريان اروپا را ايجاد كرد: به جز اين پناهجويان بيشمارى در لبنان، تركيه و اردن تلنبار شده اند.
تمامى بازيگران مهلكه سوريه- دولتهاى خليج، تركيه، حزب الله، روسيها و آمريكاييها- دستى در ساختن اين هيولا داشته اند، اما بنظر مى رسد كه هيچيك از آنها، به جز كردها، نمى خواهد عليه اين هيولا بجنگد. مسأله سرنوشت اسد مانع از آن شده است كه جبهه متحده روسى- آمريكايى عليه داعش درست شود. نيروهاى اسد و مؤتلفان آن از جمله حزب الله و سپاه پاسداران ايران بر جنگ عيله معرضين سورى تمركز كرده اند كه برخلاف داعش بطور مستقيم رژيم اسد را به چالش كشيده اند. دولتهاى خليج كه امامانش سهم كوچكى در اشاعه افراطيگرى جهاد نداشته اند، از برنامه اتمى ايران و حوثيهاى يمن چنان نگران هستند كه جرأت بلند كردن انگشت ندارند بويژه اينكه اقدامات آنان به تقويت اسد كمك كند. نگرانى اصلى اردوغان نه داعش، بلكه چريكهاى كرد هست. آمريكاييها و فرانسويها، دستكم تاكنون در اين خيال خوش بسر مى بردند كه داعش بازيگرى محلى است، كه گرچه نمى توان بدان اطمينان كرد اما غير محتمل است به منافع غربيها حمله كند: موجودى مزاحم تا تهديدى براى منافع ملى آنها.
داعش اكنون در ميان گروههاى جهادى بى رقيب است و هيچكس نمى داند با آن چكار كند كه از اين بدتر نشود. اكنون هر كارى مى تواند ناچيز و خيلى دير باشد. درست است كه داعش از لحاظ نظامى قابل رقابت با غرب نيست. حمله كنندگان ١٣ نوامبر از سنت آنارشيستى” پروپاگنداى عمل”بودند و ما نبايد جا بزنيم. نظم اجتماعى اروپا در خطر نيست. اما اشتباه است كه آن را دستكم بگيريم. داعش خود را وارد ميدان كرده است و در اين راه كم فريبكارى نكرده است و كم از حساسيت ويژه احساس تحقير[ مسلمانان] استفاده نكرده است. داعش خود را وارد دو تا از تنازعات مربوط به هم در عصر ما وارد كرده است: روابط جوامع غربى با مسلمانان، ” ديگران” موجود در اروپا و مبارزات قدرتهاى سكتاريستى كه از سال ٢٠٠٣ عراق و سوريه را در خود فروبرده است.
در اعصارى ديگر ممكن بود اين تنازعات منفصل از هم باقى بماند، اما اكنون به يمن ابزارهايى كه سمبل جهانى شدن هستند، تلفنها و لپ تاپها، بهم مرتبط اند. ديگر عاقلانه نيست از نزديك و دور سخن بگوييم و حتى از ” ضربه عقب نشينى”: صحنه اين نزاع مرزهاى مشخصى ندارد و علل آن چندوجهى،متقارن و عميقاً ريشه دار در تاريخ خشم پسااستعمارى و سقوط دولتهاى دست نشانده غربى هستند.حملات پاريس برخورد تمدنها را منعكس نمى كنند بلكه بيشتر منعكس كننده اين حقيقت اند كه ما در واقع در جهانى واحد، گرچه نابرابر، زندگى مى كنيم كه مصائب يك منطقه به ناگزير به مناطق ديگر سرريز مى كند. جهانى كه همه چيز بهم وصل است و برخى اوقات با عواقب مهلك. خلافت نه فقط در رقه و موصل بلكه در پاريس، مسكو و واشنگتون،با همه سياهى قرون وسطايى اش آينه اى را در مقابل جهانى گرفته است كه ما درست كرده ايم.

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