دریا و آلان

[box type=”info” align=”” class=”” width=””]بە یاد آلان-هایی کە در آرزوی زندگی بهتر، در دریا جان دادند.[/box]

دريا آب داد
آب بر بستر خاك خزيد
گندم صدقلو زاييد
و درخت سيب
پستانهايش را برای پرندگان رها كرد
سيبها در بازار اما
با چشمان نمناك سراغ مادرانی را ميگرفتند
كه روياهايشان خواب رفته بود
در وحشت هجوم تاريكی
و التماس مداوم گرسنگی بر پستانهايشان.
دريا نان داد
ماهيها پروار بر قايقها پريدند
افق را در چشمان همسايەهای بغل دستيشان
نقاشي كردند
خاشاك غروب مدنيت اما
عقربه ساعتهای مه گرفتەاشان را تنيده بود
دريا جان داد
آلان از كهكشان شيری راه، آزرده بود
زمين فقط يك ماه داشت
و شبهايی فراوان
بی ماه
آسمان كهكشانهای همسايه را نورديده بود
در جستجوی ماههای بی شب
آلان عاشق دريا بود در بيكرانگی قلب كوچكش.

دريا لبالب از شرق بود
به غرب دل باخت
آخرين جرعەهای بی نشاط شرق را نوشيد
ريشەهايش را بر دوش نهاد
غروب اما تلخ بود و زودرس
با ديواری به پهنای سود سود سود
و دروازەای كه از سوراخ سوزن هم میگذرد
دريا بر دوش آلان دمر خفته بود
و غرب و شرق را
تعفن مرز
گنداب سرمايه
و غوغای بازار
گرفته بود!
دريغا
هيچ اشكی گنداب را خشك نميكند!

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