مقدمه مترجم: »آنها میگویند عشق، ما میگوییم کار غیرمزدي«. این سخن فدریچی به اختصار، کل سیاستها و مبارزات فمینیسم دهه هفتاد را توضیح میدهد. مبارزههایی نه براي جا باز کردن براي زنان در فضا و فرصتهاي شغلی
بیرون از خانه بلکه براي یادآوري نقشِ از پیشتحمیلشده-و سپس تاکیدشده-ي زن به مثابه نقطه اتکاي دستگاهِ استثمارِ سرمایهداري و گذار از دوگانهي شاغل/بیکاري که هم به لحاظ تاریخی و هم بهلحاظ ترکیببندي نیروي کار-به دلیل خصلت سرکوبگرِ مزد-بر انواع استثمار با تمام سطوحاش سرپوش میگذارد و آدرسها و سرنخهاي پرتی را به خصوص درمورد مسائل زنان ارائه میدهد. نقشیکههموارهبافرایندهايعاطف ِیخانوادهتک-هستهايبازتولیدمیشودوبا هر بار بازتولید به این استثمارِ عظیم و بیاندازه عمق میدهد. نقشهایی چون »همسر خوب«، »مادر دلسوز« و »متصدي وظایف خانه«. همین موردِ آخر بهانهاي میشود تا اندیشمند تیزبینی چون ماریارزا دالا کاستا)که بسیاري از فمینیستهاي بعد از خودش چون سیلویا فدریچی را مدیون خود کرد(، دقیقا بر نهاد یا به قول خودش گتوي »خانه« تمرکز کند. مطالعهاي که نتایج درخشانی دارد. خط سیري که ما را از خانه تا بالاترین سطح تولید سرمایهداري میرساند. و دقیقا تمامیت این خط سیر چیزي نیست جز کار خانگی. کاري بیمزد و تقریبا ناتمام که تحت نامهایی چون کار مادرانه سختترین استثمارها و انزواها را متحمل میشود. براي درك نقش فرودست و همینطور حیات ِی این کار براي سرمایهداري، همین مثا ِل خود دالا کاستا شاید کافی باشد که زن خانهدار بدون مزد و مستمر زیر پاي مردي را جارو میزند که خود زیر پاي کارفرما را در کارخانه جارو میکشد. کارِ خانه و سوژهاي که در این گتو ساخته میشود فقط در چارچوب خانه باقی نمیماند. در واقع این الههي عاطفه)!( با همزمان کار کردن در بیرون از خانه، نقش زن و تعاریف نسبتدادهشده به او را در سپهر مناسبات اجتماعی و اقتصادي)فرودست ِی 3
دستمزد( بسط و گسترش میدهد. و بدین ترتیب زنانگی و کار زنانه به حوزههاي به شدت بارآور براي سرمایهداري تبدیل میشوند. همین صورتبندي کل ماجرا از پایین است که با جنبش قدرتمندي در این دهه و سالهاي بعد از آن همراه میشود. جنبش »مزد براي کار خانگی« یا بهتر است به تاسی از فدریچی بگوییم »مزد علیه کار خانگی«. و بدون اضافهگویی باید بگوییم این جنبش و سیاست اندیشه آن حول دو محور میچرخد: 1. مزد براي کار خانگی را نباید به مقداري پول تقلیل داد. بلکه آن را چون رویکردي سیاسی براي روشن ساختن هر کارکرد زن به مثابه یک کار و در نتیجه همچون نقطه پایانی براي مناسبات مزدي شناسایی کرد. بنابراین به تاسی از فدریچی و دالا کاستا میبایست گفت که درخواس ِتمزدبرايکارخانگینهچونهدفیبرايورودبهسیستماستثمارمزدي بلکه یک افق سیاسی است. 2. شروع این مبارزه آنجایی است که سوبژکتیویتهي
از پیشمتعینِ زن به کل کنار گذاشته شود. اما وراي همه اینها زن، خالقِ مهمترین کالاي تمام تاریخ سرمایهداري بوده است: نیروي کار. و به واسطهي همین مسئلهي حیاتی، تثبیت این نقش و تاثیر آن بر تربیت نیروي کارِ مطیع، سازماندهی و خودمختاري زنان از رهگذر امتناع از نقش خود را دشمن شماره یکِ سرمایهداري و نظام پدرسالارِ دستنشاندهي آن میکند. با گذشت حدود پنجاه سال از تحریر این مقاله اما بخشهاي عمده آن به واسطهي رویکردهاي ریشهاياش همچنان انقلابی و پیشرو است)حتی با وجود برخی امتیازاتی که سالهاي بعد-مانند اعطاي حق سقط جنین در غرب-به دلیل فشارهاي زیاد جنبش زنان در گوشهگوشهي این جهان به آنها داده شد(. و
4
میتواند ابزارهاي مفیدي را در پیشبرد جنبش زنان، اهدافوخواستهها و تجلی امکانهاي همواره در دستر ِس آن را فراهم کند. این مشاهدات تلاشی براي تعریف و تحلیل »مسئلهي زن« و قرار دادن این مسئله در تمامیت »نقش زنانه«اي است که تقسیم کار سرمایهداري ایجاد کرده. ما در این نوشتار، زن خانهدار را بهعنوان سیماي اصلی این نقش زنانه قرار میدهیم. ما فرض میکنیم که همهي زنا ْن خانهدار هستند و حتی کسانی که بیرون از خانه کار میکنند همچنان خانهدار محسوب میشوند. یعنی در سطح جهانی، این دقیقاً همان چیزي است که مختص کار خانگی است، که نه تنها به عنوان تعداد ساعات و ماهیت کار سنجیده میشود، بلکه به عنوان کیفیت زندگی و کیفیت روابطی که ایجاد میکند، جایگاه زن را در هر کجا و به هر طبقهاي که تعلق دارد تعیین میکند. ما در اینجا بر موقعیت ز ِن طبقه کارگر تمرکز میکنیم، اما این بدان معنا نیست که فقط زنان طبقه کارگر استثمار میشوند. بلکه براي تأییداینموضوعاستکهنقشز ِنخانهدارِطبقهيکارگر،کهبهاعتقادمابراي تولید سرمایهداري ضروري بوده است، تعیین کنندهي موقعیت همه زنان دیگر
است. بنابراین، هر تحلیلی از زنان به عنوان یک کاست)caste(، باید برآمده از تحلیل موقعیت زنان خانهدار طبقهي کارگر باشد. براي اینکه زن خانهدار را در مرکز ببینیم، ابتدا لازم بود به اختصار تحلیل کنیم که سرمایهداري چگونه با از بین بردن انواع گروه یا اجتماعات خانوادگی که قبلاً وجود داشت، خانواده مدرن و نقش زن خانهدار در آن را ایجاد کرده است.
5
این فرایند به هیچ وجه کامل نیست. در حالی که ما از جهان غرب و به ویژه ایتالیا صحبت میکنیم، میخواهیم روشن کنیم که تا جایی که شیوه تولید سرمایهداري، جهان سوم را نیز تحت فرمان خود درمیآورد، همان روند تخریب میبایست آنجا نیز باشد و ]در واقع[ در آنجا هم در حال وقوع است. همچنین نباید بدیهی تلقی کنیم که خانواده آنگونه که امروزه در پیشرفتهترین کشورهاي غربی به لحاظ فنیتر میشناسیم، آخرین شکلی است که خانواده در نظام سرمایهداري میتواند به خود بگیرد. اما تحلیل گرایشهاي جدید تنها میتواند محصول تحلیلی از چگونگی ایجاد این خانواده توسط سرمایهداري و نقشی که امروز زن دارد، باشد،
هر کدام بهعنوان لحظهاي در یک فرآیند. در نظر داریم ملاحظات در مورد نقش زن را با تحلیل موقعیت زنی که خارج از خانه کار میکند کامل کنیم، اما این براي مرحلهي بعدي است و در اینجا فقط میکوشیمپیوندبیندوتجربهظاهرًاجداازهمرانشاندهیم:تجربهيزنخانهدار و تجربهي زن کارگر. مبارزات روزمرهاي که زنان پس از جنگ جهانی دوم پیش بردند، مستقیماً علیه سازماندهی کارخانه و خانه است. از آن زمان »عدم اطمینان« زنان در خانه و خارج از آن، به سرعت رشد کرده است و مستقیماً علیه کارخانه بهعنوان نهاد منضبطی که در زمان و مکان ]مشخص[ سازمانیافته، و علیه کارخانهي اجتماعی بهعنوان سازمان بازتولید نیروي کار پیش میرود. این ]امر[ گرایش میکند به غیبت بیشتر، پایبندي کمتر به جدول زمانی، ]و[ تحرك شغلی بیشتر، که میان زنان و مردان جوان کارگر مشترك است. اما در جایی که مرد در دورههاي حیاتی جوانیاش تنها
6
پشتیبان یک خانوادهي جدید باشد، زنانی که به طور کلی به این شیوه مقید نمیشوند و همیشه باید کار خانگی را در نظر بگیرند، حتی بیشتر از مردان، از انضباط کاري دور میشوند و همین باعث اختلال در جریان تولید و در نتیجه هزینههاي بالاتر براي سرمایه میشود )این بهانهاي براي دستمزدهاي تبعیض آمیز است که ضرر سرمایه را چندین برابر جبران میکند(. و همان روند متارکه است که گروهی از زنان خانهدار وقتی فرزندان خود را نزد شوهرانشان در محل کار میگذارند ابراز میکنند]2[. این روند به طور فزاینده یکی از اشکال سرنوشتساز
بحران در سیستمهاي کارخانه و کارخانه اجتماعی است و خواهد بود. در سالهاي اخیر، بهویژه در کشورهاي پیشرفتهي سرمایهداري، جنبشهاي زنان با جهتگیريها و طیفهاي مختلف بسط یافته است، از جنبشهایی که معتقدند تعارض اساسی در جامعه بین زن و مرد است تا جنبشهایی که بر موقعیت زن
بهعنوانقسمیتجل ِیاستثمارِطبقات ِیخاصتمرکزمیکنند. اگر در نگاه اول موقعیت و نگرش اولی گیجکننده باشد، به ویژه براي زنانی که تجربه قبلی مشارکت ستیزهوار در مبارزات سیاسی را داشتهاند، فکر میکنیم شایان ذکر است که زنانی که استثمار جنسیتی براي آنها تعارض اجتماعی اساسی است شاخص بسیار مهمی از میزان ناامیدي خودمان را که میلیونها زن در داخل و خارجازجنبشتجربهکردهاند،فراهممیکند.کسانیهمهستندکهلزبینیس ِمخود را با این عبارات تعریف میکنند )به دیدگاه هایی اشاره می کنیم که توسط بخشی از جنبش در ایالات متحده بیان شده است(: »اتحاد ما با زنان از زمانی شروع شد که چون با هم بودیم، میتوانستیم اذعان کنیم که نمیتوانیم بیشتر از این روابط
7
با مردان را تحمل کنیم، که نمیتوانیم از تبدیل شدن این روابط به روابط قدرتی که ناگزیر تحت انقیاد آن هستیم جلوگیري کنیم. توجه و انرژي ما منحرف شد، قدرت ما ازهمپاشیده و ابژههاي آن محدود شد«. از خلال این امتناع، جنبشی از زنان همجنسگرا شکل گرفته است که از امکانهاي یک رابطهي رها از ستیز قدرتجنسیتی،رهاازوحدتاجتماع ِیبیولوژیکیودرعینحالنیازمابهگشوده
شدنمان به یک پتانسیل اجتماعی و از این رو جنسیتی گستردهتر دفاع میکند. اکنون براي درك محرومیتهاي زنان که خود را در اشکال هردمفزایندهاي ابراز میکنند، باید روشن کنیم که در ماهیت خانواده تحت قید سرمایهداري چه چیزي باعث تسریعِ بروز بحران در این مقیاس میشود. سرکوب زنان با این همه با سرمایهداري آغاز نشد. آنچه با سرمایهداري آغاز شد، استثمار شدیدتر زنان به
عنوان زنان، و در نهایت ]استثمار[ امکان آزادي آنها بود.
