ضمن تبریک وآرزوی موفقیت به بانو شمسیه عزیز می خواهم باباز نشر این مقاله توجه همه را به نظام آموزشی افغانستان جلب می نمایم که مبتنی بر تبعیض است، واگر چنین نظام آموزشی درجامعه مشروعیت داشته باشد استعداد های بزرگی مانند بانو شمسیه زیر پای تبعیض له می شود. بنابراین درضمن تعریف و تمجید ازاین بانوی با استعداد فراموش نکنیم که ماباچالش بزرگ تبعیض آموزشی دست وپنجه نرم می کنیم که با هیچ معیاری انسانی و شهروندی جزمعیار اپارتایید نژادی جور در نمی آید.
………
از دست اندرکاران عزيز نشريه راه ابريشم سپاس گذارم که اين مقاله را درجنوری 2019نشر نموده اند وهمچنين تشکر ويژه از رفقای عزيزم اخگر رهنورد و ظاهر اطهری که اين نوشته را ويراستاری نموده و زحمت کشيدند تا درکابل اقبال چاپ یابد.
اگر با من موافقيد لطفن نوشته را به اشتراک بگذاريد!
با مهر
کاوه
تبعیض نژادی در دانشگاه
در سال 2013 حرکت اعتراضی دانشجویان در کابل باعث شد تا فيصل امين استاد دانشکده علوم اجتماعیِ دانشگاه کابل، از پستش بهعنوان استاد اخراج شود. او و چند استاد ديگر (از جمله رئیس دانشکده) متهم به نژادپرستی و تبعيض قومی بودند. اما همان فيصل امين اکنون سخنگوی وزارت تحصيلات عالی افغانستان است. اين امر نمونهی گويایی از نظام سياسی کشورِ متکثری است که سخنگوی وزارت تحصيلات عالیاش فردی متهم به قوم پرستی و اعمال تبعيض نژادی عليه دانشجویان میباشد.
فيصل امين در صحبتهایی که در مورد دانشجويانش در تلويزیون «ژوندون»، که متعلق به اسماعيل يون از معروفترين نژادپرستهای راستهای افغان است، میگويد:
«در صنفي که من درس میدهم، 91 نفر محصل است و در اين صنف ما 88 محصل از برادرهای هزاره است [هيچ خواهری نيست؟!] شما کامرهی تلويزيونتان را بگيريد و در پوهنځي (دانشکده) علوم اجتماعی بياييد، يک نفر پشتون، دو نفر ديگر تاجيک، ديگر 88 نفر از يک قوم است، اولنمره هم از همينهاست که در مضمون من نمره گرفتند، دومنمره هم از همينها است، دوم نمره، سوم، پنجمنمره و هفتادم نمره، ناکام هم از همينها است. تعصب در کجا است؟ در 11 سال گذشته تبعيض در کابل در پوهنځي علوم اجتماعی وجود نداشت. بعد از اينکه مسألهی کانکور دايکندی ياد ميشه (اين مسأله بهميان میآيد) تا زمانيکه مسألهی کانکور دايکندی يکطرفه نشه، من بهعنوان يک تبعهی افغانستان هيچ عقبنشينی نمیکنم».
بعد از ديدن اين کليپ سوالهای زيادی در ذهنم هجوم آوردند که برخی از آنها را در اينجا مطرح میکنم:
آيا وظيفهی استاد دانشگاه ارزیابی چشم، قد، تفاوت رنگ و صورت، و بررسی تعلق نژادی دانشجويان است یا تدريس و آموزش آنها؟
آيا در شأن کارمند و استاد دانشگاه است تا روی تفاوتهای رنگ و صورت و تعلق اجتماعی دانشجویاناش تمرکز کند و منظر ظاهری و قد و اندازهی آنها برای ورود و شاملشدن در دانشگاه برايش مهم باشد؟
آيا يک استاد دانشگاه بايد در برابر تعلق نژادی و قومی و تعداد دانشجويانش حساسيت از خود نشان دهد؟
آيا چنين دانشگاهی، دانش توليد میکند و يا مربوط به نژاد و قوم خاصی میباشد و از اين طريق بهجای تولید دانش، به اعمال تبعيض مبادرت میورزد؟
آيا چنين استاد دانشگاه قانون اساسی را، که خود را به آن پایبند میداند، خوانده است؟
آيا اينجا کشور آپارتايد است که در آن بايد ورود به دانشگاه بسته به تعلق نژادی باشد و همه در آن حق ورود يکسان را نداشته باشند؟
فیصل امین اما، بهعنوان يک استاد، نژادپرستیاش را پنهان نمیکند. او در صحبتهايش به درصدی شاگردانش، که هزارهاند، میپردازد و دانشجويان پيشتاز و زحمتکش را نه بهعنوان سرمايهی معنوی جامعه، بلکه بهعنوان عناصری میداند که صنفهای درس را اشغال کردهاند و 80 تا 90 درصد دانشجويان را تشکيل میدهند. او با ارائهی چنين تصويری، موضع عميقن نژادپرستانه میگيرد.
