یکم. انباشت متکی بر تخریب!
بسیاری از مختصات کنونی حاکم بر روابطِ سیاسی اقتصادیِ دو قدرت برتر امپریالیستی موید پارادایمی است که از آن به عنوان دوران جنگ سرد یاد شده. با این همه و صرف نظر از این که مناسبات کنونی دولتهای اصلی سرمایهداری با تمرکز بر دو بلوک روسیه – چین و آمریکا – اروپا تا کجا از منطق دوران شناخته شدهی جنگ سرد پیروی میکند مساله به وضوح این است که یورش جنایتکارانهی دولت ترکیه به عفرین و اشغال و غارت وحشیانهی این کانتون، در یکی از تیرهترین و تباهترین ادوار تاریخی حاکم بر روابط بین الملل شکل بسته است. برههیی که میتوان از آن به دورانِ پسافروپاشی شوروی و دیوار برلین یاد کرد. دورانی که با یکه تازی امپریالیسم آمریکا بر متن جهان تک قطبی آغاز شده و در ادامه با عروج قدرت اقتصادی چین از یک سو و فدراسیون روسیه از سوی دیگر به عصر سیاه کنونی رسیده است. عصری که از هر نظر سرمایهداری به گندیدهترین و متعفنترین شرایط تاریخی ممکن رسیده است. در هیچ برههیی از تاریخ سیصد سال گذشته – که بورژوازی از طریق سلب مالکیت زمین از تولید کنندهی کشاورزی (دهقانان) پایهی انباشت بدوی را پی ریخته است – تا کنون هرگز چنین دولتهای هار و سیاستمداران غداری زمام امور کشورها را تحت کنترل خود نداشتهاند. کافی است به ترکیب هیات حاکمهی جهانی خم شوید تا سرکشترین چرخش به راستِ نزدیک به فاشیسم و بربریسم را تجسم کنید. از پوتینِ هفتاد و چهار درصدی شش سال آینده تا ترامپ و مرکل و ترزا می، بگیر و بیا تا اتریش و مجارستان و ترکیه و… چین مادام العمر! اگر در دوران جنگ سرد فاکتور “تقسیم جهان” بر محور رقابتهای امپریالیستی نوشته میشد اینک چنین به نظر میرسد که نوعی تقسیم کار و همکاری مشترک میان این قدرتها شکل گرفته است که کار انباشت متکی بر تخریب را تسهیل میسازد. از آنجا که سرزمینهای کشف نشدهی دیگری نمانده است؛ از آنجا که هرگونه وقوع جنگ میان دو قدرت برتر جهانی امکان یک “زمستان اتمی” و بازگشت به غار را کلید میزند، در نتیجه ایجاد بستر مناسب برای صدور سرمایه از طریق تعبیهی بازارهای جدید مستلزم تخریب زیرساختهای تمدنی کشورهائی است که قادرند به یاری منابع خام و نیروی کار خود هزینههای گذار از بحران سرمایه داری اصلی را به دوش بکشند. بر اساس تخمینهای نسبی، عراق و افغانستان و لیبی و یمن و سوریه و غزه برای بازگشت به دوران پیش از جنگ نیازمند سرمایهیی بالغ بر هشتصد میلیارد یورو هستند!
دوم. زد و بندها برای حل مسالهی کورد!
با وجود برخی رقابتهای واقعی و صوری، حوادث یک سال گذشتهی روژآوا و آن چه در دو کانتون کوبانی و عفرین گذشته است- و میگذرد- نماد واقعی کش مکشهایی است که یک سوی آن مردم زحمتکشی ایستادهاند که با چنگ و دندان از دستاوردهای دموکراتیک خود دفاع میکنند و در سوی دیگر دولتهای امپریالیستی اصلی و فرعی صف بستهاند که با کومک انواع سازمانها و باندهای سیاه تروریستی به دنبال منافع کارتل و تراستها هستند. در واقع انطباق همین منافع است که سبب میشود فی المثل موصل و کرکوک بدون شلیک یک گلوله از سوی داعش و دولت عراق (حشدالشعبی) اشغال شوند. جایی که دو طرفِ “دعوا” خودی هستند همهچیز به خوبی و خوشی و سلام صلوات حل و فصل میشود. تصور کنید شهری دو میلیونی به وسعت موصل بدون خون دماغ شدن یک نفر به اشغال داعش در میآید و بعد از دو سال برای بازپس گیری آن ارتش آمریکا به همراه دولتهای عراق و ایران و ترکیه از همه سو به آن یورش میبرند و ظرف هشت ماه تمام آثار تمدنی آن را تخریب میکنند تا شهر را “آزاد” کنند! سرزمینی سوخته که برای شهر شدن و بازگشت به حالت پیش از اشغال میلیاردها دلار سرمایه نیاز دارد. پلها و بیمارستان ها و مدارس و دانشگاهها و ادارات و… که برای بازپسگیری عملا میباید سالم مانده باشند به نحوی جنون آسا تخریب میشوند. بیآنکه در موارد متعددی از نظر نظامی نیازی به تخریب آنها باشد. کرکوک مدل دیگری از این داد و ستد است. جائی که یک سوی آن شازدهی مام جلال (اتحادیهی میهنی) نشسته و سوی دیگر برادران حشدالشعبی. پس دو طرف خودی هستند و “دعوا و قشقرقی” در کار نیست. سران ایل بارزانی که