خاستگاه خانواده سرمایهداري
در جامعه مردسالار پیشاسرمایهداري، خانه و خانواده در تولید کشاورزي و صنعتگرانهنقشمحوريداشتند.باپیدایشسرمایهداري،اجتماعیشد ِنتولیدبا کارخانه به عنوان مرکزِ آن سازماندهی شد. کسانی که در مرکز تولیدي جدید، یعنی کارخانه کار کردند، دستمزد دریافت کردند. کسانی که ]از این کار[ محروم شدند ]چیزي[ دریافت نکردند. زنان، کودکان و سالمندان قدرت خویشاوند ِي برگرفتهازوابستگ ِیخانوادهبهکارشانکهاجتماعیوضروريدانستهمیشد،از دست دادند. سرمایه که خانواده و جامعه و تولید را در یک کل نابود میکند، از یک سو اساس تولید اجتماعی را در کارخانه و اداره متمرکز و از سوي دیگر ماهیتا مرد 8
را از خانواده جدا کرده و او را به کارگر مزدبگیر تبدیل کرده است. این امر بار مسئولیت مالی زن و کودك و پیر و مریض و در یک کلام تمام کسانی که دستمزد نمیگیرند را بر دوش مرد گذاشته است. از آن لحظه، همه کسانی که نمیزاییدند و به کسانی که با دستمزد کار میکردند خدمت نمیکردند، از خانه بیرون رانده شدند. اولین کسانی که بعد از مردان از خانه طرد شدند، کودکان بودند. آنها بچهها را به مدرسه فرستادند. خانواده نه تنها مولد، بلکه ]به عنوان[ مرکز آموزشی تلقی
شد]3[. تا آنجا که مردان بر اساس تقسیم کار محض، سرا ِن مطلقِ خانوادهي پدرسالار بودند، تجربه زنان، کودکان و مردان تجربه متناقضی بود که ما به ارث بردیم. اما در جامعه پیشاسرمایهداري، کار هر یک از اعضاي اجتماع سرفها به نظر میرسد سمت هدفی هدایت شد: یا براي کامیابی ارباب فئودال یا براي بقاي ما. تا این حد، کل اجتماع سرفها مجبور به مشارکت در یک اتحادِ ]در[ اسارت بود که به میزانی زنان، کودکان و مردان را در برمیگرفت، که سرمایهداري باید آن را درهممیشکست]4[.ازایننظرفردغیرآزاد،دموکراس ِیاسارت]5[،واردبحرانشد. گذر از سرفبودن به نیروي کار آزاد، مرد را از پرولتاریاي زن و هر دو را از فرزندانشان جدا کرد. پدرسالارِ ناآزاد به مزدبگیر »آزاد« تبدیل شد و از وراي تجربه متناقض جنسیتها و نسلها، بیگانگی عمیقتر و در نتیجه رابطهي ویرانگرتري ایجاد شد. ما باید تأکید کنیم که این جدایی کودکان از بزرگسالان براي درك اهمیت کامل متارکهي زنان از مردان ضروري است، براي فهم کامل اینکه چگونه نحوه
9
سازماندهی مبارزه از سوي جنبش زنان، حتی زمانی که فرمِ امتنا ِع خشونتآمیز از هرگونه امکا ِن روابط با مردان را به خود میگیرد، تنها میتواند هدفش غلبه بر جداییاي باشد که مبتنی بر »آزادي« کارگر مزدي است. مبارزه طبقاتی در آموزش تحلیل مدرسه که در سالهاي اخیر بهویژه با ظهور جنبش دانشجویی پدید آمده است، مدرسه را بهوضوح بهعنوان مرکز انضباط ایدئولوژیک و شکلدهی نیروي کارواربابانآنمعرفیکردهاست.چیزيکهشایدهرگزیاحداقلدرعم ِقخود ظاهر نشده است، دقیقاً همان چیزي است که مقدم بر همه اینها است؛ و این همان استیصال معمول کودکان در اولین روز مهدکودك است، وقتی خودشان را میبینند که به کلاس اول انداختهشدهاند و والدینشان ناگهان آنها را ترك میکنند. اما دقیقا در این نقطه است که کل داستان مدرسه شروع میشود]6[. به این ترتیب، بچههاي دبستانی آن زائدههایی نیستند که صرفاً با مطالبات »ناهار رایگان، کرایه رایگان، کتاب رایگان« که از بزرگترها آموختهاند، بتوانند به نوعی با دانشآموزان مقاطع بالایی متحد شوند]7[. نزد کودکان دبستانی، نزد آنهایی که پسران و دختران کارگران هستند، همیشه این آگاهی وجود دارد که مدرسه به نوعی آنها را در مقابل والدین و همسالانشان قرار میدهد و در نتیجه مقاومت غریزي در برابر درس خواندن و »تعلیم« شدن وجود دارد. این همان مقاومتی است که کودکان سیاهپوست به خاطر آن به مدارس غیرعادي آموزشی در بریتانیا محدود میشوند]8[. کودك طبقهي کارگر اروپایی، مانند کودك طبقه کارگر بلوك ]شرق[، در معلم کسی را میبیند که چیزي علیه مادر و پدرش به او یاد میدهد،
10
نه به عنوان دفاع از کودك، بلکه به عنوان حملهاي به طبقه. سرمایهداري اولین سیستم مولدي است که در آن فرزندان استثمارشدگان در نهادهایی که توسط طبقه حاکم سازماندهی و کنترل میشوند، انضباط و آموزش میبینند]9[. شواهد نهایی مبنی بر اینکه این تلقین بیگانگی که از مهدکودك شروع میشود، مبتنی بر دوپارگی خانواده است، مبتنی بر آن بچههاي طبقهي کارگري که ]وقتی[ به دانشگاه میرسند )آن چند نفري که میرسند( آنقدر شستشوي مغزي میشوند که دیگر نمیتوانند با اجتماعشان گفتگو کنند. پس کودکان طبقه کارگر اولین کسانی هستند که به طور غریزي علیه مدارس و آموزش ارائه شده در مدارس شورش میکنند. اما والدینشان آنها را به مدرسه میبرند و آنها را در آنجا حبس میکنند زیرا دلواپس هستند که فرزندانشان حتما »آموزش ببینند«، یعنی مجهز باشند تا از خط مونتاژ یا آشپزخانهاي که آنها، ]یعنی[ والدین، در آن محصور هستند، فرار کنند. اگر یک کودك طبقه کارگر استعدادهاي خاصی از خود نشان دهد، تمام خانواده فورًا روي این کودك متمرکز میشوند، بهترین شرایط را براي او فراهم میکنند، اغلب دیگران را قربانی میکنند، امیدوارند و قمار میکنند که همه آنها را از طبقه کارگر خارج کند. این در واقع راهی است که سرمایه از طریق آرزوهاي والدین براي جلب کمک آنها در نظم بخشیدن به نیروي کار تازه حرکت میکند. در ایتالیا والدین کمتر و کمتر موفق میشوند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند. مقاومت کودکان در برابر مدرسه همواره در حال افزایش است، حتی زمانی که این مقاومت هنوز سازماندهی نشده است.
11
همزمان با افزایش مقاومت کودکان در برابر تحصیل در مدارس، امتناع آنها از پذیرش تعریفی که سرمایه از سن آنها ارائه کرده است نیز افزایش مییابد. بچه ها هر چیزي را که میبینند میخواهند. آنها هنوز درك نمیکنند که براي داشتن یک سري چیزها باید هزینه کرد و براي پرداخت ]براي[ آنها باید دستمزد داشت و بنابراین باید بالغ هم باشند. جاي تعجب نیست که آسان نیست به کودکان توضیح دهیم که چرا آنها نمیتوانند چیزي را داشته باشند که تلویزیون به آنها
گفته است که نمیتوانند بدون آن زندگی کنند. اما چیزي در میان نسل جدید کودکان و نوجوانان در حال رخ دادن است که توضیح دادن نقطه دلخواه آنها را که در آن به بزرگسالی میرسند، به طور پیوسته دشوارتر میکند. بیشتر نسل جوان سن خود را به ما نشان میدهند: در دهه شصت، افراد شش ساله در جنوب ایالات متحده با سگهاي پلیس روبرو شدهاند. امروز ما همین پدیده را در جنوب ایتالیا و ایرلند شمالی مییابیم، جایی که کودکان به اندازه بزرگسالان در شورش فعال شدهاند. هنگامی که کودکان )و زنان( جزءِ لاینفک تاریخ شناخته شوند، بدون شک نمونههاي دیگري از مشارکت جوانان )و زنان( در مبارزاتانقلابیآشکارخواهدشد.آنچهجدیداستخودمختار ِيمشارکتآنها »علیرغم« و »به دلیل« حذفشان از تولید مستقیم است. در کارخانهها، جوانان از رهبري کارگران مسن امتناع میورزند و در شورشهاي شهرها نقطه بسیار با
ارزشی)dimond( هستند. در کلانشهرها، نسلهاي خانواده ]تک[هستهاي جنبشهاي جوانان و دانشجویی را تولید کردهاند که آغازگر فرآیند آشفتنِ چارچوب
12
قدرتِ برساخته بوده است؛ در جهان سوم، جوانان بیکار اغلب پیش از طبقه کارگرِ سازمانیافته در اتحادیهها، در خیابانها هستند. شایان ذکر است که روزنامه تایمز لندن )1 ژوئن 1971( دربارهي جلسهي معلمان ارشد که به خاطر اخطار گرفتن یکی از آنها که دانشآموزي را کتک زده بود ]برگزارشد[،گزارشداد:»عناصراخلالگروغیرمسئولباقصدظاهرًابرنامهریزي شدهي فرسایشِ همه نیروهاي اقتدار، در هر گوشه و کناري در کمین هستند«. این »توطئهاي براي از بین بردن ارزشهایی است که تمدن ما بر اساس آنها ساخته شده است و مدارس ما برخی از بهترین پایگاهها]ي آن[ هستند«.
استثمار بیمزدها
ما خواستیم این چند تعبیر در مورد نگرش شورشی را که به طور پیوسته در میان کودکان و جوانان، به ویژه از سوي طبقه کارگر و به ویژه سیاهپوستان در حال گسترش است بیان کنیم، زیرا معتقدیم که این ]مسئله[ ارتباط نزدیکی با انفجار جنبش زنان و چیزي دارد که خودِ جنبش زنان باید به آن توجه کند. ما در اینجا با شورش کسانی سروکار داریم که طرد شدهاند، توسط نظام تولید از هم جدا شدهاند، و نیاز خود را به نابود کردن نیروهایی که مانع وجود اجتماعی آنها هستند در عمل
ابراز میکنند؛ اما این بار به عنوان افرادِ جداگانه گرد هم میآیند. زنان و کودکان حذف شدهاند. قیام یکی علیه استثمارِ از طریق حذف، شاخصی از شورش دیگري است.
13
سرمایه تا حدي که مرد را به خدمت گرفته و به کارگرِ مزدي تبدیل کرده، بین او وسایرپرولتاریاهايبدونمزديکهتصورمیشدبهدلیلعدممشارک ِتمستقیم در تولید اجتماعی نمیتوانند سوژههاي شورش اجتماعی باشند، شکافی ایجاد کرده
است. از زمان مارکس، روشن بوده است که سرمایه از طریق دستمزد حکومت میکند و توسعه مییابد، یعنی شالودهي جامعه سرمایهداري کارگر مزدبگیر و استثمارِ مستقیم او بوده است. آنچه که توسط سازمانهاي جنبش طبقهي کارگر نه روشن است و نه مفروض، این است که دقیقاً از طریق مزد، استثمارِ کارگرِ غیرمزدي سازماندهی شده است. این استثمار حتی مؤثرتر بوده است زیرا فقدان دستمزد آن
را پنهان کرد. به این معنا که مزد، نیروي کارِ به مراتب بیشتري را به کار گرفت
نسبت به آنچه در کارخانهها ظاهر میشوند. تا جایی که به زنان مربوط است، کار آنهایکخدم ِتشخص ِیخارجازسرمایهمحسوبمیشود.بهنظرمیرسدکه
زن فقط از شوونیس ِم مردانه رنج میبرد، زیرا سرمایهداري به معناي »بیعدالت ِی« عمومی و »رفتار بد و نامعقول« بود؛ تعداد معدودي )مردانی( که متوجه شدند، ما را متقاعد کردند که این »ظلم« است نه استثمار. اما ]مفهوم[ »ظلم« جنبهي دیگر و فراگیرتري از جامعهي سرمایهداري را پنهان کرد. سرمایه کودکان را از خانه طرد کرد و آنها را به مدرسه فرستاد نه تنها به این دلیل که در مسیر کار »مولد«تر
دیگران قرار دارند یا فقط براي تعلیم دادن)indoctrinate( آنها. حاکمیت سرمایه از طریق دستمزد، هر فرد تنومندي را وادار میکند تا تحت قانون تقسیم
14
کار و به گونهاي عمل کند که اگر سریع هم نباشد، دست آخر براي بسط و گسترش حاکمیت سرمایه سودآور باشد. اساساً معناي مدرسه همین است. تا جایی که به کودکان مربوط است، به نظر میرسد که کارشان را براي منفع ِت خودشان یاد
میگیرند. کودکا ِنپرولتاریامجبورشدهانددرمدارسآموزشیکسانیراازسربگذرانند:این همسطحساز ِي سرمایهداري در برابر امکانات بینهایت یادگیري است. از سوي دیگر، زن در خانه منزوي شده است، ]و[ مجبور به انجام کارهایی است که غیرماهرانه تلقی میشود، کار زایمان، تربیت، انضباط و خدمت به کارگر براي تولید. نقش او در چرخه تولید اجتماعی نامرئی باقی ماند زیرا فقط محصول کار او، کارگر، مرئی بود. خود او در نتیجه در شرایط کارِ پیشاسرمایهداري گرفتار شد و هرگز دستمزدي دریافت نکرد. و وقتی میگوییم »شرایط کار پیشاسرمایه داري«، تنها به زنانی که مجبورند براي جارو کردن از جارو استفاده کنند، اشاره نمیکنیم. حتی مجهزترین آشپزخانههاي آمریکایی هم سطح کنونی توسعهي تکنولوژیک را نمایان نمیسازند؛ آنها بیشتر نمایانگر تکنولوژ ِي قرن نوزدهم هستند. اگر شما درون محدودههاي معینی، ساعتی دستمزد نگیرید، براي کسی اهمیتی ندارد که چقدر طول میکشد تا کارتان را انجام دهید. این نه تنها یک تفاوت کمی بلکه یک تفاوت کیفی با کارهاي دیگر است و دقیقاً از نوع کالایی که این کار قرار است تولید کند نشات میگیرد. به طور کلی در سیستم سرمایهداري، بهرهوري کار افزایش نمییابد مگر اینکه تقابل بین سرمایه