سهمیه بندی کانکور
پروژهی سهميه بندی کانکور ابتدا در دوران حکومت حامد کرزی مطرح شده بود، اما بهخاطر مخالفتهایی از درون کابینهی حکومت کرزی، خنثا گرديد. اين روايت را وزير اطلاعات و فرهنگ حکومت کرزی در فيسبوکش نوشته است. او مخالفتش را با سهميه بندی کانکور اعلام کرده و اظهار میدارد که وقتی اين مسأله در کابينهی کرزی مطرح شده بود او اجرای آن را امر بیهوده و ضد علمی خوانده بود.
سهميه بندی کانکور ايدئولوژی کدام نيروی اجتماعی است؟
تبعيض نژادی ريشه در تاريخ سياسی و دولتسازی در افغانستان دارد. تقسيمبندی نژادی نيز، نگرش نيروهای اجتماعی وابسته به طبقهی حاکمهی کشور بوده و از آنجا منشأ میگيرد. در هر دستهبندی اجتماعی که از جانب قدرت صورت میگیرد، منافع طبقهی حاکمه نهفته است. برای روپوشی آن، در ادوار تاريخ از سحر و جادو تا آفريدن افسانه، مذهب و ناسيوناليسم را درست کردهاند تا بر مبنای آنها برای پذيريش موقعيت سلسلهمراتبیسازی انسان مشروعيت بهجود بياورند. سلسلهمراتبسازی انسان بهلحاظ حقوقی در جامعه بر اساس موقعيت، رنگ، مذهب، زبان و تعلق نژادی، پيامدهای تبعيضآمیز منفی را درونی میسازد.
پروژهی سهميهبندی امتحان کانکور يک پروژهی ايديولوژيک، ناسيوناليستی، تبعيضگرا و ابزاری است برای فريبدادن مردم عادی و بیسواد و قراردادن آنها در برابر هم، در جهت بستهبندیسازی ذهنی برای گلآلودکردن آب و ماهیگرفتن از جانب نخبگان ناسيوناليست میباشد. سهمیهبندی کانکور در واقع سهميهبندی در داشتن امکان بيشتر فردی از منابع دسترسی به دانش فردی است که درسيستم هرارشی آموزشی طبقاتی عدهای از طبقات محروم نيز امکان رسيدن به دانش را پيدا میکنند. اين ديدگاه دقيقن در صحبتهای فيصل امين در تلوزيون ژوندون بهشکل استعاری گفته شد. برنامهی سهميهسازی آن در اين پيشنهاد، نژادپرستی قومی را مفصلبندی میکند و امکانی را که طبقات حاکم در قانون اساسی شان حق برابر میخوانند به ميدان بازی سياسی قومی بدل میکند. جدا از نياتخوانی سردمداران حاکم در امور آموزش و پرورش، آنها در اين پروژه با باور ابزار ايدئولوژيک تبعيض آلودهاند. سهميهبندی کانکور ابزار ايدئولوژيک اين نيرو برای سرپوشگذاشتن بر ناکامیهای سياسی خود و توليد پوپوليسم و عوامفريبی برای توليد محبوبيت در ميان قوم خودشان و همچنين اعلان اين امر که اين نخبگان قوم خودی و نه دولت است که حق آنها را میخورند، بلکه هزارهها هستند که باعث غصب جايگاه آنها در دانشگاه شدهاند. اين پروژه به هشداری میماند که هزارهها در اين جامعه نبايد اجازهی رشد داشته باشند، چون اگر رشد کنند هژمونی ناسيوناليسم قومی مسلط را زير سوال برده و جايگاه آنها را در جامعه تضعيف مینمايند.
