[box type=”note” align=”” class=”” width=””]کتاب «کلمات» در زمستان سال ۱۹۶۴ منتشر شد و با استقبال زیادی روبرو شد. بنا به گزارش مجلهی «اکسپرس»، این کتاب به اغلب زبانها ترجمه و در بیشتر کشورها منتشر شده است. در تاریخ هجدهم آوریل سال ۱۹۶۴، روزنامهی «لوموند» متن مصاحبهای را با سارتر دربارهی این کتاب منتشر کرد. سارتر در بخشی از این مصاحبه به مفهوم ادبیات در جهان گرسنه پرداخت و دربارهی تعهد آن نسبت به انسانهای محروم و گرسنه سخن گفت. در این جا برگزیدهای از این سخنان سارتر را میخوانیم. [/box]
در جهان گرسنه مفهوم ادبیات چیست؟ باید گفت که ادبیات مانند اخلاق نیاز به همگانی شدن و کلیت دارد. بنابراین، اگر نویسنده میخواهد خوانندهاش عموم مردم باشد، باید خود را در ردیف اکثریت آدمها قرار دهد، یعنی در ردیف دو میلیارد نفر گرسنه، وگرنه در خدمت یکی از طبقههای ممتاز قرار میگیرد و مانند آن طبقهی ممتاز، استثمار کننده میشود. برای این که نویسنده چنین انبوه خوانندگانی داشته باشد، دو راه در برابر او باز است:
راه اول: چشمپوشی موقتی از ادبیات است، به منظور تعلیم مردم. در کشوری که مانند کشورهای افریقایی فاقد افراد پرورش یافته است، اگر یک نفر از آنان در اروپا درس خوانده باشد، به چه حق حرفهی معلمی را در وطن خود رد کند؟ حتا اگر این کار به بهای از دست رفتن قریحهی نویسندگیاش تمام شود. اگر چنین کسی در اروپا به رماننویسی بپردازد، به نظر من کارش چیزیست نزدیک به خیانت. به رغم تناقضی ظاهری، میان خدمت به افراد ملت و رسالت ادبیات اختلافی وجود ندارد.
راه دوم: که در جهان غیر انقلابی نظیر فرانسه قابل پیروی است، آن است که به منظور تدارک دورانی که همهی مردم قادر به خواندن باشند، نویسنده باید مسایل را به اساسیترین وجه و آشتیناپذیرترین صورت خود مطرح کند.
توجه داشته باشید! من به هیچ وجه ادبیات پوپولیستی را که خاص طبقات پایین اجتماع است، توصیه نمیکنم. مردم هم باید برای درک منظور نویسنده بکوشند. اگر چه نویسنده باید از پیچیده کردن تفننی کلام بپرهیزد، ولی نمیتواند همیشه مطالب را به روشنی بنویسد و افکار تازه و مبهم خود را برحسب ضابطههای کهن عرضه کند. مثلا، من مالارمه را بزرگترین شاعر فرانسه میدانم و مدتها وقت خود را صرف فهمیدن اشعار او کردهام، ولی نظریهی «هرمتیسم» (پیچیده کردن عمدی کلام) او را نمیپسندم و آن را خطا میدانم. البته مطالبی که گفتنش مشکل باشد، ناچار خواندنش هم مشکل خواهد بود. از طرف دیگر، نباید پنداشت که مردم فقط نوشتههایی را طالباند که مطالعه و درک آنها آسان است، تجربیات تازهی کتابهای جیبی این معنی را ثابت کرد. از وقتی که کتابهایم به قطعهای کوچک چاپ میشود، گروه خوانندگان آثارم عوض شدهاند. اکنون به من نامههایی از کارگران و ماشیننویسها میرسد، که از جالبترین نامههاست.
تا هنگامی که نویسنده نتواند برای دو میلیارد بشر گرسنه بنویسد، دچار نوعی ناراحتی خواهد بود. نویسنده باید قلم خود را در خدمت ستمدیدگان به کار اندازد. این کاری است که نویسنده باید بکند، چنان که امیل زولا و آندره ژید هم چنین کردند. اما اگر نویسنده این وظیفه را نیز چنان که باید انجام دهد، باز به مقام او چیزی افزوده نمیشود. زیرا بر صندلی لمیدن و از زحمتکشان ذفاع کردن کار مهمی نیست. قهرمانی از راه قلم به دست نمیآید. به عقیدهی من، مهم این است که نویسنده نباید از واقعیت و مسایل اساسی زمان خود غافل باشد. مسالهی گرسنگی جهانی، تهدید بمبهای اتمی، بیگانگی بشر از خود، اینها مسایلی است که اگر سرتاسر ادبیات ما را در بر نگیرد، جای تعجب است.
(برگرفته از کتاب «ادبیات و اندیشه»، گزیده و ترجمهی مصطفی رحیمی)