15
و طبقه وجود داشته باشد: نوآوريهاي تکنولوژیک و همکاري با برهههاي هجوم طبقه کارگر و ]متقابلا[ واکنش سرمایهداري همزمان است. اما اگر این به طور کلی براي تولید کالاها صادق باشد، براي تولید آن نوع خاص از کالا، یعنی نیروي کار، صادق نبوده است. حتی اگر نوآوري تکنولوژیک بتواند حدِ کارِ ضروري را تنزل دهد، و اگر مبارزهي طبقهي کارگر در ]حوزه[ صنعت بتواند از این نوآوري براي به دست آوردن ساعات آزاد استفاده کند، در مورد خانهداري نمیتوان این ادعا را کرد؛ تا آنجایی که زن باید در انزوا فرزندآوري کند، بزرگ]شان[ کند و مسئولیتشان را بر عهده بگیرد، ماشینیشد ِن بالاي کارهاي خانه هیچ زمانی را براي زن آزاد نمیکند. او همیشه در حال انجام وظیفه است، زیرا ماشینی وجود ندارد که بچهها را بسازد و مرافب آنها باشد]10[. بنابراین بهرهوري بالاتر کار خانگی از طریق ماشینی کردن، تنها میتواند مربوط به خدمات خاصی باشد، مثلاً پختوپز، شستشو، تمیز کردن. روز کاري او پایانناپذیر است نه به خاطر نداشتن ماشین،
بلکه به این دلیل که منزوي است.]11[
تصدیق اسطورهي ناتوانی زنان
پس با ظهور شیوه تولید سرمایهداري، زنان در شرایط انزوا رها شده، ]و[ محصور درسلولخانواده،ازهرمنظربهمردانوابستهشدند.خودمختار ِيجدیدِبردهي
مزدبگیرِ آزاد از او)she( سلب شد، و او در مرحلهي وابستگ ِی شخص ِی پیشاسرمایهداري باقی ماند، اما این بار وحشیانهتر، به دلیل تضادِ تولید بزرگ-
مقیا ِس به شدت اجتماعیاي که اکنون غالب است. ناتوان ِی ظاهري زن در انجام
برخی کارها، در درك چیزهاي متعین، از تاریخ او سرچشمه گرفته است، که از
16
جهاتی بسیار شبیه به تاریخ کودکان »عقبمانده« در کلاس هاي ویژه ESN است. تا آنجا که زنان از تولید مستقیم اجتماعی بریده و در خانه منزوي شدند،
همهامکاناتزندگیاجتماع ِیخارجازمحلهازآنهاسلبشدوازاینروازدانش و آموزش اجتماعی محروم شدند. هنگامی که زنان از تجربهي گسترده سازماندهی وبرنامهریزيمبارزاتجمع ِیصنعتیوسایرمبارزاتتودهايمحروممیشوند،از منبع اصلی آموزش یعنی تجربه شورش اجتماعی مطرود میشوند. و این تجربه در درجه اول تجربهي یادگیر ِي ظرفیتهاي خودتان است، یعنی قدرت شما و ظرفیتها]یتان[، قدرتِ طبقه شما. بنابراین انزوایی که زنان از آن رنج بردهاند،
اسطورهي ناتوانی زنان را براي جامعه و خودشان تصدیق کرده است. ایناسطورهاستکهاو ًلاپنهانکردهاستکهطبقهکارگربهمیزانیکهتوانسته مبارزات تودهاي را در اجتماع سازمان دهد، اعتصابات ]مربوط[ اجارهخانه، به طور کلی مبارزه علیه تورم، اسا ْس همواره سازمانده ِی غیررسم ِی بیوقفهي زنان در آنجا بوده است؛ دوم اینکه درون مبارزات در چرخه تولیدِ مستقیم، حمایت و سازماندهی زنان، ]به طور[ رسمی و غیررسمی تعیین کننده بوده است. در لحظات بحرانی، این شبکهي بیوقفه از زنان ظاهر میشود و از طریق استعدادها، انرژيها وقدرت»ز ِنناتوان«رشدمیکند.امااسطورهنمیمیرد.جاییکهزنانبههمراه
مردان میتوانستند ادعاي پیروزي کنند – براي دوام آوردن )در زمان بیکاري( یا دوام آوردن و برنده شدن )در طول اعتصاب( – غنایم پیروز متعلق به طبقه »به
طور عام« بود. زنان به ندرت چیزي خاص براي خود بدست میآورند؛ به ندرت
17
ابژهياینمبارزهدگرگون ِیساختارقدرتخانهورابطهآنباکارخانهبودهاست. اعتصاب یا بیکاري، کار یک زن هرگز تمام نمیشود. کارکر ِد کاپیتالیستی رحم هرگز مانند ظهور سرمایهداري، نابودي زن بهعنوان یک شخص، به معناي تحقیر بیواسطهي تمامی ِت جسمانی او نبوده است. سکسوالیته زنانه و مردانه پیش از سرمایهداري دستخوش یک سري رژیمها و اشکال شرطیشدن شده بود. اما آنها همچنین تحت روشهاي موثر کنترل بارداري قرار گرفته بودند که اکنون بیش از پیش ناپدید شده است. سرمایه خانواده را بهعنوان خانواده ]تک-[هستهاي پایهگذاري کرد و در درون آن زن را تابع مرد کرد، بهعنوان فردي که مستقیماً در تولید اجتماعی شرکت نمیکند، ]که[ خود را مستقل در بازار کار نشان نمیدهد. همانطور که ]سرمایه[ او را از تمام امکانهاي خلاقیت و توسعهي فعالیت کاري محروممیکند،ابرازِخودمختار ِيجنسی،روانیوعاطفیرانیزازاوسلبمیکند. تکرار میکنیم: هرگز چنین انسدادي در تمامیت فیزیکی زن رخ نداده بود که همه چیز از مغز گرفته تا رحم را تحت تأثیر قرار دهد. مشارکت با دیگران در تولید قطار، ماشین یا هواپیما چیزي مشابه با قرنها در انزوا استفاده کردن از یک جارو در چند فوت مربع آشپزخانه نیست. این فراخوانی براي برابري زن و مرد در ساخت هواپیما نیست، بلکه صرفاً براي به کار بستن این ]نکته[ است که تفاوت بین این دو تاریخ نه تنها تفاوتها را در اشکال واقعی مبارزه تعیین میکند، بلکه در نهایت آنچه را که براي مدت طولانی نامرئی بوده است آشکار میکند: اشکال متفاوتی که مبارزات زنان در گذشته به
18
کار بسته است. همانطور که امکان توسعه ظرفیت خلاقیت از زنان سلب میشود، زندگی جنسی آنها نیز که به عملکردي براي بازتولید نیروي کار تبدیل شده است ربودهمیشود:هماننظراتیکهدرسطحتکنولوژیک ِیخدماتخانگیارائهدادیم در مورد کنترل بارداري )و اتفاقاً در کل حوزه زنان و زایمان( نیز صدق می کند، تحقیقاتی که تا همین اواخر به طور مداوم نادیده گرفته میشد، در حالی که زنان مجبور به بچهدار شدناند و از حق سقط جنین منع شدند، همانطور که انتظار
میرفت، بدويترین تکنیکهاي کنترل بارداري شکست خوردند. سرمایه از این تحقیر کامل زن، نقش زن را ساخت و مرد را ابزار این تنزل در خانواده قرار داد. مرد به عنوان کارگر مزدبگیر و سرپرست خانواده ابزار خاص این
استثمارِ خاص بود که همان استثمار زنان است.
همجنسگرایی تقسیم کار
به این معنا، میتوان توضیح داد که تا چه اندازه روابط تنزلآمیز بین زن و مرد با شکافی که جامعه بین زن و مرد تحمیل کرده است، تعیین میشود و زن را بهعنوان ابژه، »مکمل« مرد میپذیرد. و از این نظر میتوانیم صحت انفجارِ گرایشها در جنبش زنان را ببینیم که در آن زنان میخواهند علیه مردان مبارزه کنند]12[ و دیگر نمیخواهند از نیروي خود براي حفظ روابط جنسی با آنها استفاده کنند، زیرا هر یک از این روابط همواره آزاردهنده هستند. رابطه قدرت هرگونه امکان عاطفه و صمیمیت را از بین میبرد. با این حال، بین زن و مرد، قدرت به عنوان حق، عاطفه و صمیمی ِت جنسی را فرمان میدهد. از این نظر، جنبش همجنسگرایان
عظیمترین کوشش براي از جدا کردن سکسوالیته و قدرت ]از یکدیگر[ است.
19
اما همجنسگرایی عموماً در همان زمان ریشه در چارچوب خود جامعه سرمایهداري دارد: زنان در خانه و مردان در کارخانهها و ادارات که تمام روز از یکدیگر جدا شدند؛ یا یک کارخانه معمولی هزار زن با ده سرکارگر؛ یا انبوهی از تایپیستها)البته زن( که براي 50 مرد حرفهاي کار میکنند. همه این موقعیتها درحالحاضر
چارچوبِهمجنسگرايزندگ ِیهستند. سرمایه، در حالی که دگرجنسگرایی را به یک دین ارتقا میدهد، در عین حال در
عمل ارتباط زن و مرد با یکدیگر را از نظر فیزیکی یا عاطفی غیرممکن میکند – ]سرمایه[ دگرجنسگرایی را جز در مقامِ یک نظم جنسی، اقتصادي و اجتماعی
تضعیف میکند.ما باور داریم که این واقعیتی است که باید از آن شروع کنیم. انفجار گرایشهاي همجنسگرایانه دقیقاً به این دلیل براي جنبش مهم بوده و هست که
آنها ]گرایشها[ ضرورتِ مطالبهي خاصبودگی)specificity( مبارزات زنان را مطرح میکنند و بالاتر از همه، تمامِ واقعیتها و پیوندهاي استثمار زنان را با تمامِ ژرفناهایشان روشن میکنند. ارزش اضافی و کارخانهي اجتماعی در این مرحله، مایلیم زمینه را براي دیدگاه خاصی روشن کنیم که مارکسیس ِم ارتدوکس، به ویژه در ایدئولوژي و پراتیکِ احزابِ به اصطلاح مارکسیست، همیشه آن را بدیهی میدانسته است. و این که: وقتی زنان خارج از تولید اجتماعی، یعنی خارجازچرخهتولید ِيسازمانیافتهياجتماعیباقیمیمانند،خارجازبهرهوري اجتماعی نیز هستند. به عبارت دیگر، نقش زن همیشه از نظر روانشناسی به عنوان
20
یک فردِ تابع دیده میشود که به جز جایی که در خارج از خانه به طور حاشیهاي به کار گرفته میشود، خارج از تولید است؛ ضرورتا تامینکننده مجموعهاي از ارزشهاي استفاده در خانه است. این اساساً دیدگاه مارکس بود که با مشاهدهي اتفاقاتی که براي زنان شاغل در کارخانهها رخ داد، به این نتیجه رسید که برایشان بهتراستآنهادرخانهباشند،جاییکهشکلِاخلاقیات ِیبالاترياززندگیوجود داشت. اما ماهیت واقعی نقش زن خانهدار هرگز نزد مارکس آشکار نمیشود. با این حال، ناظران اشاره کردهاند که زنان لنکشایر، کارگران پنبه براي بیش از یک قرن، از نظر جنسیتی آزادتر هستند و توسط مردان در کارهاي خانه یاري میشوند. از سوي دیگر، در مناطق معدن زغال سن ِگ یورکشایر که درصد کمی از زنان خارج از خانه کار میکردند، زنان بیشتر تحت سلطه فیگور شوهر هستند. حتی کسانی که توانستهاند استثمار زنان را در تولید اجتماعی تعریف کنند، نمیتوانند موقعیت استثمارشدهي زنان در خانه را درك کنند؛ مردان در روابط خود با زنان بیش از حد متناقض هستند. به همین دلیل فقط زنان میتوانند خودشان را تعریف کنند و
مسئله زن را به پیش برند. ما باید روشن کنیم که در چارچوب دستمزد، کار خانگی نه تنها ارزش استفاده تولید میکند، بلکه براي تولید ارزش اضافی ضروري است]13[. این در مورد کل نقش زن به عنوان شخصیتی تابع در تمامِ سطوح، اعم از جسمی، روانی و شغلی صادق است، که در تقسیم کار سرمایهداري، در تعقیب بهرهوري در سطح اجتماعی، جایگاهی دقیق و حیاتی داشته و دارد. اجازه دهید نقش زنان را بهعنوان منبع
21
بهرهوري اجتماعی، یعنی بهطور مشخصتر ایجاد ارزش اضافی بررسی کنیم. ابتدا در خانواده.
.1 بهرهوري از بردگیِ مزديِ مبتنی بر بردهداريِ بدون مزد
اغلب ادعا میشود، در ]چارچوب[ تعریف کار مزدي، که زنان در کار خانگی مولد نیستند. در واقع دقیقاً عکس آن صادق است اگر به میزا ِن عظیمی از خدمات اجتماعیاي فکر کنیم که سازمان]دهی[ سرمایهداري آنها را به فعالیت خصوصی تبدیل میکند و بر دوش زنا ِن خانهدار میگذارد. کار خانگی اساساً »کار زنانه« نیست؛ یک زن از شستن و نظافت بیشتر یا کمتر از مرد خسته نمیشود. اینها خدمات اجتماعیاند زیرا در خدمت بازتولید نیروي کار هستند. و سرمایه دقیقاً با نهادینهساختن ساختار خانوادگی خود، مرد را از این کارکردها »رها« کرده است تا براي استثمارِ مستقیم کاملاً »آزاد« باشد؛ به طوري که او)مرد( آزاد است به اندازه کافی براي زنی که بتواند او را به عنوان نیروي کار بازتولید کند، »درآمد« کسب کند]14[. بنابراین، ]این مسئله[ مردان را بردههاي مزدبگیر کرده است، تا جایی که درواگذار ِياینخدماتبردوشزنانخانوادهموفقاستوباهمینفرآیند،سیلان زنان به سوي بازار کار را کنترل میکند. در ایتالیا زنان هنوز در خانه ضروري هستند و سرمایه همچنان به این شکل از خانواده نیاز دارد. به طور کلی در سطح کنون ِی توسعه در اروپا، به ویژه در ایتالیا، سرمایه همچنان ترجیح میدهد نیروي
کار خود را – در قالب میلیونها مرد از مناطق توسعه نیافته – وارد کند و در عین حال زنان را به خانه بفرستد]15[.