از این معاملهی خودیها دلخور هستند فقط میتوانند برگ قمپزهای توخالی “کاک ملابختیار” و نافل طالبانی را رو کنند که از دولت حریم خواستهاند “مرزها را برای پیوستن پیشمرگان یهکتی(اتحادیهی میهنی) به عفرین بگشایند!” “عفرین پیش کش! شما اگر خیلی اهل رشادت و شهادت بودید کرکوک را به سلیمانی و عامری نمیفروختید؟!” این گونه پچپچهها در قهوه خانهها و محافل سیاسی سلیمانیه به وفور شنیده میشود! “کاک مسعود با اردوغان رو در بایستی دارد و قامت نچیروان نیز برای این حرفها زیادی کوتاه است.” او در تهران برای ملاقات با شمخانی دو ساعتی در اتاق انتظار دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی ایران خمیازه کشیده و آب پرتغال سرکشیده بود. اینها را دو طرفی میگویند که “رسالتشان” برای “حل مساله کورد تاریخی و آبا و اجدادی است.” دو طرف هم نمکگیر تهران و کرج هستند و هم آنکارا و استانبول! به تازهگی نیز پای منافع عربستان و قطر و اسرائیل و مصر هم که به این جا بازشده است.
سوم. دوران پسا داعش!
شرایط اما تغییر کرده است. از موصل و کرکوک که بگذریم مختصات و شخصیتهای داستان جنگ عفرین از اساس با کوبانی متفاوت است. تاریخ مصرف باند سیاه داعش رو به پایان است. دار و دستههای تبهکار این سازمان در کنار افراد متواری جبهه النصره و القاعده و سپاه شام تحت سازماندهی دولت ترکیه در ارتش آزاد و گرگهای خاکستری بازسازی شدهاند. این فصل دیگری است! در کوبانی جبههی مقاومت روژآوا به طور مشخص در برابر تهاجم داعش میجنگید. با وجودی که در همان جنگ نیز دولت ترکیه تلویحا و به صور مختلف از تروریستهای داعش حمایت میکرد اما آمریکا و اروپا و کم و بیش روسیه – که خود را قربانی تروریسم داعش میدانستند- لاجرم از اواخر جنگ در کنار مدافعان کوبانی قرار گرفتند. افکار عمومی جهانی نیز اعم از نیروهای چپ و رادیکال تا لیبرالها خود را در دفاع از مقاومت کوبانی مسوول میدانستند. اینک اما دوران پساداعش است. داعش در به حاشیه راندن انقلاب نان و آزادی در آفریقای شمالی و خاورمیانهی عربی بار خود را به منزلگه مقصود رسانده و تحویل مشتری داده است! اینک نوبت خود صاحب کار و “کارآفرین محترم” است! از سوی دیگر این نکته نیز قابل تامل است که برای هر دو بلوک آمریکا و روسیه نیز نیروهای پیادهی ضد داعش و به طور مشخص جبههی مقاومت روژآوا از مسوولیت اصلی خود تهی شدهاند. مضاف به اینکه این نیروها و به ویژهی شیوهی حکومتی شان میتوانند در آیندهی نزدیک ثبات و “امنیت” دولت های سوریه و عراق و ترکیه و ایران را به مخاطره افکنند! این چهار دولت که در عین حال دو به دو منافع مشترکی با آمریکا و روسیه دارند و به نوعی متحد این قدرتها محسوب میشوندنمی توانند در مقابل تفسیر رادیکال و دموکراتیک از حقوق زنان و دموکراسی مشارکتیِ اعمال شده در روژآوا بیتفاوت بمانند. این دموکراسی رادیکال همان خطری است که دست کم پنجاه سال پیش محافظهکاران مرکز مطالعات استراتژیک “اولین” در دانشگاه هاروارد از زبان هانتینکتون زنگاش را نواختند و آن را به عنوان آلترناتیوی خطرناک در مقابل دموکراسیهای غربی – که قرار بود جایگزین “دیکتاتوریهای بلوک شرق” شوند- قلمداد کردند. اکنون اما آن “دیکتاتوریهای شرقی” از رمانی و لهستان گرفته تا مجارستان و چک و آلمان شرقی و “سرورانشان” در اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیدهاند و جای خود را به همان دموکراسیهای غربی دادهاند. درست که روژآوا سرزمینی حاشیهیی در این سوی جهان است و با پراگ و ورشو و بخارست و بوداپست فرسنگها فاصله دارد اما اگر قرار باشد این مدل دموکراسی از جایی شروع به گسترش کند آن جا نخست میتواند قندیل باشد. مثلا! عفرین نیز “بدجایی” قرار گرفته است. درست هم مرز ترکیه و به قول جناب جانسون، وزیر “ارجمند” خارجهی انگلستان “ترکیه حق دارد امنیت مرزهایش را تامین کند!” البته آقای جانسون به این نکتهی “غیر مهم” وارد نمیشود که در تمام دوران جنگ در سوریه عفرین تنها شهری بوده است که ملیتها و مذاهب و نژادهای مختلف با صلح و دوستی و آرامش در کنار هم زیسته و با مشارکت یکدیگر شهرشان را اداره کردهاند.
