رسانه ها اصلی ترین سازندگان افکار عمومی و یکی از بخش های جدا نشدنی زندگی امروز هستند. گرچه در گذشته سانسور دولت ها و همین طور امکانات اندک توزیع، مانع از گسترش انتقال اطلاعات بود، اما امروز، با ورود رسانه های مجازی، مردم دسترسی بیشتری به رسانه ها دارند. در این میان اما سوال این است که کودکان، به عنوان گروه بزرگی از شهروندان و همین طور بزرگسالان آینده با رسانه ها چه نسبتی دارند؟ رسانه ها در مواجهه با کودکان چه رویکردی اتخاذ می کنند؟ و چگونه در جهت جامعه پذیری و بازتولید ایدئولوژی ها بر کودکان تاثیر می گذارند؟ و در نهایت چه تاثیری بر زندگی اجتماعی و فردی کودکان دارند؟ در این باره با «نوید سمنانی» – جامعه شناس و از فعالین حقوق کودک – به گفت و گو نشسته ایم. او ضمن بررسی این مسائل، معتقد است که توهم مبتنی بر در اکثریت بودن طبقه متوسط در ایران، در میان مولدان محتوای رسانه ای برای کودکان منجر به اتخاذ رویکردی شده است که امکان همدلی و همبستگی اجتماعی را کاهش می دهد. زیرا که مسائل اصلی و مبتلا به بخش بزرگی از کودکان حاشبه نشین و طبقات فرودست، با این استدلال پنهان مبنی بر این که این گروه ها در اقلیت اند، به عنوان اموری حاشیه ای و بی اهمیت که مسئله اکثریت نیست به حاشیه رانده می شود. در ادامه مشروح این مصاحبه را می خوانید:
– آقای سمنانی برای آغاز بحث بفرمایید که رسانه بر زندگی کودکان از کدام جهات تاثیر دارد؟
سمنانی : یکی از مولفه های اصلی جهان جدید، سیطره رسانه است. رسانه هم به زعم عده ای رکن چهارم دموکراسی و آزادی است، هم به زعم عده ای دیگر عامل اصلی سیطره و هژمونی. در واقع یک نوع هژمونی فرهنگی که محور و ابزار اصلی آن رسانه است و با توجه به جاذبه های تصویری، امکانات فنی و این که می تواند ابعاد هنری و زیبایی شناختی داشته باشد قدرت رسانه را برای ایجاد یک هژمونی خاص افزایش می دهد. البته رسانه به خودی خود می تواند حاوی ایدئولوژی نباشد و این مهم است که در دست کدام یک از بلوک های قدرت سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی باشد. همچنین رسانه در جهان سرمایه داری بخشی از صنعت فرهنگ است که با مکانیزم های پیچیده ای در حال استاندارد سازی و توده وار کردن جامعه است. رسانه با مکانیزم تولید انبوه ظاهراً در حال ایجاد تمایز است، اما باطناً و به صورتی پنهان در حال یکسان سازی است. از این جهت ما برای این که چند و چون این تاثیر گذاری را بررسی کنیم، باید به مخاطب توجه کنیم یعنی ببینیم که مخاطب رسانه کیست. کودک، در مواجهه با رسانه معمولاً منفعل است، زیرا که برخی توانایی های شناختی وی شکل نگرفته است و از سوی دیگر به خاطر ویژگی هایی نظیر هیجانی بودن و فضای دهنی عاطفی. از این جهت تاثیر پذیری کودک از رسانه باید تحت بررسی به ویژگی های کودک و ایدئولوژی پنهان در پشت رسانه مورد مداقه قرار گیرد. این ایدئولوژی ها هستند که شکل های متفاوتی از کودکی و حتی شکل های متفاوتی از خانواده را بر می سازند. متاسفانه هنوز رسانه به کودک به عنوان یک سوژه منفرد و متمایز نگاه نمی کند، خیلی از موارد کودکی را تعریف می کنند که بتواند در بطن یک زندگی خانوادگی نقش ایفا بکند.
