تو خوابِ يه ستاره

اگه بخوام آينده رو دوباره نقاشی کنم
بايد تورو، تو خوابِ يه ستاره نقاشی کنم
تورو که از حنجره یِ پيرِهراسِ آينه ها
اين جلوه ی تاريخی و تلخِ سکوتو می شکنی
تورو که تو هجومِ مرگالودِ خونه گی شدن
شعارِ انسان و جهان و عشقو نعره می زنی.
اگه بخوام آينده رو دوباره نقاشی کنم
بايد تورو تو خوابِ يه ستاره نقاشی کنم
تو، روبرویِ بيرقِ سياهِ سَربُرنده ها،
شکلِ غزل-حماسه ی زيبای شاعرا شدی
قديسِ سوک پرورِ مرگو شکست دادی و
طلايه ی خودِ خدا-انسانِ ناميرا شدی.
تو نذاشتی، نمی ذاری
فصلِ اورکيده بازم
فصلِ تکراری غنچه های دل پرپربشه
تو نذاشتی، نمی ذاری
صفِ فانوسکامون
راهیِ کشورِ خورشيدای خاکستر بشه!
اگه بخوام آينده رو دوباره نقاشی کنم
بايد تورو، تو خوابِ يه ستاره، نقاشی کنم!
ایرج جنتی عطایی
07/10/2014

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