22
و زنان ]براي سرمایهداري[ مفید هستند نه تنها به این دلیل که کار خانگی را بدون دستمزد و بدون اعتصاب انجام میدهند، بلکه به این خاطر که بین همهي کسانی که به دلیل بحران اقتصادي به صورت دورهاي از مشاغل خود اخراج میشوند، ]این آنها هستند که[ همیشه به خانه بازگردانده میشوند. خانواده، این خاستگاهِ مادري که همیشه آماده کمک و محافظت در مواقعِ نیاز است، در واقع بهترین تضمین براي این است که بیکاران بلافاصله به انبوهی از بیگانگان مزاحم تبدیل
نشوند. احزاب سازمانیافته جنبش طبقه کارگر مراقباند که مسئله کار خانگی را مطرح نکنند. جداي از این واقعیت که آنها حتی در کارخانهها هم همیشه با زنان به عنوان شکل نازلتري از انسان زنده برخورد کردهاند، طرح این سوال به معناي به چالش کشیدن کل اساس اتحادیههاي کارگري به عنوان سازمانهایی است که )الف( فقط با کارخانه سر و کار دارند، )ب( فقط با یک روز کاري اندازهگیري و »پرداخت«شده سر و کار دارند، ج( فقط با آن جنبه از مزدهایی که به ما داده میشود و نه با جنبهاي از مزدهایی که پس گرفته میشوند، یعنی تورم، سر و کار دارند. زنان همواره توسط احزاب طبقه کارگر وادار شدهاند که آزادي خود را به آیندهاي فرضی موکول کنند، ]یعنی[ این امر را تابع دستاوردهایی کنند که مردان، محدود به قلمرو مبارزاتشان از رهگذر این احزاب، براي »خود« به دست میآورند. در واقع هر مرحله از مبارزه طبقه کارگر، انقیاد و استثمار زنان را در سطح بالاتري تثبیت کرده است. پیشنهاد حقوق براي زنان خانهدار]16[ )و این ما را به تعجب وا میدارد که چرا دستمزد نداشته باشیم( تنها نشاندهنده تمایلِ کاملِ این احزاب
23
براي نهادینهکردن زنان بهعنوان زنان خانهدار و مردان )و ]همچنین[ زنان( به عنوان بردههاي مزدي است.
اکنون روشن است که هیچ یک از ما باور نداریم که رستگاري، رهایی، با کار حاصل میشود. کار همچنان کار است، چه در داخل خانه و چه بیرون از خانه.
استقلال مزدبگیر فقط به معناي »فرد آزاد« بودن براي سرمایه است، ]و این[ براي زنان کمتر از مردان نیست. کسانی که مدافع این هستند که رهایی زن طبقه کارگر در یافتن شغلی خارج از خانه است، بخشی از مشکل هستند، نه راه حل. بردگ ِی خطمونتاژ،رهای ِیازبردگ ِیسینکآشپزخانهنیست.انکارایننیزبهمعنايانکار بردگی خود خط مونتاژ است و دوباره ثابت میکند که اگر ندانید زنان چگونه استثمار میشوند، هرگز نمیتوانید واقعاً بدانید که مردان چگونه تحت استثمار هستند. اما این مسئله آنقدر حیاتی است که به طور جداگانه به آن میپردازیم. آنچه در اینجا میخواهیم روشن کنیم این است که پرداختنشدن دستمزد وقتی کهدریکجها ِنسرمایهدارانهيسازمانیافتهتولیدمیکنیم،چهرهيرئیسپشت چهرهي شوهر پنهان میشود. به نظر میرسد که مرد تنها دریافتکننده خدمات خانگی است و این به خانهداري شخصیتی مبهم و بردهوار میدهد. شوهر و فرزندان، از طریق مشارکت محبتآمیزِ خود، ]درواقع[ باجگیري محبتآمیزِ خود،
بهاولینسرکارگرها،کنترلکنندگا ِندرجهیکاینکارتبدیلمیشوند. شوهر تمایل دارد روزنامه بخواند و منتظر باشد تا شامش پخته و سرو شود، حتی زمانی که همسرش مانند او براي کار به بیرون ]خانه[ میرود و با او به خانه میآید.
24
بدیهی است که شکل خاصی از استثمار که توسط کار خانگی بازنمایی میشود، شکل خاص و متناظري از مبارزه، یعنی مبارزه زنان در خانواده را میطلبد. اگر نتوانیم به طور کامل درك کنیم که دقیقاً این خانواده ستو ِن اصل ِی سازما ِن سرمایهدار ِيکاراست،اگرمرتکبایناشتباهشویمکهآنراتنهابهعنوانیک روبنا در نظر بگیریم، وابسته به تغییر در مراحل مبارزه در کارخانهها، آنگاه ما در یک انقلابِ لَنگ حرکت خواهیم کرد که همواره تضاد اساسی در مبارزه طبقاتی، و تضادي را که براي توسعه سرمایهداري کارا ست، همیشگی و تشدید خواهد کرد. به عبارت دیگر، ما این اشتباه را تداوم میبخشیم که خود را تنها تولیدکنندهي ارزشهاي مصرفی بدانیم، ]یعنی[ زنان خانهدار را خارج از طبقه کارگر بدانیم. تا زمانی که زنان خانهدار خارج از طبقه تلقی میشوند، مبارزه طبقاتی در هر لحظه و در هر نقطهاي ممنوع، بیهوده و ناتوان در یافتن قلمرو کامل براي وقوع است. توضیح بیشتر این موضوع وظیفه ما در اینجا نیست. با این حال، نمایاندن و محکوم کرد ِن»کارخانگیبهعنوانسویهپنها ِنکارمولد«،مجموعهايازپرسشهارادر مورد اهداف و اشکال مبارزه زنان فراهم میکند. اجتماعیسازيِ مبارزهي کارگر ایزولهشده در واقع تقاضایی که در پی خواهد آمد، یعنی »براي کارهاي خانه به ما دستمزد بپردازید«، با توجه به روابط کنونی نیروها در ایتالیا، این خطر را به همراه خواهد داشتکهگوییمیخواهیمشرایطبردهدار ِينهادینهشدهايراکهباشرایطکارِ
خانه تولید میشود، تثبیت کنیم – بنابراین چنین تقاضایی به ندرت میتواند در
عمل به عنوان یک هدفِ بسیج کردن کار کند]17[.
25
بنابراین مسئله این است که اشکالی از مبارزه ایجاد شود که زن خانهدار را با آرامش در خانه رها نکند، حداکثر آماده شرکت در تظاهراتِ گاه وبیگاه در خیابانها، منتظر دستمزدي که هرگز براي چیزي پرداخت نمیشود، باشد؛ بیشتر باید اشکالی از مبارزه را کشف کنیم که فور ًا کل ساختارِ کار خانگی را درهمبشکند، آن را مطلقاً طرد کند، نقش ما به عنوان خانهدار و خانه را به عنوان گتوي هستیمان رد کند، زیرا مسئله تنها متوقف کردن این کار ]خانگی[ نیست، بلکه باید تمام نقش زن خانهدار را در همبشکند. نقطه شروع این نیست که چگونه کارهاي خانه را کارآمدتر انجام دهیم، بلکه این است که چگونه جایگاهی را درون مبارزه به عنوان بازیگر اصلی بیابیم: یعنی نه بهرهوري بالاتر کار خانگی، بلکه درجهي بالاتري از واژگونی
درون مبارزه. براي برهم زدن رابطه بین زما ِن دادهشده به خانهداري و زمان دادهنشده به خانهداري: لازم نیست هر روز زمانی را براي اتو کردن ملحفهها و پردهها، تمیز کردن زمین تا برقزدناش یا گردگیري، صرف کنید. و بسیاري از زنان هنوز این کار را انجام میدهند. مشخصا به این دلیل نیست که آنها احمق هستند: یک بار
دیگر به یادِ توازيهایی که قبلاً با مدرسه ESN ایجاد کردیم، میافتیم. در واقع تنها در این کار است که میتوانند دقیقاً هویتی را ]براي خود[ محقق کنند، زیرا همانطور که قبلاً گفتیم، سرمایه آنها را از روند تولید سازمانیافتهي اجتماعی
محروم کرده است.
اما این به طور خودکار به این نتیجه نمیرسد که محرومشدن از تولید اجتماعی به
معناي محروم شدن از مبارزه اجتماعی است: به هر حال مبارزه زما ِن دور از کارِ
26
خانه را میطلبد، و به طور همزمان هویتی جایگزین را به زنی که قبلا هویت را فقطدرسطحگتويخانگیپیدامیکرد،ارائهمیکند.درجامعهگرای ِیمبارزه،زنان قدرتی را کشف و اعمال میکنند که به طور مؤثر هویت جدیدي به آنها میبخشد.
هویت جدید، تنها درجهي جدیدي از قدرت اجتماعی است و میتواند باشد. امکانمبارزهياجتماعیازویژگ ِیمولداجتماعیکارزناندرخانهناشیمیشود. تنها یا عمدتاً خدمات اجتماع ِی ارائهشده در خانه نیست که نقش زنان را از نظر اجتماعی مولد میسازد، هرچند در واقع در این لحظه این خدمات با نقش زنان یکی میشوند. سرمایه میتواند به شکلی تکنولوژیک شرایط این کار را بهبود بخشد. کاري که سرمایه فعلاً نمیخواهد انجام دهد، حداقل در ایتالیا، تخریب موقعیت زن خانهدار به عنوان محور خانواده ]تک[هستهاي است. به همین دلیل انتظار ما براي اتوماسیون کار خانگی فایدهاي ندارد، زیرا این اتفاق هرگز نخواهد افتاد: حفظ خانواده ]تک[هستهاي با »اتوماسیون این خدمات« ناسازگار است. سرمایه براي اینکه واقعاً آنها را اتومات کند، باید خانوادهاي را که ما میشناسیم از
بین ببرد. به این معنا اتوماسیون کامل به سمت اجتماعیشدن سوق مییابد. اما ما به خوبی میدانیم که اجتماعیکردن آنها به چه معناست: دستکم همیشه متضادِ کمون پاریس! جهش جدیدي که بازسازماندهی سرمایهداري میتواند انجام دهد و در حال حاضر بوي آن در ایالات متحده و به طور کلی در کشورهاي پیشرفتهترِ سرمایهداري به مشام میرسد، از بین بردن انزواي پیشاسرمایهدار ِي تولید در خانه با برساختن خانوادهاياستکهتقریباًبرابر ِيسرمایهداريوسلطهيآنازطریقکارمشارکتی
27
را منعکس میکند؛ فراتر رفتن از »ناکامل ِی توسعه سرمایهداري« در خانه، با زن پیشاسرمایهداري و غیرآزاد به عنوان محور آن، و وادار ساختن خانواده به تاملی دقیقتر در فرم خود، ]یعنی[ کارکردِ سرمایهدارانهي مولدش، و در بازتولید نیروي
کار. برگردیم به آنچه در بالا گفتیم: زنان، زنان خانهدار، خود را با خانه تعریف میکنند، درکارخودبهکما ِلاجباريگرایشدارند.همهمااینگفتهرابهخوبیمیدانیم؛ شما در یک خانه همیشه میتوانید کاري براي انجام دادن پیدا کنید. آنها فراتر از چهار دیوار خود را نمیبینند. وضعیت زن خانهدار به عنوان شیوه کار پیشاسرمایهداري و در نتیجه این »زنانگی« تحمیل شده به او، باعث میشود که او جهان، دیگران و کل سازمان کار را چیزي مبهم، اساساً ناشناخته و شناختناپذیر ببیند؛ زندگینکرده؛ دركشده تنها به عنوان سایهاي در پشت شانههاي شوهري که هر روز بیرون میرود و با چیزي روبهرو میشود. بنابراین وقتی میگوییم زنان باید رابطه زمان کار خانگی با زمان غیرخانگی را برهمبزنند و شروع به خارجشدن از خانه کنند، منظورمان این است که نقطه عزیمت آنها باید دقیقاً همین تمایلِ از بینبردن نقش زن خانهدار باشد؛ براي اینکه با زنان دیگر نه تنها به عنوان همسایه و دوست، بلکه به عنوان همکار و ضدهمکار گردهم بیایند؛ درنتیجه درهمشکستنِ سنت ز ِن خصوصیشده، با تمام
رقابتهایش ]یا همان چشمهمچشمیهایش[)rivalry( و برساختنِ یک
همبستگ ِی واقعی در میان زنان: نه همبستگی براي دفاع، بلکه همبستگی براي
حمله، براي سازماندهی مبارزه.
28
همبستگی مشترك در برابر شکل مشترك کار. به همین ترتیب، زنان باید از ملاقات با همسر و فرزندان خود صرفاً به عنوان همسر و مادر، یعنی موقع صرف غذاپسازبازگشتبهخانهازجها ِنبیرون،صرفنظرکنند. هر مکان مبارزه در خارج از خانه، دقیقاً به این دلیل که هر قلمرویی از سازمان سرمایهداري، خانه را پیشفرض میگیرد، فرصتی براي حمله زنان فراهم میکند؛ جلسات کارخانه، جلسات محله، مجامع دانشجویی، هر کدام مکانهاي درستی براي مبارزه زنان هستند، جایی که زنان میتوانند، اگر بشود گفت، با مردان-زنان در مقابل مردان، اما به عنوان یک فرد، به جاي مادر- پدر، پسر- دختر، روبرو و مواجه شوند، با تمام امکانهایی که این امر براي منفجر کردن تناقضها و محرومیتهاي در خارج از خانه که سرمایه ]همواره[ خواسته است در درون خانواده منفجر شود، ارائه میدهد. قطبنمایی جدید براي مبارزه طبقاتی اگر زنان در مجامع کارگري بخواهند که شیفت شب لغو شود، زیرا در شب علاوه
بر خوابیدن میخواهند عشقبازي کنند – و این موضوع تفاوت دارد با اینکه زنان
خواستار لغو روز کاري شوند چون میخواهند در روز هم عشقبازي کنند – این به معنی پیشبرد علایق مستقلشان است چرا که زنان را در برابر سازمان اجتماعی کار قرار میدهد، امتناع از اینکه مادرانی ناخشنود براي همسران و فرزندان خود
باشند.