– در جامعه شناسی انتقادی دو گرایش وجود دارد، یکی این که رسانه تنها یک ابزار است و در ذات خود حاوی پیام نیست و دیدگاه دیگر این که اساساً رسانه در ذات خود میل به انبوه سازی و یک دست کردن دارد. نمونه اش مکاتبات بنیامین و آدرنو. به نظر شما فارغ از بحث نظری، روحِ صنعت فرهنگ و انبوه سازی بیشتر بر رسانه های ما حاکم است یا این که این رسانه ها به خودی خود یک ظرف خالی هستند که می توان آن ها را در مواردی که امکان مداخله وجود دارد به سوی آگاهی بخشی سوق داد؟
سمنانی : به نظر من آن چه که ما در جهان و البته به خصوص در ایران می بینیم تصوری از کودک به مثابه ابژه ای است که باید در نهایت فرهنگ را بازتولید کند. ابتدا درونی سازی کند یعنی پیام های فرهنگی را بگیرد و سپس آن را به شکل رفتار و کنش بازتولید کند. ما شاهد این هستیم که رسانه در حال تجاری شدن است یعنی پیام هایی که رسانه تولید می کند حتی از نهاد ها و مراکز سیاسی هم درحال خروج است و رسانه مستقیما در حال تبدیل به ابزار سلطه طبقه اقتصادی می شود. رسانه درحال تولید کودک نئولیبرال است. سوژه ای که رسانه از کودک ساخته، کودک مصرف کننده است. کلیشه ای که از کودک در جامعه پسا صنعنی و مصرفی ساخته اند، کودک مصرف کننده است، کودکی که بتواند خوب مصرف کند. البته وضعیت ایران در این مورد کمی فرق می کند زیرا هنوز رسانه های اصلی رسانه هایی ایدئولوژیک هستند که مراکز قدرت سیاسی و سنت برای آن خط مشی تعیین می کنند و می گویند که چه چیزهایی باید برای کودک تولید شود. این است که در ایران هنوز بعد سیاسی و ایدئولوژیک رسانه بر بعد تجاری غلبه دارد. ولی ما نشانه هایی را می بینیم از حرکت به سمت تجاری شدن. مشارکت بخش های تجاری و طبقه مسلط اقتصادی در تولید مفهوم کودکی و ارائه ایماژها و تصاویر ایده آل از کودک در حال پررنگ شدن است. نمونه اش اسپانسرهای برنامه های کودک هستند. در برنامه ای که به ظاهر برای کودکان است، تبلیغات تجاری می کنند که هیچ توجهی به تفاوت های فرهنگی و طبقاتی کودکان ندارد. گاهی هم به گونه ای برخورد می کنند که این تفاوت ها را لاپوشانی کنند. من یک مثال می زنم، در برنامه ای تبلیغ لازانیا بود که خطاب به کودکان می گفت اگر لازانیا بخورید گوشت هم نداشت مهم نیست! در واقع این حرف در جامعه ای زده می شود که در آن گوشت به عنوان یک کالای اساسی از سبد کالای خانوار حذف شده است. حالا نوعی ماکارونی باید بیاید و جایش را بگیرد و این تبلیغ با یک پیام کودکانه این سلطه طبقاتی و مسئله تبعیض را لاپوشانی می کند. این بُعد تجاری در حال تقویت شدن است. جامعه هم از دهه هفتاد به این سو خواه ناخواه در حال حرکت به این سمت است. بنابراین رسانه ها هم در همین جهت اند و به گسترش فضای رقابتی کمک می کنند.
– به نظر شما این فردگرایی نئولیبرال و این مصرف زدگی، از هم گسیختگی اجتماعی هم در پی دارد؟ ما کودک که بودیم، در کوچه با هم بازی می کردیم که نوعی تجربه با هم بودن و تجربه زیست اجتماعی بود، اما امروز به عنوان مثال بازی ها کامپوتری هستند و همه در خانه می نشینند.