اين پیام ايدئولوژيک را میتوان در سخنرانی مشهور اشرفغنی احمدزی در جريان تبليغات انتخاباتی 2014، که گفته بود «98% از زندانیها به يک زبان تکلم میکنند»، نیز دید. سخنان اشرفغنی نشان میدهد که تمام تلاش او در آن زمان اين بود تا زمينههای محبوبيت قومیاش را در ميان پشتوزبانها فراهم نموده و از پايگاه اجتماعی نيرومندتری در مصاف انتخابات برود. اين خود نوعی عوامفريبی بود که اشرفغنی مرتکب شد، که نه از نظر فاکت درست بود و نه هم برای ايجاد دولت-ملت بهسود ریاستجمهوری. سهمیهبندی کانکور بهسود ناسيوناليسم و نخبهگان حاکم است و سياست و ايدئولوژی بورژوازی اقوام مختلف در جامعه میباشد و اين نيروها در واقع از تعميم ناسيوناليسم قومی سود میبرند. زحمتکشان افغانستان در هيچ شرايطی از ناسيوناليسم قومی بهرهای نخواهند برد، زيرا اين آنان هستند که ابزار ماشين جنگی ناسیونالیستها میشوند و سربازهای دم تيغ سياستهای بورژوازی خودی و نخبگان حاکم بر آنها.
چنین سیاستی در تضاد کامل با قانون اساسی افغانستان، که طبقهی حاکمه خود را به آن متعهد میداند، میباشد.
سياست عدم تبعيض آموزشی در پرتو قانون اساسی افغانستان و ميثاقهای جهانی
قانون اساسی افغانستان بر منع تبعيض میان شهروندان تاکيد دارد. بند اول ماده ۴۳ قانون اساسی به وضاحت تصریح میکند:
«تعليم حق تمام اتباع افغانستان است که تا درجه ليسانس در مؤسسات تعليمي دولتي بهصورت رايگان از طرف دولت تأمين ميگردد.» و مادۀ ۲۲ قانون اساسی تبعیض را کاملاً ممنوع میکند: «هر نوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است.»
از طرف دیگر طرح سهميهبندی کانکور در تضاد با مصوبههای حقوق بشر و حقوق اساسی شهروندی قرار دارد که دولتِ بهاصطلاح «وحدت ملی» خود را به ميثاقها و کنوانسيونهای بينالمللی نيز متعهد میداند.
در ماده 1 و 2 اعلاميه جهانی حقوق بشر چنين میخوانيم: «تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حيثيت و كرامت و حقوق باهم برابراند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يكديگر با روحيهای برادرانه رفتار كنند». ماده ۲: «هركس میتواند بی هيچگونه تمايزی، بهويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيدهی سياسی يا هر عقيدهی ديگر، و همچنين منشأ ملی يا اجتماعی، ثروت، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همهی آزادیهای ذكرشده در اين اعلاميه بهرهمند گردد.»
ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر بهصراحت کامل به تساوی حقوق ميان شهروندان تاکيد دارد و چنين میگويد: «۱- هر شخصی حق دارد كه از آموزش و پرورش بهرهمند شود. آموزش و پرورش، و دستكم آموزش ابتدايی و پايه، بايد رايگان باشد. آموزش ابتدايی اجباری است. آموزش فنی و حرفهای بايد همگانی شود و دستيابی به آموزش عالی بايد با تساوی كامل برای همه امكانپذير باشد تا هركس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهرهمند گردد.
2- هدف آموزش و پرورش بايد شكوفايی همهجانبهی شخصيت انسان و تقويت رعايت حقوق بشر و آزادیهای اساسی باشد. آموزش و پرورش بايد به گسترش حسن تفاهم، دگرپذيری و دوستی ميان تمام ملتها و تمام گروههای نژادی يا دينی و نيز به گسترش فعاليتهای ملل متحد در راه حفظ صلح ياری رساند. »
ناسيوناليسم حاکم از چه هراس دارد؟ جدال بر سر چيست؟
فرايند بعد از کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱، قوميت را به مثابه فاکتور اساسی و مشروع در سياست افغانستان مسجل نمود. سردمداران حاکم، نهاد رياستجمهوری را عملن قومی تعريف نمودند و شايستهسالاری از اين نهاد رخت بربست و نمايندگان خودساختهی قومی و مدعی مدافع قوميت که در هيچ ميدان انتخابات آزاد خود را آزمايش نکرده بودند، اصل نمايندگی قوميت را در نهادهای سياسی و اداری افغانستان اعمال کردند.