29
اما در این مداخله و مواجههي جدید، زنان نیز بیان میکنند که منافع آنان به عنوان زنان، آنطور که آنها گفتهاند، جدا و بیگانه از منافع طبقه نیست. براي مدت طولانی احزاب سیاسی، به ویژه احزاب چپ، و اتحادیههاي کارگري حوزههاي مبارزه طبقه کارگر را تعیین و محدود کردهاند. عشقورزي و امتناع از کار شبانه براي عشقورزي، از منافع طبقه است. بررسی اینکه چرا این زنان هستند و نه مردان که این پرسش را مطرح میکنند، روشن کردن کل تاریخ ]این[ طبقه است. ملاقاتِ پسران و دخترانتان در یک مجمع دانشجویی به معناي کشف آنها به عنوان افرادي است که در میان افرادي دیگر صحبت میکنند؛ این است که خود را به عنوان یک فرد به آنها معرفی میکنید. بسیاري از زنان سقط جنین کردهاند و بسیاري از آنها زایمان. ما نمیتوانیم بفهمیم که چرا آنها نباید ابتدا به عنوان یک زن، چه دانشجو باشند و چه نباشند، در مجمع دانشجویان پزشکی، دیدگاه خود را بیان کنند)ما دانشکده پزشکی را به طور تصادفی مثال نمیزنیم. در سالن سخنرانی و در کلینیک، ما میتوانیم بار دیگر شاهد استثمار طبقه کارگر باشیم، ]و[ نهفقطزمانیکهبیمارا ِنطبقهسوممنحصرًاموشآزمایشگاه ِیتحقیقمیشوند. زنانبهویژهابژههاياصلیآزمایشوهمچنینتحقیرجنسی،سادیسموگستاخ ِی
حرفهاي پزشکان هستند(. بهطورخلاصه:مهمترینچیزدقیقاًهمینانفجارجنبشزناناستبهعنوانبیا ِن خاصبودگ ِی منافع زنانه که تا کنون توسط سازمان سرمایهدار ِي خانواده از همه پیوندهایش اخته شده است. این ]جنبش[ باید در هر بخشی از این جامعه دستمزد
30
بگیرد، هر بخشی که دقیقاً بر سرکوب چنین منافعی بنا شده است، زیرا کلِ استثمارِ طبقاتیبهمیانجیگر ِيخاصِاستثمارِزنانبرساختهشدهاست. و بنابراین، به عنوان یک جنبش زنان، ما باید تکتک حوزههایی را که این استثمار درآنقراردارد،بهطوردقیقمشخصکنیم،یعنیبایددوبارهتمامخاصبودگ ِی منافعِ زنانه را در جریان مبارزه به دست آوریم. هر فرصتی، مناسب است: زنان خانهدارِ خانوادههایی که تهدید به تخلیه ]خانهشان[ میشوند میتوانند اعتراض کنند که خانهداريشان حتی بیش از مبلغ اجارهي معوقهي ماهیانهشان را پرداخت کرده است. در حومهي میلان، بسیاري از خانواده ها از پیش به این شکل از مبارزه دست زدهاند. وسایل برقی در خانه چیزهاي دوستداشتنی هستند، اما براي کارگرانی که آنها را میسازند، ساختن تعداد زیادي از آنها وقتگذاشتن و خستهکردن خود است. اینکه هر دستمزدي باید همهي آنها را بخرد دشوار است، و فرض بر این است که هر همسري باید همه این وسایل را به تنهایی اداره کند. و این فقط به این معنی است که او در خانه منجمد شده است، اما اکنون در سطحی مکانیزهتر. کارگر خوششانس، همسر خوششانس! مسئله این نیست که غذاخوريهاي مشترك داشته باشید. باید به یاد داشته باشیم که سرمایه ابتدا »فیات« را براي کارگران میسازد و سپس غذاخوري آنها را. بههمیندلیلخواس ِتیکغذاخور ِياشتراکیدرمحلهبدونادغاماینخواسته در عملِ مبارزه علیه سازمان کار، علیه زمان کار، این ریسک را دارد که انگیزهاي براي یک جهش جدید ایجاد کند که در سطح جامعه هیچ کس جز زنان را در
31
برخی کارهاي فریبنده به نظم درنیاورد تا در زمان صرف ناهار این امکان را داشته باشیم که به طور جمعی در غذاخوري گه بخوریم! میخواهیم بدانند که این ]فقط[ غذاخوري نیست که ما میخواهیم، و نه مراکز بازي یا مهدکودكهایی با همین ترتیب]18[. ما غذاخوري و مهدکودك، ماشین لباسشویی و ظرفشویی را میخواهیم اما ما انتخابها را نیز میخواهیم: وقتی میخواهیم در خلوت با تعداد کمی از افراد غذا بخوریم، وقتی میخواهیم با بچهها باشیم، با افراد مسن باشیم، با بیماران، اینکه چه زمانی و کجا، ]خودمان[ انتخاب کنیم. »وقت گذاشتن« به معناي کمتر کار کردن است. وقت گذاشتن با کودکان، افراد مسن و بیمار به این معنی نیست که با یک دیدار سریع از انبارهایی که کودکان یا افراد مسن یا معلول را در آن قرار دادهاید، بروید. این بدان معناست که ما، ]به عوان[ اولین کسانی که طرد شدهایم، در این مبارزه ابتکار عمل را به دست میگیریم تا همه محرومشدگا ِن دیگر، کودکان، سالخوردگان و بیماران، بتوانند ثروت اجتماعی را دوباره تصاحب کنند؛ تا دوباره با ما ادغام شوند و همه ما با مردان ادغام شویم، نه به عنوان افراد وابسته، بلکه به طور خودمختار، همانطور که ما زنان براي خود میخواهیم؛ نظر به اینکه طرد آنها، مانند ما، از فرآیند اجتماعی مولدمستقیم،ازهستیاجتماعی،توسطسازما ِنسرمایهداريایجادشدهاست. امتناع از کار از این رو ما باید از خانهداري به عنوان کارِ زنانه خودداري کنیم، کاري که بر ما تحمیل شده است، کاري که ما هرگز ابداعش نکردهایم، هرگز براي آن پولی
32
نگرفتهایم، ]کاري[ که در آن ما را مجبور کردهاند تا با ساعتهایی پوچ، 12 و 13 ساعت در روز، کنار بیاییم تا مجبورمان کنند در خانه بمانیم. باید از خانه بیرون برویم؛ ما باید خانه را طرد کنیم، زیرا میخواهیم با زنان دیگر متحد شویم، علیه همه موقعیتهایی که پیشفرض میگیرد که زنان در خانه میمانند مبارزه کنیم، خودمان را به مبارزات همه کسانی که در گتوها هستند مرتبط کنیم، خواه آن گتو یک مهدکودك، یک مدرسه، یک بیمارستان، یک خانه سالمندان یا یک محله فقیرنشین باشد. رها کردن خانه در حال حاضر نوعی مبارزه است، زیرا خدمات اجتماعی که ما در آنجا ارائه میکنیم دیگر در آن شرایط متوقف خواهد شد، و بنابراین تمام کسانی که خارج از خانه کار میکنند بلافاصله خواهند خواست باري را که تا به حال ما بر دوش کشیدهایم، دقیقاً همان جایی که به آن تعلق دارد، بر دوش سرمایه انداخته شود. هر چه امتناع زنان از کار خانگی خشونتآمیز، مصمم و در مقیاس تودهاي باشد، این تغییر از نقطهنظر مبارزه، خشونتآمیزتر خواهد بود. درهمشکستهشد ِنخانوادهيطبقهيکارگردشوارتراست،زیراحامیکارگراست، اما به عنوان کارگر، و به همین دلیل حامی سرمایه ]نیز[ است. حمایت طبقه، بقاي
طبقه به این خانواده بستگی دارد – اما به هزینه زن در برابرِ خود طبقه. زن کنیزِ بردهي مزدبگیر است و بردگی او تضمینکنندهي بردگی مردش است. مانند اتحادیه کارگري، خانواده از کارگر حمایت میکند، اما همچنین تضمین میکند که
33
مرد و زن هرگز چیزي جز کارگر نخواهند بود. و به همین دلیل است که مبارزهي ز ِنطبقهکارگرعلیهخانوادهحیاتیاست. ملاقات با زنان دیگري که در داخل و خارج از خانهي خود کار میکنند به ما امکان میدهد فرصتهاي دیگري براي مبارزه داشته باشیم. تا جایی که مبارزه ما مبارزه با کار است، در مبارزهاي که طبقه کارگر علیه کارِ کاپیتالیستی انجام میدهد، نقش بسته است. اما تا آنجا که استثمار زنان از طریق کار خانگی تاری ِخ خاص خود را داشته است، ]و تا آنجا که[ با بقاي خانواده هستهاي گره خورده است، سیر خاص این مبارزه که میبایست از طریق نابودي خانوادهي هستهاي که توسط نظم اجتماع ِی سرمایهداري ایجاد شده است بگذرد، ُبعد جدیدي به مبارزه طبقاتی میبخشد. 2 بهرهوري از انفعال بااینحالنقشزندرخانواده،فقطتامینکنندهيپنها ِنخدماتاجتماعینیست که دستمزد دریافت نمیکند. همانطور که در ابتدا گفتیم، زندانی کردن زنان در کارکردهاي صرفاً مکمل و تابع ساختنشان به مردان در خانوادهي هستهاي، مقدمهاش تقلیلِ تمامی ِت جسمان ِی آنهاست. در ایتالیا با کمکِ موفقیتآمیزِ کلیساي کاتولیک که همیشه زن را به عنوان موجودي پست تعریف کرده است، زن قبل از ازدواج به پرهیز جنسی و پس از ازدواج به یک تمایل جنس ِی سرکوبشده که فقط براي بچهدار شدن مقدر شده است، او را مجبور میکنند که بچهدار شود. این امر تصویر زنانهاي از »مادر قهرمان و همسر شاد« ایجاد کرده است که هویت جنسیاش تعالی محض است، کسی که اساساً کارکردش،
34
]همچون[ظرفیاستبرايبیانعاطفیدیگران،کسیکه ُمتکايتضادخانوادگی است. بنابراین آنچه به عنوان سردي زنانه تعریف شده است، باید به عنوان یک پذیرندگ ِیانفعال ِیتحمیلیدرامرعملکردِجنسینیزبازتعریفشود. حالا این انفعال زن در خانواده خودش »مولد« است. او ًلا او را خروج ِی تمام ستمهایی میکند که مردان در دنیاي بیرون از خانه متحمل میشوند و در عین حال به ابژهاي تبدیل میشود که مرد میتواند عطش قدرتی را که سلطهي سازمان سرمایهداري کار در آن ایجاد میکند، بر او تحمیل کند. به این معنا، زن براي سازمان سرمایهداري مولد میشود؛ او به عنوان یک سوپاپِ اطمینان براي تنشهاياجتماع ِیناشیازآن]سرمایهداري[عملمیکند؛ثانیاًزنمولدمیشود نظربهاینکهانکارکاملخودمختاريشخصیاشاورامجبورمیکندتامحرومی ِت خود را در یک سري نیازهاي مستمر که همیشه در خانه متمرکز است پالوده کند]یا تعالی بخشد[، نوعی مصرف که دقیقاً مواز ِي کمالگرای ِی اجبار ِي او در کارهاي خانه است. واضح است که وظیفه ما این نیست که به زنان بگوییم چه چیزي باید درخانهداشتهباشند.هیچکسنمیتواندنیازهايدیگرانراتعریفکند.منفع ِتما در سازمانده ِی مبارزهاي است که از طریق آن این تعالی]پالودگی[ غیرضروري خواهد بود. کار ُمردهورنججنسیت
ما دانسته از کلمه »تعالی«]پالودگی[) sublimation( استفاده میکنیم.
ناامیدي از کارهاي یکنواخت و پیشپاافتاده و انفعال جنسی فقط در حرف
قابلتفکیک است. خلاقیت جنسی و خلاقیت در کار دو حوزهاي هستند که ]در
35
آن[ نیازهاي انسان ایجاب میکند که ما به »فعالیتهاي متقابل طبیعی و اکتسابی« خود، فضایی آزاد دهیم]19[. براي زنان)و از این رو مردان( قدرت طبیعی و اکتسابی به طور همزمان سرکوب میشوند. پذیرندگی انفعالی جنسی زنان، اجبارا زنا ِنخانهدارِمرتبراخلقمیکندومیتواندخطمونتاِژدرمانشناخت ِییکنواختی رابسازد.چیزهايبیاهمی ِتخانهداريونظمیکهجهتاجراياینکارهرروز، هر هفته، هر سال، ]و[ به طور دو برابر در تعطیلات، لازم است، امکانهاي سکسوالیتهي بیمانع را از میان میبرد. ]پروسهي[ کودکی ما آمادگیاي است براي شهادت: به ما یاد داده میشود تا شادي را از سکس تمیز بر روي ملحفههایی سفیدتر از سفید به دست آوریم؛ قربانی کرد ِن سکسوالیته و دیگر فعالی ِت خلاقانه
در یک زمان. تاکنون جنبش زنان، به ویژه با از بینبردن اسطورهي ارگاسم واژینال، مکانیسم فیزیکیاي را که به مردان اجازه میدهد پتانسیل جنسی زنان را به طور دقیق تعریف و محدود کنند، آشکار کرده است. اکنون میتوانیم ادغام سکسوالیته را با دیگر جنبههاي خلاقیت آغاز کنیم، تا ببینیم که چگونه سکسوالیته همیشه محدود میشود، مگر اینکه کاري که انجام میدهیم ما و ظرفیتهاي فردي ما را اخته نکند، و مگر اینکه افرادي که با آنها رابطه جنسی داریم، ارباب ما نباشند و آنها نیز با کار خود اخته نشوند. منفجر کردن اسطورهي واژینال به معناي تقاضاي خودمختاري زنانه در مقابل تابعسازي و تعالی است. اما این فقط کلیتوریس در مقابل واژن نیست. هر دو در مقابل رحماند. یا واژن اساساً گذرگاهی براي بازتولید نیروي کارِ فروختهشده به عنوان یک کالا، کارکرد سرمایهداري رحم، یا بخشی از
36
قدرت طبیعی ما، تجهیزات اجتماعی ما است. به هر حال سکسوالیته اجتماعیترین بیان، عمیقترین ارتباط انسانی است. از این نظر ]سکسوالیته[ انحلال خودمختاري است. طبقه کارگر به عنوان یک طبقه سازماندهی میکند تا از خود به عنوان یک طبقه فراتر رود؛ ما درون آن طبقه به طور خودمختار سازماندهی میکنیم تا مبنایی
براي فراروي از خودمختاري را ایجاد کنیم.