سمنانی : بله؛ ابزارهای فنی رسانه، از طریق ایماژ و صدا، محتوایی را منتقل می کند، کودک هم قوه تخیل و همزادپنداری خیلی قدرتمندی دارد و این ها در کنار هم میزان تاثیر پذیری او را بالا می برد. این رسانه ها، همان ارزش های بنیادی سرمایه داری را انتقال می دهند، منتها به شکلی مخدوش و کج و معوج. مثلاً یکی از ارزش های بنیادی سرمایه داری، رقابت جویی است به این معنا که انسان ها متفاوت اند و هرکس به جایی می رسد نتیجه صلاحیت ها، اعتبار و توانایی های شخصی اوست. که در اصطلاح می گویند ایدئولوژی هوش. این در رسانه از طریق مسابقه ها ترویج می شود. همین برنامه هایی که کودکان در آن حضور دارند بر اساس ضوابطی خاص کودکان را برای شرکت در برنامه انتخاب می کنند. همه این ها مبتنی بر رقابت است. این رقابت به عنوان اصلی اساسی ترویج می شود که نهایت آن سودجویی و لذت طلبی است که بدون توجه به مسائل اجتماعی و زندگی اجتماعی هر فرد را به شکلی تربیت می کند که بتواند در این جامعه رقابتی خود را بالا بکشد. موفقیت یا شکست فرد هم به نوعی ناشی از ویژگی های فردی در نظر گرفته می شود. این روند در رسانه ها قابل مشاهده است که نشانه های زیادی دارد که ضروری است به آن ها توجه کنیم.
– رسانه ها چگونه کودکان را جامعه پذیر می کنند؟
سمنانی : رسانه ابزاری برای جامعه پذیری است که برای جامعه پذیری سیاسی هم از آن استفاده می شود. البته در جامعه ایران این موضوع طبق خواست قدرت رنگ مذهبی هم دارد؛ از سیطره بر بدن و پوشش گرفته تا سیطره بر فکر! دختر بچه هایی که در برنامه های کودک شرکت می کنند یکی از اولین چیزهایی که برایشان تعیین می شود داشتن میزان مشخصی از پوشش است. حتی برخی از حرکت های خودجوش و بازی گوشی های کودکانه هم دراین برنامه ها مشمول خط قرمز می شود. حتی شادی هایی هم که خارج از جنبه های ایدئولوژیک است امکان بروز نمی یابند. این شکل از جامعه پذیری در حقیقت برای این است که این کودکان در آینده ایدئولوژی حاکم را حمایت و بازتولید کنند.
– به نظر شما چه راهکارهایی وجود دارد که در همین اندک فضاهای رسانه ای موجود که مستقیماً تحت سیطره ایدئولوژی حاکم نیست یا جامعه مدنی به طور مستقیم و غیر مستقیم می تواند در آن موثر باشد بتوان روزنه ای برای طرح شدن دیدگاه های دیگر ایجاد کرد؟
سمنانی : بخشی از این بسته به ابعاد فنی است. ما شکل های جدیدی از رسانه داریم که آزادی مخاطب را بیشتر می کنند. مثل همین شبکه های اجتماعی و رسانه های فضای مجازی و همین طور موبایل که دستگاه های امنیتی در کنترل و سانسور آن موفق نبوده اند و مخاطب آزادی انتخاب بیشتری دارد. بخشی از فرهنگ غیر رسمی که می تواند تصویری متفاوت از کلیشه های رایج دوران کودکی بسازد به وسیله همین رسانه های غیر رسمی باید اهداف خود را پیگیری کند. ما اگر بخواهیم در برابر گفتمان مسلط بایستیم و تاثیر گذار باشیم باید بتوانیم یک پادگفتمان تولید کنیم. ضد گفتمانی که بتواند حداقل انحصار سفت و سخت گفتمان حاکم را به چالش بکشد. متاسفانه ما در این بخش مشکلی بزرگ داریم، خود کودکان در تولید محتوای این رسانه ها نقش کمی دارند. شما ببینید چه میزان محتوا در مثلاً شبکه اجتماعی فیسبوک یا در وبلاگ ها توسط خود کودکان تولید و منتشر می شود؛ مطالبی که کودکان درباره خواسته های خود بنویسند، آرزوهایشان را بیان کنند، با سبک زندگی همدیگر آشنا شوند و … پس بزرگتر ها و فعالان حقوق کودک باید این مسئله آزادی بیان کودکان را ترویج کنند و به کودکان برای ایحاد دیالوگ درباره مسائلشان و ایجاد ارتباط میان آن ها کمک کنند. از این طریق می