درجريان اين 17 سال تحولات زيادی در جامعه پديد آمد. مدارس، مکاتب و دانشگاهها در شهرهای مختلف تأسيس گرديد و نسل جديدی از مردم در مناطق امن به مکاتب رجوع کردند و وارد دانشگاهها گرديدند.
مکتب و دانشگاه منبع قدرت است و کسب دانش در جهان معاصر بهمعنای سهمداشتن در منبع قدرت و شريکشدن در شبکههای قدرت سياسی و اجتماعی نيز میباشد. تمرکز طالب در مناطق جنوبی، فضای جنگ دايمی جنوب را به مرکز ناآرام و صحنههای جنگ قرار داد. طالبان مکاتب را آتش زدند و نسلهای جديد را از آموزش و دسترسی به دانش جديد محروم نمودند. دو نسل بیسواد بار آمد. بخشی از آنها در مراکز و مدارس ترور درس خوانده و عدهی زیادی هم در کشتزارهای ترياک و توليد و تجارت مواد مخدر جذب گرديدند. در جانب مقابل، مناطق آزاد و نسبتن آرام کشور، از جمله مناطق هزارهنشين، که از امنيت نسبی برخوردار شدند، بنا بر موقعيتهای جغرافيایی و تبعيض تاريخی و همچنان به دلايل کمبود زمينهای زراعتی و وضعيت مشقتبار زندگی که داشتند به ساختن مکاتب پرداختند و با تلاشهای پيگير وارد بازار دانش، رسانهها و جامعه مدنی گرديدند. فاکتور مهاجرت در خارج، درک و اهميت سواد و دانش، تنها امکان بود که هزاران تن از مردم هزاره سواد آموختند و بخش عظيمی از آنها جذب جامعه مدنی گرديدند. از استاد دانشگاه تا روزنامهنگار دراين دوره آموزش ديدند و سيمای نامتکثر جامعه را در شهرها، علیرغم اعمال تبعيض، به جامعهی متکثر تبديل نمودند. برای اين مردم کسب دانش تنها پاسخ عقلانی به فقر و تبعيض جاری در جامعه بود و از اينرو، هزارهها در اين دوره در تمام جامعه به فاکتور مهم سياسی، اقتصادی، مدنی، فرهنگی و اقتصادی تبديل گرديدند که در تاريخ اين کشور هرگز سابقه نداشته است. اين عوامل باعث شده است تا موازنهی حضور قوميت بهمثابه فاکتور سياسی در جامعهی افغانستان، که از منظر ناسيوناليست افراطی پشتون تنها سرزمين پشتونها میباشد و بقيه اقليتهای مهاجراند، بهنفع هزارهها و اقليتهای ديگر بههم بخورد. اين امريست که برای يک ناسيوناليست افراطی بهمعنای خودکشی میباشد. اين فاکتورها باعث شده است تا در برابر حضور چشمگير اقليتهای قومی در افغانستان از هرطرف واکنش نشان داده شود و مسألهی نژادی و قوميتی را در انديشهی ناسيوناليسم قومی برجستهتر نمايد.
اقليت نخبگان تکنوکرات حاکم که تعلق خاطر به ناسيوناليسم قومی پشتون دارند، بهکمک نخبگان ناسيوناليست اقوام ديگر سرنوشت جامعه را در دست خود گرفتهاند. آنها اکثرن از غرب آمدهاند و عدهی زیادی هم به «افغان ملت» و ساير گرايشهای نژادپرست و ناسيوناليستهای افراطی مانند اسماعيل یون و جنرال طاقت قرارداشتند و دارند. اين نخبگان ناظر بر اوضاع هستند که چگونه جوانان پشتون و جامعهاي که خود را متعلق به آن میدانند بهسمت بیسوادی، عقبماندگی، طالبانيزه میشوند و چگونه آنها در جنگها کشته میشوند و اين بازی چه فرجامی خواهد داشت. محافل ناسيوناليست و تماميتخواه پشتون و نخبگان اقوام ديگر نيز عامل توليد اين وضعيت هستند و باعث توليد بحرانهای قوميتگرایی میشوند.