حملهي »سیاسی« علیه زنان
ما در حالی که به دنبال یافتن راه وجود و سازماندهی خود در مبارزه هستیم، متوجه میشویم که با کسانی روبهرو هستیم که بسیار مشتاق حمله به زنان هستند، حتی زمانی که ما یک جنبش را تشکیل میدهیم. در دفاع از خود در برابر نابودي، از طریقکارومصرف،میگویندزنبان ِیعدماتحادطبقهاست.بیاییدفهرستیجزئی
از گناهانی تهیه کنیم که او)زن( متهم به آنهاست. آنها میگویند: 1 او)زن( بیشترِ دستمزد شوهرش را میخواهد تا مثلاً براي خودش و فرزندانش لباس بخرد، نه بر اساس آنچه نیاز دارد، بلکه بر اساس آنچه فکر میکند او و فرزندانش باید ]آن را[ داشته باشند. مرد براي پول سخت کار میکند.
زن به جاي کمک به مبارزهي مرد براي ثروت بیشتر، دستمزد بیشتر، فقط
شکل دیگري از بخش کمبود ثروت آنها ]یعنی او و فرزندان[ را طلب
میکند.
2 او در رقابت با زنان دیگر است تا جذابتر از آنها باشد، چیزهاي بیشتري از آنها
داشته باشد و خانهي تمیزتر و مرتبتر از همسایهها داشته باشد. او آنطور که باید بر اساس ]مصلحت[ طبقه با آنها متحد نمیشود.
37
3 او خود را در خانهاش دفن میکند و از درك مبارزه شوهرش در خط تولید امتناع میکند. او حتی ممکن است زمانی که مرد اعتصاب میکند به جاي حمایت، از او شکایت کند. او به ]احزاب[ محافظهکار راي میدهد.
اینها برخی از دلایلی هستند که توسط کسانی ارائه میشوند که او)زن( را مرتجع یا در بهترین حالت عقبمانده میدانند، حتی توسط مردانی که در مبارزات کارخانهاي نقشهاي اصلی را ایفا میکنند و به نظر میرسد که به دلیل اقدام ستیزهجویانهيخود،قادربهدركِماهی ِتسرپرست ِیاجتماعیهستند.برايآنها آسان است که زنان را به خاطر آنچه عقبماندگی میدانند محکوم کنند، زیرا این ایدئولوژ ِيغالبجامعهاست.آنهانمیافزایندکهبالیلیبهلالاگذاشتنازلحظه تولد، از موقعی ِت تابع زنان بهره بردهاند. برخی ]از زنان[ حتی نمیدانند که ]به مردان[ خدمت کردهاند، پس براي مادران و خواهران و دختران طبیعی جلوه خواهد کرد که به مردان »خود« خدمت کنند. از سوي دیگر براي ما بسیار دشوار است که برتر ِي ذات ِی مردانه را از حمله مردان جدا کنیم، حملهاي که به نظر میرسد
کاملاً »سیاسی« است و فقط به نفع طبقه راهاندازي شده است. اجازه دهید موضوع را دقیقتر بررسی کنیم. 1 زنان به عنوان مصرفکننده زنان خانه را مرکز مصرف نمیسازند. فرآیند مصرف جزءِ لاینفک تولید نیروي کار است، و اگر زنان از خرید )یعنی خرج کردن( خودداري کنند، این یک اقدام اعتصابی خواهد بود. با این حال باید اضافه کنیم که ]در قبا ِل[ آن روابط اجتماعیاي که زنان به دلیل محرومیت از کار سازماندهیشدهي اجتماعی از آن محروم میشوند،
38
اغلب سعی میکنند با خرید چیزهایی جبرانش کنند. اینکه آیا آن را پیشپاافتاده ارزیابی میکنند بستگی به دیدگاه و جنسیت داور دارد. روشنفکران کتاب میخرند، اما هیچکس این مصرف را پیشپاافتاده نمیداند. مستقل از اعتبار مطالب، کتاب در این جامعه هنوز هم از طریق سنتی قدیمیتر از سرمایهداري، ارزش مردانه را
نمایندگی میکند. قبلاً گفتیم که زنان براي خانه خود چیزهایی میخرند زیرا آن خانه تنها دلیلِ وجود آنهاست. اما این ایده که مصرفِ مقرون به صرفه به هر نحوي یک رهایی است، به قدمت سرمایهداري است و از سرمایهدارانی سرچشمه میگیرد که همیشه وضعیت کارگر را به گردن کارگر میاندازند. دربارهي هارلم براي سالها لیبرالهاي مخالفمیگفتندکهاگرمردا ِنسیاهپوستفقطرانندگیکادیلاكرامتوقفکنند )تا زمانی که شرکتهاي مالی آنها را پس بگیرد(، مشکل رنگِ پوست حل میشود.
تا زمانی که خشونت مبارزه – تنها پاسخ مناسب – معیاري از قدرت اجتماعی را ارائه کرد، کادیلاك یکی از معدود راههاي نمایشِ پتانسیل قدرت بود. این و نه
»اقتصادعملی«باعثآزردگ ِیلیبرالهاشد. در هر صورت اگر آزاد بودیم، به هیچ چیزي که هر کدام از ما میخریم نیاز نداشتیم. نه غذایی که ]با آن[ چیزخورمان میکنند، نه لباسی که ما را بر اساس طبقه، جنسیت و نسل شناسایی میکند، نه خانههایی که در آن ما را زندانی میکنند. در هر صورت مشکل ما هم این است که هیچوقت به اندازهي کافی نداریم، نه اینکه زیاد داشتهباشیم. و فشاري که زنان بر مردان وارد میکنند دفاع از دستمزد
است، نه حمله. دقیقاً به این دلیل که زنان بردگا ِن بردگا ِن مزد هستند، مردان
39
دستمزد را بین خود و هزینهي عمومی خانواده تقسیم میکنند. اگر زنان مطالبات خود را مطرح نمیکردند، استانداردهاي عموم ِی زندگ ِی خانواده میتوانست براي
فراگیر ِيتورمکاهشیابد–البتهزناولینکسیاستکهبدونآنعملمیکند. بنابراین تا زمانی که زن مطالبات خود را مطرح نکند، خانواده به معناي دیگري، نسبت به مواردي که فهرست کردیم، براي سرمایه کارکرد دارد: میتواند کاهشِ قیمت نیروي کار را فراگیرد]20[. بنابراین این مداومترین مسیرِ مادي است که در آن زنان میتوانند از استانداردهاي طبقه دفاع کنند. و وقتی آنها به میتینگهاي
سیاسی بروند، حتی به پول بیشتري نیاز خواهند داشت! 2 زنان به عنوان رقبا در مورد »رقابت« زنان، فرانتس فانون درمورد جهان سوم روشن کرده است که فقط نژادپرستی اعما ِل عمومیاش بر طبقه را باز میدارد. او میگوید وقتی استعمارشدهها علیه ستمگرا ِن خود سازماندهی نمیکنند به یکدیگر حملهور میشوند. فشار زن براي مصرف بیشتر ممکن است گاهی اوقات خود را به شکل رقابت نشان دهد، اما با این وجود همانطور که گفتیم از استانداردهاي زندگی طبقه حمایت میکند. که بر خلاف رقابت جنسی زنان است؛ این رقابت ریشه در وابستگیاقتصاديواجتماع ِیآنهابهمرداندارد.بهمیزانیکهآنهابرايمردان زندگی میکنند، براي مردان لباس میپوشند، براي مردان کار میکنند، از طریق این رقابت بازیچهي مردان میشوند]21[. در باب رقابت در مورد خانههایشان، زنان از بدو تولد به گونهاي آموزش میبینند
که دربارهي خانههاي تمیز و مرتب وسواس داشته باشند. اما مردان نمیتوانند آن
40
را به هر دو صورت داشته باشند؛ آنها نمیتوانند همچنان از امتیازِ داشتن یک خدمتکارِ خصوصی برخوردار شوند و سپس از آثار خصوصیسازي شکایت کنند. اگر به شکایت ادامه دهند، باید نتیجه بگیریم که حملهي آنها به ما براي رقابت، واقعاً عذرخواهی از بندگی ماست. اگر حق با فانون نبود که نزاع در میان استعمارشدگان بیانگر سطح پایین سازماندهی آنهاست، پس این آنتاگونیسم نشانهي ناتوانی طبیعی است. هنگامی که ما خانهاي را گتو مینامیم، میتوانیم آن را مستعمرهاي بنامیم که توسط قانو ِن غیرمستقیم اداره میشود و ]میتوانیم[ به همان اندازه دقیق باشیم. رفعِ آنتاگونیسم استعمارشدهها با یکدیگر در مبارزهي خودمختار نهفته است. زنان براي متحد شدن در حمایت از مردان در مبارزات بر موانع بزرگتري نسبت به رقابت غلبه کردهاند. جایی که زنان کمتر موفقاند دگرگونی و تعمیق لحظات مبارزه در گرو ایجاد فرصتهایی براي مطرح کردن خواستههایشان است. مبارزهي خودمختار این پرسش را واژگون میکند: نه ]این پرسش که[ »آیا زنان براي حمایت از مردان متحد نخواهند شد؟«، بلکه »آیا مردان
براي حمایت از زنان متحد خواهند شد؟«. 3 زنان به عنوان تفرقهافکن چه چیزي مانع مداخلهي سیاسی قبلی زنان شده است؟ چرا میتوان در شرایط خاصی از آنها علیه اعتصابات استفاده کرد؟ به عبارت دیگر چرا طبقه متحد نیست؟ ما از ابتداي این مقاله، حذف زنان از تولید اجتماعی را محور قرار دادهایم. این ویژگی عینی سازمان سرمایهداري است: کار مشارکتی در کارخانه و اداره، کار منزويدرخانه.اینبهشکلیسوبژکتیوباروشیکهکارگرا ِنصنایع،جداازاجتماع
41
سازماندهی میکنند منعکس میشود. اجتماع چه باید بکند؟ زنان چه کار باید کنند؟ حمایت کنید، همراهِ مردان در خانه و مبارزه باشید، حتی یک انجمن کمکی زنان براي اتحادیهها تشکیل دهید. این تقسیم و ]بهخصوص[ این نوع تقسیم، تاریخ طبقه است. در هر مرحله از مبارزه، پیرامونیترین حلقهي تولید علیه کسانی که در مرکز قرار دارند استفاده میشود، تا زمانی که دومی اولی را نادیده میگیرد. این تاری ِخ اتحادیههاي کارگري است، به عنوان مثال، در ایالات متحده زمانی که از کارگران سیاهپوست به عنوان اعتصابشکن استفاده میشد، اتفاقاً هرگز، آنطور که اغلب کارگران سفیدپوست به این باور سوق داده شدند که سیاهان مانند زنان بلافاصله قابلشناسایی هستند و گزارشهاي ]مربوط به[ اعتصاب شکن، تبعیضهایی را تقویت میکند که از تقسیماتِ ابژکتیو ناشی میشود: سفیدپوست در خط مونتاژ، سیاهپوست زیر پاهایش را جارو میکند؛ یا مرد در خط مونتاژ، زن
بههنگامرسید ِناوبهخانهزیرپاهایشراجارومیکند. مردها وقتی از کار امتناع میکنند خودشان را ستیزهجو میدانند و وقتی ما از کار امتناع میکنیم همین مردها ما را زنهایی نقنقو تلقی میکنند. وقتی برخی از ما به دلیل طرد شدن از مبارزات سیاسی به محافظهکاران راي میدهیم، فکر میکنند ما عقبماندهایم، در حالی که خود به احزابی راي دادهاند که حتی وجود ما را چیزي جزپارسنگنمیدانند،ودراینجریا ْنبرخود)وهمهما(خیانتکردند! 3 بهرهوريِ نظم سومین جنبه نقش زن در خانواده این است که به دلیل ننگِ عدمِ رشدِ شخصیتی که قبلاً مطرح شد، زن از نظر ایدئولوژیک و روانی تبدیل به شخصیتی سرکوبگر
42
و تنبیهکنندهي همه اعضاي خانواده میشود. او ممکن است تحت ظلم شوهرش، خانه اش، ظل ِم تلاش براي »مادر قهرمان و همسر خوشبخت« بودن زندگی کند، زمانی که تمام وجودش این ایدهآل را انکار کند. آنهایی که تحت ظلم و فاقد قدرت هستند، در اولین سالهاي زندگی خود همراه با نسل جدید، کارگران مطیع و مستبدِ کوچک را تولید میکنند، همان کاري که معلم در مدرسه انجام میدهد)در این مورد زن به شوهرش ملحق میشود: به طور غیر تصادفی انجمنهاي معلمان والدین وجود دارند(. زنانی که مسئول بازتولید نیروي کار هستند، از یک سو فرزندانی را که فردا کارگر خواهند شد و از سوي دیگر شوهر را تادیب میکنند تا
امروز کار کند، زیرا تنها مزد او میتواند بازتولیدِ نیروي کار را تامین کند. در اینجا ما فقط تلاش کردهایم تا بهرهوري خانگی زنان را بدون پرداختن به جزئیاتِ پیامدهاي روانشناختی مورد بررسی قرار دهیم. حداقل ما این بهرهوري خانگی زنانه را که از خلال پیچیدگیهاي نقشی که زن ایفا میکند )علاوه بر کار واقعی خانگی که بار آن را بدون دستمزد به دوش میکشد( میگذرد، شناسایی کرده و اساساً ترسیم کردهایم. بنابراین، ما اصلیترین نیاز به شکستن این نقش را مطرح میکنیم، که میخواهد زنان از یکدیگر جدا شوند، از مردان و از کودکان، از هرکسیکهدرخانوادهاشحبسشدهاست،مانندزرپوس ِتدرپیلهايکهخودرا با کار خود زندانی میکند، تا بمیرد و براي سرمایه ابریشم باقی بگذارد. رد کردن همه اینها، همانطور که قبلاً گفتیم، به این معنی است که زنان خانهدار خود را به عنوان بخشی از طبقه بشناسند، ]آن هم[ تحقیرشدهترینِ آن به دلیل اینکه
دستمزدي به آنها پرداخت نمیشود.