توان انحصار گفتمان مسلط را شکست، گفتمانی که گفتمان بزرگسالان است و نه کودکان و برای کودک تعیین می کند چه به صلاح اوست و چگونه باید باندیشد یا بنویسد. مسئله دیگر این است همان طور که خودتان گفتید، درست است که ما رسانه هایی مانند صدا و سیما نداریم اما رسانه های محدودی در دسترس جامعه مدنی هست. نشریات سازمان های مدنی، یا رسانه هایی که به خاطر زمینه سیاسی و فکری خود با نگاه بازتری به مسائلی نظیر ادبیات کودک یا فرهنگ نگاه می کنند می توانند موثر باشند. این رسانه ها باید اهمیت دوران کودکی را درک کنند و کودک را موجودی منفعل ندانند که بالاخره خودش به نحوی یاد می گیرد چه طور زندگی کند. این رسانه ها می توانند به صورتی فکر شده و با برنامه ریزی، دست کم در تحریریه و تیم خود، فضایی را به حضور کودکان و مسائل آن ها اختصاص بدهند. در عرصه کتاب کودک یک بحث دیگری هست البته که مناقشات ایدئولوژیک و محتوایی بسیاری وجود دارد و بحث دیگری می طلبد. ولی در کل اگر به کودک اهمیت بدهند و همین طور از گروه هایی استفاده کنند که تجربه مستقیم کار با کودکان داشته باشند و کودکان را بشناسند می تواند البته مفید باشد، البته نه به معنای آکادمیک و روانشناختی. اگر چنین کاری انجام شود حداقل میان گفتمان علمی و عینی و گفتمان ایدئولوژیک چالش ایجاد می شود که می تواند فرصت طرح نگاه های متفاوت و مسائل کودکان باشد. در شرایط فعلی ما درفضایی نفس می کشیم که ایدئولوژی رسمی حتی اجازه چالش و مجادله درباره سن کودکی را هم نمی دهد. متاسفانه فعالان ما کمتر به رسانه توجه می کنند، زیرا که هیچ بخشی از مسائل کودکان را مسئله فرهنگی نمی دانند و حاضر نیستند ببینند در لایه های زیرین جامعه و در عرصه زندگی روزمره چه اتفاقاتی می افتد. نمی بینند چه تصویری در عرصه زندگی روزمره از کودکان ساخته می شود و کودکان در چه زیست جهان واقعی ئی زندگی می کنند. این برخورد نیز خود برخوردی یک طرفه است و آن ها نیز بیشتر به این توجه می کنند که ایدئولوژی شان چه می گوید.
– پس شما معتقدید که آزادی بیان و دسترسی آزاد به اطلاعات به هیچ عنوان حقی لوکس برای کودکان نیست و در کنار سایر حقوق اساسی کودکان باید مورد توجه قرار بگیرد؟
سمنانی : همین طور است. مسئله این است که مسائل اجتماعی، برساخت های اجتماعی هستند و این که چه کسانی این برساخت را می سازند در این که آن مسئله اجتماعی چگونه طرح شود تاثیر زیادی دارد. اگر کودکان در طرح مسائل خود نقش نداشته باشند قطعاً نسخه ای که برای آنان پیچیده می شود از ایدئولوژی بزرگسالان سرچشمه می گیرد. هم دسترسی به اطلاعات مهم است و هم دسترسی به تریبون. ممکن است دسترسی به اطلاعات در مواردی برای کودکان وجود داشته باشد اما مشکل این است که آیا خود این اطلاعات هم اطلاعاتی است که توسط خود کودکان تولید می شود یا حرف های بزرگسالان است؟ یکی از اصول زیربنایی کنوانسیون حقوق کودک اصل مشارکت است که کودک بتواند در هر موضوعی که در زندگی او موثر است حق مشارکت داشته باشد. از جمله در طرح مسائلش و همین طور بازنمایی تصویری که از کودک در جامعه وجود دارد. می دانید که بازنمایی یکی از مهم ترین کارهای رسانه است و هر قدر ما بازنمایی تصویر کودکی را به کودکان واگذار کنیم نقش فیتلرهای ذهنی بزرگسالان را که ریشه ای تاریخ دارد کمتر کرده ایم و بالعکس هر قدر اجازه دهیم کودکان فیلترهای بر آمده از ذهن خود را داشته باشند، می توان هم تصویر واقعی تری از دوران کودکی داشت و هم می توان سلطه گفتمان حاکم سنتی را که از ارائه تصویر واقعی دوران کودکی پرهیز و واهمه دارد سست کرد.