نخبگان ناسيوناليست قوم پشتون، اين پيشرفت و تعميم سواد در جامعه ميان اقليتها را نه بهمثابه يک گام به پيش به سمت شهروندی و عمومیشدن دانش، بلکه آن را بهمثابه خطر تبليغ میکنند.
ناسيوناليستهای طبقهی حاکم که افراد مربوط به سازمان «افغان ملت» بخشی از آن است، بحران اقتدار دولتی و بیبضاعتی خود در مبارزه عليه تروريستهای طالبی را که بحران طبقات حاکم است، بهجای منافع تمام پشتونها جا میزنند. و تلاش دارند بهجای ايجاد ساختارها و بنيادهای نيرومند آموزشی که بتواند نيازمندیهای آموزشی و علمی مناطق مختلف را مرتفع سازد، و تمام اقشار جامعه را بهسمت بهروزی و دانش بکشانند، برنامههای ناسيوناليستی و عاطفی را در دستور کار قرار میدهند، تا مردم بهجان هم بيافتند. این ناسیونالیستهای قومی جنگ داخلی قومی را در خدمت محبوبيت بيشتر خود در میان قوم خودی استفاده میکنند. پوپوليسم هميشه از تضادهای عاطفی برای خلق دشمنی، بهنفع خود بهره میجويند. نمونههای قراردادن خارجیها در برابر مردمان بومی، مثالهای برجستهای هستند که در اروپا و آمريکا برای سازماندادن مردم و تودهها پيرامون شعار بيگانهستيزی و یا اقليتستيزی، طرحریزی مینمايند.
نخبگان ناسيوناليست، مردم محروم پشتون را در برابر مردم زحمتکش هزاره قرار میدهند و با اين زمينهسازیها ابزار عقيدتی تصفيهی نژادی و جنگ داخلی را رقم میزنند. نمونههای حملات طالبان در ارزگان، جاغوری و مالستان نشان داد که تا چه اندازه مردم هزاره و اقليتهای جامعه آسيبپذير اند. مسأله گسترش اعمال تبعيض، کمک میکند تا ناسيوناليسم هزاره و ناسيوناليسم اقليت نيز در ميان مردم گسترش پيدا کرده و باعث تنشهای بيشتر و بحرانهای عميقتر در جامعه گردد.
در اين جدال مردم زحمتکش و محروم در برابر هم قرار میگيرند و نتايج حاصله از اين دشمنی بهمفاد جامعه نبوده و بيشتر از همه ضربهاش متوجه مردم عادی پشتون و هزاره میگردد.
مردم زحمتکش افغانستان، اعم از پشتون و هزاره و دیگر اقوام، قربانی ناسيوناليسم، مذهب، طالب و هژمونی يک اقليت حاکماند که در آن نخبگان تمام اقوام سهم دارند. اينها از قوميت بهمثابه اهرم فشار ايدئولوژيک سود میبرند، اما در منافع همديگر شريکاند. راهحلهای آنها برای رفع بحران آموزش، نيز طبقاتی بوده و تلاش عوام فريبانهای است که از موضعگيری و منافع آن سرچشمه میگيرد.
پی نوشت ها
Khayam Khamosh.
https://www.facebook.com/10001085…/videos/729270300778275/. Åtkomstdatum 12 december 2018.
اعلاميهء جهانی حقوق بشر LEXILOGOS >>. https://www.lexilogos.com/declaration/persan.htm. Åtkomstdatum 12 december 2018.
منابع
قانون اساسي افغانستان – وزارت عدلیه – جمهوری اسلامی افغانستان. http://moj.gov.af/fa/page/legal-frameworks/168329941684. Åtkomstdatum 12 december 2018.
Khayam Khamosh. https://www.facebook.com/10001085…/videos/729270300778275/. Åtkomstdatum 12 december 2018.
اعلاميهء جهانی حقوق بشر LEXILOGOS >>. https://www.lexilogos.com/declaration/persan.htm. Åtkomstdatum 12 december 2018.
https://www.facebook.com/10001085…/videos/729270300778275/
