پُشتِ سر، پُشتِ سر،
پُشتِ سر جهنمه
روبرو، روبرو
قتلگاهِ آدمه.
روح جنگلِ سیاه،
با دستِ شاخههاش داره،
روحمو از من میگیره
تا یه لحظه میمونم
جغدا تو گوشِ هم میگن:
«پلنگِ زخمی، میمیره»
راهِ رفتن دیگه نیست
حجلهی پوسیدنِ من
جنگل پیره!
قلبِ ماهِ سر به زیر
به دار شاخهها اسیر
ـ غروبشو من میبینم ـ
ترس رفتن تو تنم
وحشتِ موندن تو دلم
خوابِ برگشتن میبینم.
هر قدم به هر قدم
لحظه به لحظه
سایهی دشمن میبینم
پُشتِ سر، پُشتِ سر،
پُشتِ سر جهنمه
روبرو، روبرو
قتلگاهِ آدمه.