دلیل این هراس گفتمان حاکم در موضوع چیست؟
سمنانی : این مسئله به خاطر بحران هویت و بحران ارزش هاست. در جامعه تحولاتی رخ داده است که منجر به ایجاد سبک های جدیدی از زندگی شده است. اولین برچسبی که به تعارض گفتمان حاکم و سبک های زدنگی جدید زده می شود بحران هویت است. برخی معتقد اند که هویت، جوهره و هسته سختی دارد که نباید تغییر کند و بیش از هرچیز دنبال این هستند که ببینند این هسته سخت تا چه حد در جهان کودکان وجود دارد و تلاش می کنند آن را تقویت کنند. هراس آن ها از این است که این هسته سخت از بین برود اما جامعه نسبت به دولت و ساختار حاکم اولویت دارد، جامعه و دولت نسبتی ارگانیک دارند و این جامعه است که ساختار سیاسی و حاکم را می سازد. پس اگر بخواهی دولت را تغییر بدهی باید اول جامعه را تغییر بدهی. از همین زاویه این ترس وجود دارد که اگر در سبک زندگی جامعه – خصوصاً کودکان – تغییر ایجاد شود در حاکمیت هم کم کم تغییر ایجاد خواهد شد.
– مباحثی که مطرح کردید بیشتر کلی بود، اما چه طور به صورت انضمامی تر و مصداقی قابل بررسی خواهند بود؟
سمنانی : بله درست است، این مباحث کلی است، این حوزه، حوزه ای گسترده است و ضروری است که به طور مصداقی و اختصاصی در مورد هر یک از آن ها بحث های جدی صورت پذیرد. اما من در این جا یک مورد را برای شما شرح می دهم. مثلاً رسانه یکی از کارکردهایش بازتولید نابرابری های اجتماعی است. همان دسترسی آزاد به اطلاعات که شما مطرح کردید، برای همه کودکان وجود ندارد یا اگر دارد به نسبت یکسان نیست و همین تبعیض در بازتولید نابرابری های دیگر نقش دارد. می دانیم که جامعه امروز یک جامعه اطلاعاتی است، اما چه قدر از کودکان ما در جامعه دسترسی به کتاب های مناسب و ارزشمند دارند؟ هم کتاب هایی که وجود دارد و هم چگونگی تولید اجتماعی کتاب کودک، خود شکلی پنهان از نابرابری های اجتماعی است. ما امروز شاهد جریانی هستیم که ظاهراً رویکردی روان شناسانه دارد و البته مسائل مهمی را لاپوشانی می کند یک نمونه اش تاکید بر تفاوت آدم ها و کودکان با بزرگ سالان و این که منزلت افراد در جامعه بسته به توانایی های خودشان است. خیلی کم پیش می آید که در جریان غالب تولید کتاب کودک مسائل کودکان محروم مطرح شود. به اسم این که جهان کودک جهانی عاطفی و معصوم است معتقد اند که نباید چشم اندازهای کودک را تیره کرد، اصلاً حاضر نیستند به این مسائل فکر کنند.
– بله، صمد بهرنگی هم می گوید که قرار نیست که بچه ها را مثل عروسک های خرازی فروشی های بالاشهر کنیم.