43
موقعیت زن خانهدار در مبارزات کلی زنان بسیار مهم است، زیرا ستون اصلی حمایت از سازمان سرمایهداري کار، یعنی خانواده را تضعیف میکند. بنابراین هر هدفی که تمایل به تأیید فردیت زن در برابر این شخصیت مکملِ همهچیز و همهکس، یعنی زن خانهدار باشد، ارزش این را دارد که به عنوان هدفی برانداز براي تداوم، براي بهرهوري این نقش جلوه کند. به همین معنا، تمام خواستههایی که میتوانند در خدمت بازگرداندن یکپارچگی کارکردهاي فیزیکی اصلی زن به زن باشند، با شروع از کارکرد جنسیاي که از هماناولهمراهباخلاقی ِتمولدموردسرقتقرارگرفت،بایدبابیشترینفوریت مطرح شوند. تصادفی نیست که تحقیقات در مورد پیشگیري از بارداري به کندي پیشرفت کرده است، سقط جنین تقریباً در سراسر جهان ممنوع است یا در نهایت فقط به دلایلی »درمانی« تایید میشود. حرکت اول درباره این خواستهها رفرمیس ِم َسر َسري نیست. مدیری ِت کاپیتالیست ِی این مسائل، تبعیضِ طبقاتی و تبعیضِ مکرر علیه زنان را به دنبال دارد. چرا در این تحقیق از زنان پرولتر، زنان جهان سوم، به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده شد؟ چرا مسئلهي پیشگیري از بارداري همچنان به عنوان مسئلهي زنان مطرح میشود؟ شروع مبارزه براي سرنگون ِی مدیری ِت کاپیتالیستی بر سر این مسائل، حرکت بر مبناي طبقات و بهویژه برمبناي زنان است. پیوند دادن این مبارزاتبامبارزهعلیه»مادري«کهبهعنوانمسئولی ِتانحصاريزناندرنظر گرفته میشود، علیه کار خانگی که به عنوان کار زنان تلقی میشود، در نهایت
44
علیه مدلهایی که سرمایهداري به عنوان نمونههایی از رهایی زنان به ما ارائه میدهد که چیزي بیش از کپیهاي زشت از نقش مردانه نیستند، مستلزم مبارزه با تقسیم و سازماندهی کار است. زنان و مبارزه براي کار نکردن بگذارید خلاصه کنیم. نقش زن خانهدار که پشت انزواي آن کار اجتماعی نهفته
است، باید از بین برود. اما بدیلهاي ما کاملاً ]از قبل[ محدود)defined( شده است.تاکنوناسطورهيناتوانیزن،کهریشهدراینز ِنمنزو ِيوابستهبهدستمزدِ
شخصِ دیگري دارد و در نتیجه براساس آگاهی شخص دیگري شکل گرفته، تنها با یک عمل شکسته شده است: زنی که دستمزد خود را میگیرد، کمر وابستگی اقتصادي شخصی را میشکند، تجربهي مستقل خود را با دنیاي بیرون از خانه ایجاد میکند، کار اجتماعی را در یک ساختار اجتماعیشده انجام میدهد، خواه کارخانهیااداره،ودرآنجااشکالتمردِاجتماع ِیخودراهمراهبافرمهايسنت ِی
طبقه آغاز میکند. ظهورِ جنبش زنان رد این بدیل است.
سرمایه خود همان انگیزهاي را مصادره میکند که یک جنبش را ایجاد کرد – طرد
میلیونها زن از مکان سنتی زنان – براي بازترکیب نیروي کار با تعداد فزایندهي زنان.جنبشتنهادرتقابلبااینمیتواندتوسعهیابد.این]جنبش[باموجودی ِت خود ]خود را[ مطرح می کند و باید با بیانی فزاینده در عمل مطرح کند که زنا ْن
اسطورهي رهایی از طریق کار را رد میکنند.
45
زیرا ما به اندازه کافی کار کردهایم. ما میلیاردها تن پنبه خرد کردیم، میلیاردها ظرف شستیم، میلیاردها زمین را تمیز کردیم، میلیاردها کلمه را تایپ کردیم، میلیاردها دستگاه رادیویی را سیمکشی کردیم، میلیاردها پوشک را با دست و با ماشین شستیم. هر بار که آنها »ما را به داخل«، به برخی از مناطق تحت محاصرهي مردانهي سنتی وارد میکنند، براي این است که سطح جدیدي از استثمار را براي ما بیابند. در اینجا دوباره باید بین توسعهنیافتگی در جهان سوم و توسعهنیافتگی در کلانشهرها، به عبارت دقیقتر، در آشپزخانههاي کلان شهرها، با هر تفاوتی که دارند، یک خط موازي ایجاد کنیم. برنامهریزي کاپیتالیستی به جهان سوم پیشنهاد میکند که »توسعه« یابد؛ که علاوه بر مصائب کنونی، رن ِج یک ضدانقلابِ صنعتی را نیز متحمل شود. به زنان در کلانشهرها نیز همان »کمک« پیشنهاد شده است. اما برخی از ما که به دلیل مجبور بودن یا به خاطر کار اضافی یا استقلال اقتصادي از خانههاي خود بیرون رفتهایم، به بقیه هشدار دادهایم: تورم ما را به این کارگاه تایپ یا به این خط مونتاژ کشانده است و در آن هیچ نجاتی نیست. ما باید از توسعهاي که به ما پیشنهاد میکنند خودداري کنیم. اما تلاش ز ِن کارگر، براي بازگشت به انزواي خانه نیست هر چقدر هم که صبح دوشنبهجذابباشد؛مبارزهيز ِنخانهدارچیزيفراترازعوضکرد ِنزندانخانه با چسبیدن به میز اداره و دستگاههاي تولید است، هر چقدر هم که اینها نسبت
به تنهابودن در طبقهي دوازدهم یک آپارتمان جذابتر باشد.
زنان باید به طور کامل امکانهاي خود را کشف کنند – که نه جوراب را درست
کنند و نه ناخداي کشتیهاي اقیانوسپیما شوند. بهتر از این، ممکن است ما
46
بخواهیم این کارها را انجام دهیم، اما اینها اکنون در جایی جز در تاریخ سرمایه قرار ندارند. چالش جنبش زنان، یافتن شیوههاي مبارزهاي است که در عین رهایی زنان از خانه،همزمانازیکسوازبردگ ِیمضاعفپرهیزکردهوازسويدیگرازدرجهي دیگري از کنترل کاپیتالیستی و به نظم درآوردن ]توسط آن[ جلوگیري کند. این درنهایتمرزبینرفرمیسموسیاس ِتانقلابیدرونجنبشزناناست. به نظر میرسد که زنا ِن نابغهي کمی وجود داشتهاند. نمیتوانستند وجود داشته باشند، از آنجاییکه از روند اجتماعی محروم شدهاند، نمیتوانیم بفهمیم که آنها در چه موضوعاتی میتوانستند نبوغ خود را بهکار بگیرند. حالا یک موضوع وجود دارد، خود مبارزه. گذشته از این فروید گفت که هر زنی از بدو تولد از رشکِ قضیب رنج میبرد. او فراموش کرد اضافه کند که این حسِ رشک از لحظهاي شروع میشود که او درك میکند که به نوعی داشتنِ قضیب به معناي داشتنِ قدرت است. حتی کمتر متوجه شدکهقدرتسنت ِیقضیبدرتاریخیکاملاًجدیدآغازشد،درستدرلحظهاي که جدایی مرد از زن به یک تقسی ِم کاپیتالیستی تبدیل شد. و از اینجاست که مبارزه ما شروع میشود. پاییز 1400
47
WOMEN AND THE SUBVERSION OF THE COMMUNITY/ Mariarosa [1] Dalla Costa & Selma James
این متن بخش دوم از کتاب زیر است :
The Power of Women and the Subversion of the Community by (Mariarosa Dalla Costa and Selma James (Originally published: 1975
]2[– این به عنوان بخشی از تظاهرات گسترده زنان در جشن روز جهانی زن در ایالات متحده، اگوست 1970 رخ داد.
]3[– این یک معناي کاملاً جدید براي آموزش است، و کاري که اکنون در مورد تاریخ آموزش اجباري انجام میشود – یادگیري اجباري – این را ثابت میکند. در انگلستان، معلمان به عنوان »پلیس اخلاقی« در نظر
گرفته میشدند که میتوانستند )1(کودکان را در برابر »جنایت« شرطی کنند – از تصاحب مجدد طبقه کارگر در جامعه جلوگیري کنند؛ )2( سازماندهی طبقه کارگر را بر اساس خانوادهاي که هنوز یا یک واحد تولیدي یا حداقل یک واحد سازمانی قابل دوام بود، نابود کنند. )3( حضور منظم و زمانبندي خوب را براي اشتغال بعدي کودکان ضروري کنند. و )4( کلاس را با درجهبندي و انتخاب، طبقهبندي کنند. مانند خود خانواده، گذار به این شکل جدید کنترل اجتماعی هموار و مستقیم نبود و نتیجه نیروهاي متناقض هم در درون طبقه و هم در
درون سرمایه بود، مانند هر مرحله از تاریخ سرمایهداري.
]4[– کار مزدي مبتنی بر تبعیت همه روابط از رابطه مزدي است. کارگر باید به عنوان یک »فرد« با سرمایهاي که از حمایت خویشاوندي محروم است، پیمانی ببندد.
]5[– مارکس، »نقد فلسفه حق هگل«
]6[– ما در اینجا با تنگنظري خانواده هسته اي که مانع از انتقال آسان کودکان به ایجاد روابط با افراد دیگر میشود، کار نداریم؛ و نه با آنچه از این نتیجه میآید، استدلال روانشناسان مبنی بر اینکه شرطیسازي مناسب از چنین بحرانی جلوگیري میکرد. ما با کل سازمان جامعه سروکار داریم که خانواده، مدرسه و کارخانه هر کدام بخشهایی از آنها هستند. بنابراین هر نوع عبور از این محفظه ها به دیگري، گذري دردناك است. درد را نمی توان با قلع و قمع روابط بین یک گتو و دیگري از بین برد، بلکه تنها با تخریب هر گتو برطرف
می شود.
48
]7[– »کرایه رایگان، ناهار رایگان، کتاب رایگان« یکی از شعارهاي بخشی از جنبش دانشجویی ایتالیا بود که هدف آن پیوند مبارزه دانشآموزان جوان با کارگران و دانشجویان بود.
]8[– در بریتانیا و ایالات متحده، روانشناسان آیزنک و جنسن، که از نظر »علمی« معتقد بودند که سیاهان از »هوش« پایین تري نسبت به سفیدپوستان برخوردارند، و معلمان مترقی مانند ایوان ایلیچ، کاملاً مخالف به نظر می رسند. آنچه آنها براي دستیابی هدف قرار داده بودند، متصلشان کرد. آنها با »روش« تقسیم می شوند. در هر صورت، روانشناسان نژادپرست تر از بقیه نیستند، فقط مستقیم ترند. »هوش« توانایی این است که مورد دشمن خود را خرد فرض کنید و منطق خود را بر اساس آن شکل دهید. در جایی که کل جامعه بر اساس فرض برتري نژاد سفید به صورت نهادي عمل می کند، این روانشناسان »شرطی کردن« آگاهانه و کامل تري را پیشنهاد می کنند تا کودکانی که خواندن نمی آموزند در عوض ساخت کوکتل مولوتف را یاد نگیرند. دیدگاهی معقول که ایلیچ که نگران »کم آموزي« کودکان )یعنی طرد »هوش« توسط آنها( است،
می تواند با آن موافق باشد.
]9[– علیرغم اینکه سرمایه مدیریت مدارس را بر عهده دارد، هیچگاه کنترل یک بار براي همیشه داده نمی شود. طبقه کارگر پیوسته و به طور فزاینده اي محتوا را به چالش می کشد و از هزینه هاي تحصیل سرمایه داري سرباز می زند. پاسخ نظام سرمایه داري این است که کنترل خود را دوباره برقرار کند، و این کنترل
بیشتر و بیشتر بر روي خطوط کارخانه-مانند اعمال می شود. با این حال، سیاستهاي جدید آموزش و پرورش که حتی در زمان نوشتن ]این مقاله توسط[ ما در حال انجام است، پیچیدهتر از این است. ما فقط می توانیم انگیزه این سیاست هاي جدید را در اینجا نشان دهیم: )الف( جوانان طبقه کارگر این را نمی پذیرند که آموزش آنها را براي هر چیزي جز کارخانه آماده می کند، حتی اگر در آنجا یقه سفید بپوشند و به جاي ماشین هاي پرچ، از ماشین تحریر و تخته طراحی استفاده کنند. )ب( جوانان طبقه متوسط نقش میانجی بین طبقات و شخصیت سرکوب شدهاي را که این نقشِ میانجی می طلبد نمی پذیرند. )ج( به یک نیروي کار با دستمزد و وضعیت متفاوت نیاز شده است. روند برابري طلبی کنونی باید معکوس شود. )د( نوع جدیدي از فرآیند کار ممکن است ایجاد شود که به جاي امتناع از یکنواختی و تکه تکه شدن خط مونتاژ کنونی، تلاش می کند کارگر را به »مشارکت« علاقه مند کند.