سمنانی : بله و حتی امروز پیجیده تر هم شده، کلیشه هایی به وجود آمده که بر اساس آن می گویند نباید این مسائل وارد کتاب کودک شود، مثلاً می گویند فضای ذهنی کودک آلوده می شود، نباید کودک را نگران کرد، این ها کلیشه هایی است که به ظاهر بعد روانشناختی دارد اما در حقیقت وقتی عرصه اطلاعات از مسائل مبتلا به کودکان محروم تخلیه می شود، مُسلماً جامعه به مسائل کودکان محروم نخواهد پرداخت.
– اما در عمل می بینیم که اگر این کار هم نشود باز آن چه که معتقد اند باعث آلودگی و نگرانی ذهن کودک می شود، وجود دارد و روز به روز ابعاد گسترده تری پیدا می کند خصوصاً در بعد اقتصادی.
سمنانی : بله و حتی همبستگی اجتماعی هم شکل نمی گیرد، وقتی محتوایی تولید می شود که بناست برای یک کودک طبقه متوسط و روبه بالا باشد و جامعه را یکسان سازی کند، وقتی شامل مسائل عینی و مبتلا به کودکان دیگری که محروم در حاشیه اند مطرح نمی شود مانع زمینه های همدلی می شود. نسلی که از این طریق بار می آید درکی از کودکان طبقات دیگر، فرودستان و دیگر همنوعانش ندارد. این همبستگی اجتماعی را شکل نمی دهد، بلکه تمایزات و تبعیض ها را بازتولید می کند.
– ما اگر برگردیم به گذشته می توانیم نمونه های درخشانی را در رسانه ها ببینیم، مانند فیلم «باشو؛غریبه کوچک» که داستان کودکی است که در گیر و دار بمباران در خوزستان، سوار یک ماشین می شود و وقتی بیدار می شود می بیند که در شمال ایران است یا نمایش های عروسکی و همین طور داستان هایی که رویکرد تجاری یا سلطه ایدئولوژی در آن ها به چشم نمی خورد. اما چرا قشر مولد امروز از آن نسل از هنرمندان و نویسندگان فاصله گرفته است؟
سمنانی : بخشی از این مسئله بر می گردد به خاستگاه و رابطه ارگانیکی که قشر مولد با جامعه دارد. این قشر خاستگاهش عوض شده است. همچنین امروزه توهمی وجود دارد مبنی بر این که طبقه متوسط اکثریت جامعه ایران است.
– بر اساس آمارهای این دو دهه که می گوید اقلیت کوچکی روستانشین هستند و اکثریت جامعه ما شهر نشین و این را به عنوان سند در اکثریت بودن طبقه متوسط می کنند؟ یعنی جامعه شهری را مترادف طبقه متوسط می دانند و مناطق حاشیه نشین شهری را جزء آمار طبقه متوسط؟
سمنانی : بله، همین طور است، از نظر آماری ما در صد جمعیت شهری مان به شدت افرایش داشته و ظاهراً در اکثریت است. اما باید توجه کرد که اولاً طبقه با جابه جایی جغرافیایی زندگی تغییر نمی کند، ثانیاً هر طبقه یک شیوه زیست دارد که این هم با از شهر به روستا آمدن و با تغییر مکان زندگی عوض نمی شود، بلکه تعارضش بیشتر می شود. این جمعیت روستایی که شهری شده قبلاً جمعیت روستایی بوده و درگیر گسست است. یعنی هم از فرهنگ روستایی کنده شده اند و هم در اقتصاد و شیوه زیست شهری جایگاهی ندارد. در حقیقت جایگاهی برزخی دارند میان این دو و بخش زیادی از مسائل هم، مبتلا به این بخش از مردم است. حالا بر اساس این توهم، در عرصه فرهنگ و هنر هم گمان می کنند که مسئله تعارضاتِ زندگیِ مدرنِ شهری و زیستِ سنتیِ روستایی حل شده است. این توهم را باید جدی گرفت، به خاطر همین توهم است که مسائل و مشکلات به عنوان مسائل استثنایی و حاد مطرح می شوند پس کم کم به حاشیه می روند و همه چیز عادی نشان داده می شود، از همین زاویه است که این مسائل را طرح نمی کنند چون معتقد نیستند که مسئله جامعه است و فکر می کنند استثنایی است که زیاد هم مهم نیست.