49
اگر »راه موفقیت« سنتی و حتی خود »موفقیت« توسط جوانان طرد شود، باید اهداف جدیدي را پیدا کرد که آنها بتوانند آرزوي آنها را داشته باشند، یعنی به مدرسه و سر کار بروند. »آزمایش«هاي جدید در آموزش »آزاد«، که در آن کودکان تشویق میشوند تا در برنامهریزي آموزش خود شرکت کنند و دموکراسی بیشتري بین معلم و تعلیمیابنده وجود دارد، هر روزه ظهور میکند. این یک توهم است که باور کنیم این یک شکست براي سرمایه است، بیش از اینکه هنگ یک پیروزي باشد. زیرا در ایجاد نیروي کار با خلاقیت بیشتر، سرمایه در این فرآیند 0.1 درصد سود را از دست نخواهد داد. آنها در واقع میگویند: »در واقع، اگر راه خود را انتخاب کنید، تا زمانی که از طریق قلمرو ما باشد، میتوانید براي ما بسیار کارآمدتر باشید.« در برخی از بخشهاي کارخانه و ]همچنین[ در کارخانه اجتماعی، شعار سرمایه به طور فزایندهاي این خواهد بود: »آزادي و برادري
براي تضمین و حتی گسترش برابري«.
]10[–مابههیچوجهتلاشهاییراکهدرحالحاضربرايتولیدنوزادا ِنآزمایشگاهیانجاممیشودنادیده نمی گیریم. اما امروزه چنین مکانیسم هایی کاملاً به علم و کنترل سرمایه داري تعلق دارد. استفاده ]آن[ کاملاً علیه ما و علیه طبقه خواهد بود. به نفع ما نیست که زایش را کنار بگذاریم، آن را به دست دشمن بسپاریم. به نفع ما است که آزاديِ تولید مثل را فتح کنیم که براي آن نه بهاي دستمزد و نه بهاي طرد
اجتماعی را خواهیم پرداخت.
]11[– تا جایی که نه نوآوري تکنولوژیک، بلکه فقط »مراقبت انسانی« میتواند بچهها را تربیت کند، رهایی مؤثر از زمان کار خانگی، تغییر کیفی کار خانگی، تنها میتواند ناشی از جنبش زنان، از مبارزه زنان باشد: جنبش رشد می کند، هر چه مردان کمتر- و اول از همه مبارزان سیاسی بتوانند روي مراقبت از نوزادان زن حساب کنند. و در عین حال محیط اجتماعی جدیدي که جنبش ایجاد میکند، فضاي اجتماعی را با هر دوي زنان و مردان در اختیار کودکان قرار میدهد که هیچ ارتباطی با مراکز مراقبت روزانه سازماندهی شده توسط دولت ندارد. اینها از پیش ظفرهاي مبارزه هستند. دقیق ًا به این دلیل که آنها نتایج جنبشی هستند که طبیعتِ
یک مبارزه است، هدف آنها این نیست که هیچ نوع همکاري را جایگزین خود مبارزه کنند.
]12[– نمی توان گفت که این تمایلها تا چه زمانی به حرکت رو به جلو ادامه خواهند داد و چه زمانی به نقطه مقابل خود تبدیل خواهند شد.
]13[– برخی از اولین خوانندگان انگلیسی دریافته اند که این تعریف از کار زنان باید دقیق باشد. منظور ما دقیق ًا این بود که کارِ خانه به مثابه کار در معناي مارکسی مولد است، یعنی ارزش اضافی تولید می کند. ما بلافاصله پس از آن در مورد بهره وري کل نقش زن صحبت می کنیم. براي روشنتر شدن بهرهوري زن، 50
هم بهعنوان ]چیزي[ مرتبط با کارش و هم به کل نقشاش، باید منتظر متن بعدي بود که اکنون در حال کار بر روي آن هستیم. در این جا جایگاه زن از منظر کل مدار سرمایه داري به شیوه اي مفصل تري توضیح داده می شود.
]14[– نیروي کار »کالاي عجیبی است زیرا این یک چیز نیست. توانایی کار فقط در انسانی است که زندگی او در فرآیند تولید مصرف می شود…توصیف تولید و بازتولید اساسی آن، توصیف کار زنان است.« )از مقدمه
سلما جیمز(
]15[– با این حال، با گرایش مخالف، یعنی وارد کردن زنان به صنعت در بخشهاي خاص، مقابله میشود. نیازهاي متفاوت سرمایه در یک بخش جغرافیایی، تبلیغات و سیاستهاي متفاوت و حتی مخالفی را ایجاد کرده است. جایی که در گذشته ثبات خانواده بر اساس اسطورهشناسی نسبت ًا استاندارد شده بود )سیاست و تبلیغاتیکسانورسمًاغیرقابلرقابتاست(،امروزهبخشهايمختلفسرمایهبایکدیگردرتضادهستندو تعریف خانواده بهعنوان واحدي باثبات، غیرقابل تغییر و »طبیعی« را تضعیف میکنند. نمونه کلاسیک آن، تنوع دیدگاه ها و سیاست هاي مالی در مورد کنترل موالید است. دولت بریتانیا اخیرا تخصیص بودجه خود را براي این منظور دو برابر کرده است. ما باید بررسی کنیم که این سیاست تا چه حد با یک سیاست مهاجرت نژادپرستانه، یعنی دستکاري منابع نیروي کار بالغ مرتبط است؛ و با فرسایش فزاینده اخلاق کاري که منجر به تحرکات مادران بیکار و بی سرپرست می شود، یعنی کنترل زاد و ولد که خلوص سرمایه را با فرزندان
انقلابی آلوده می کند.
]16[– از جمله سیاست حزب کمونیست ایتالیا که براي چند سال لایحهاي را به پارلمان ایتالیا پیشنهاد کرد که به زنان خانهدار و مجرد پس از رسیدن به سن 55 سالگی در خانه مستمري میداد. این لایحه هرگز تصویب نشد.
]17[– امروزه تقاضاي دستمزد براي کارهاي خانه به طور فزاینده و با مخالفت کمتري در جنبش زنان در ایتالیا و جاهاي دیگر مطرح می شود. از زمانی که این سند براي اولین بار )ژوئن 71( تنظیم شد، بحث عمیقتر و بسیاري از ابهامات ناشی از جدید بودن نسبی بحث برطرف شد. اما مهمتر از همه، سنگینی نیازهاي زنان پرولتاریا فقط مطالبات جنبش را رادیکال نکرده است. همچنین به ما قدرت و اعتماد به نفس بیشتري براي پیشبرد آنها داده است. یک سال پیش، در آغاز جنبش در ایتالیا، کسانی بودند که هنوز فکر میکردند که دولت میتواند به راحتی شورش زنان علیه مشاغل خانگی را با »پرداخت« کمک هزینه ماهانه 7 تا 8 پوند،
51
همانطور که قبلاً انجام داده بودند، خفه کند، مخصوص ًا »بدبختان جهان« که به حقوق بازنشستگی وابسته بودند. اکنون این عدم قطعیت ها تا حد زیادي از بین رفته است. و در هر صورت روشن است که تقاضاي دستمزد براي کارهاي خانه تنها یک مبنا، چشم اندازي است براي شروع کردن، که درخور بود ِن آن اساس ًا ]بسته به[ پیوند فوري سرکوب، تبعیت و انزواي زنان با پایه مادي آنها است: استثمار زنان. در این لحظه شاید این کارکرد اصلی تقاضاي دستمزد براي کارهاي خانه باشد. این به یکباره نشانهاي براي مبارزه به دست میدهد، مسیري که به لحاظ سازماندهی در آن ستم و استثمار، وضعیت کاست و طبقه، خود را به طور لاینحل به هم مرتبط میبینند. برگردا ِن عملی و مستمر این دیدگاه وظیفهاي است که جنبش در ایتالیا و جاهاي دیگر با آن روبروست.
]18[– در مورد آنچه در مورد غذاخوري ها گفتیم، سردرگمی وجود دارد. سردرگمی مشابهی در بحث هاي دیگر کشورها و همچنین ایتالیا در مورد دستمزد براي کارهاي خانه بروز کرد. همانطور که قبلا توضیح دادیم، کار خانه به اندازه کار کارخانه نهادینه شده است و هدف نهایی ما تخریب هر دو نهاد است. اما جداي از اینکه از چه مطالبه اي صحبت می کنیم، سوء تفاهم در مورد اینکه مطالبه چیست وجود دارد. این هدفی است که نه تنها یک مورد است، بلکه مانند سرمایه در هر لحظه، اساس ًا مرحله اي از آنتاگونیسم یک رابطه اجتماعی است. اینکه غذاخوري یا دستمزدي که به دست می آوریم، پیروزي یا شکست خواهد بود، بستگی به نیروي مبارزه ما دارد. به این نیرو بستگی دارد که آیا هدف، فرصتی است که سرمایه ]با آن[ به طور عقلانی تر به کار ما فرمان دهد یا فرصتی براي ما جهت تضعیف قدرت آنها بر آن فرمان. با رسیدن به آن هدف، ]هدف[ چه شکلی به خود می گیرد، خواه دستمزد باشد یا غذاخوري یا کنترل زاد و ولد آزاد، در مبارزه پدیدار و در
واقع ایجاد می شود و درجه قدرتی را که در آن مبارزه به آن رسیده ایم، ثبت می کند.
]19[– کارل مارکس، سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی، جلد 1: صنعت بزرگ-مقیاس، جایگزینی آن هیولایی که یک جمعیت کارگريِ دردسترس نگونبخت است، تغییر نیازهاي استثمار که توسط سرمایه ذخیره می شود، و جایگزینی آن با در دسترس بودن مطلق فرد براي تغییر ملزومات کار را تبدیل به مسئله مرگ و زندگی میکند؛ جایگزینی فرد جزئی، که صرف ًا حامل یک کارکرد جزئی اجتماعی است، با فردي کاملاً رشد یافته که
کارکردهاي اجتماعی متنوع براي او شیوه هاي تعامل بین فعالیت هاي طبیعی و اکتسابی است.
]20[– ا0»ما ایراد دیگر و اساسیتر، که در فصول بعدي بیان خواهیم کرد، ناشی از بحث ما بر این فرض
استکهسطحعمومیدستمزدهايواقعیمستقیمًاتوسطماهیتمعاملهدستمزدتعیینمیشود…ماتلاش
خواهیم کرد نشان دهیم که در درجه اول این نیروهاي معین دیگري هستند که سطح عمومی دستمزدهاي
52
واقعی را تعیین می کنند… ما استدلال خواهیم کرد که یک سوء تفاهم اساسی در مورد نحوه عملکرد واقعی اقتصادي که در آن زندگی می کنیم وجود داشته است«. )تأکید اضافه شده است.( نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول، جان مینارد کینز، نیویورك، هارکورت، بریس و ورلد، 1964، ص 13. »بعضی از نیروهاي دیگر«،
به نظر ما، قبل از هر چیز زنان هستند.
]21[– این مورد توجه قرار گرفته است که بسیاري از بلشویک ها پس از سال 1917 شرکاي زنی در میان اشراف سلبشده پیدا کردند. وقتی قدرت در مردان هم در سطح دولت و هم در روابط فردي باقی میماند، زنان همچنان »غنایم و کنیز شهوت جمعی« هستند )کارل مارکس، دستنوشتههاي اقتصادي و فلسفی
1844، ناشران پیشرفت، مسکو، 1959، ص 94(. نژاد »تزارهاي جدید« به گذشته هاي دور برمی گردد. قبلاً در سال 1921 از »تصمیمات کنگره سوم انترناسیونال کمونیستی«، می توان در بخش اول »کار در میان زنان« خواند: »کنگره سوم کمینترن گزاره اساسی مارکسیسم انقلابی را تأیید می کند که بدون »مسئله خاص زن« و »جنبش خاص زنان«، و هر نوع اتحاد زنان کارگر با فمینیسم بورژوایی، و نیز هرگونه حمایت زنان کارگر از تاکتیک هاي خائنانه سازشکاران اجتماعی و فرصت طلبان، منجر به تضعیف نیروهاي پرولتاریا
میشود… براي پایان دادن به برده داري زنان، لازم است سازمان کمونیستی جدید جامعه بر پا شود«. تئوري مردانه بودن، عمل »خنثی کردن« بود. اجازه دهید از یکی از بنیانگذاران نقل قول کنیم. در اولین کنفرانس ملی زنان کمونیست حزب کمونیست ایتالیا در 26 مارس 1922، »رفیق گرامشی خاطرنشان کرد که باید در میان زنان خانه دار که اکثریت بزرگ زنان پرولتاریا را تشکیل می دهند، اقدامات ویژه اي سازماندهی شود. او گفت که آنها باید با ایجاد تشکل هاي خاص ما به نوعی با نهضت ما مرتبط شوند. زنان خانه دار را تا آنجا که به کیفیت کارشان مربوط می شود، می توان مشابه پیشه وران دانست و به همین دلیل به سختی کمونیست خواهند بود. با این حال، از آنجا که آنها جفت کارگران هستند، و از آنجا که آنها به نوعی در زندگی کارگران سهیم هستند، آنها جذب کمونیسم می شوند. بنابراین تبلیغات ما می تواند بر این زنان خانه دار تأثیر بگذارد. این می تواند براي خنثی کردن آنها، و نه براي افسر کردن آنها در سازمان ما، ابزاري باشد. به طوري که آنها مانع مبارزات احتمالی کارگران نشوند.« )از رفیق، ارگان حزب کمونیست ایتالیا براي کار در میان زنان،
سال اول، شماره 3 )2 آوریل 1922، ص2(.
53
برگرفته از سایت حلقه تجریش بازنشر کتابخانه ي گرایش مارکسی
54