چهارم. قدرت نظامی را ول کن و آزادی زنان را بچسب!
از نظر دولت ترکیه این قدرت نظامی روژآوا نیست که “امنیت و ثبات” آن کشور را تهدید میکند. برخلاف عربدههای مستانهی اردوغان؛ کانتون عفرین نه ظرف دو ساعت و دو روز بل که در عرض شصت روز بمباران و توپ باران هوائی و زمینی اشغال شده است. از سوی یکی از مجهزترین ارتشهای ناتو. با اینحال قدرت نظامی روژآوا در برابر امکانات چنین ارتشی چیزی کم تر از هیچ است. دولت ترکیه و “آ.ک.پ” به عنوان جریانی بنیادگرا و مدافع اسلام سیاسی روز به روز و تا آن جا که توانسته است آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان و به ویژه زنان را محدود کرده است. چنین دولتی چهگونه میتواند در کنار گوش خود ناظر شهری باشد که دست کم دو سوم اداراتاش از سوی زنان رهبری و مدیریت میشود! در مسابقهی زن ستیزی فقط داعش است که میتواند روی دولت ترکیه و اردوغان را کم کند و به محض اشغال سرزمینی مانند شنگال زنان آنجا را به اسارت گرفته و همچون بردههای جنسی در بازارها به فروش برساند و یا به نکاح جهادیون در آورد. و البته این “رو کم کنی” در یک مسابقهی خودی سوت زده شده!
پنجم. اردوغان در راستای منافع اسد!
از منظر اسد و دولت سوریه مقابله با روژآوا در آیندهی پساداعش اجتناب ناپذیر است. عفرین به عنوان بخشی از خاک دولت “قانونی” سوریه در شرایطی از سوی ارتش ترکیه اشغال شده است که اسد و متحداناش در مسکو و تهران نه فقط خاموشیِ پیشه کردهاند و نسبت به شکسته شدن “استقلال و تمامیت ارضی” سوریه دهان به اعتراض نگشودهاند بلکه با هر ژست بیطرفانهیی مراتب خشنودی شان از سقوط یکی از سه کانتون روژآوا قابل کتمان نیست! اردوغان و ترکیه مشغول شکستن مقاومتی هستند که دیر یا زود وظیفهاش متوجه اسد و دولت سوریه و متحداناش خواهد شد. بیهوده نیست که با وجود استقبال رهبری مقاومت از دخالت ارتش سوریه و کنترل عفرین توسط این ارتش، اسد نه فقط رغبتی به چنین دخالتی نشان نداد بلکه در سینمای خانهگی خود نشست و اشغال و قتل و غارت عفرین را تماشا کرد!
ششم. رسوایی “چپ” پرو پوتین!
چنانکه دانسته است از سه کانتون روژآوا دو کانتون کوبانی و جزیره به نوعی همپیمان بلوک آمریکا و کانتون عفرین در بلوک و متحد روسیه تقسیم بندی شدهاند. شاید هدف رهبری روژآوا از این تقسیم بندی اعمال نوعی تعادل و توازن میان قدرتهای برتر جهانی دخیل در جنگ سوریه باشد. به همین سبب است که این رهبران سکوت توام با حمایت مسکو از یورش ترکیه به عفرین را به حساب “خیانت” پوتین ریختهاند و اینجا و آنجا سخن از این “خیانت” میکنند! واقعیت این است که اگر مواضع مسکو و پوتین از زاویهی منافع سیاسی و طبقاتی بورژوازی عظمتطلب آن کشور ارزیابی شود فهم چنین “خیانتی” چندان دشوار نخواهد بود. این یک نکته.
نکتهی دیگر که برای سوسیالیستهای ایرانی حائز اهمیت است این که در آغاز جنگ سوریه جماعتی که “سوسیالیسم” خود را دقیقا مانند حزب تودهی دوران جنگ سرد در “ضدیت با آمریکا” تعریف میکنند و درک نازل و سطحی و سخیفشان از مقولهی امپریالیسم چیزی فرامرزی و در حدود جغرافیای آمریکا است، با رگهای قوی شدهی گردن به حمایت از سیاستهای “مترقی و ملی” فدراسیون روسیه برخاستند و از “دولت مستقل و ملی و مترقی و سکولار” اسد دفاع کردند و مخالفان را هم کاسهی داعش و آمریکا خواندند! این جماعت – که اکنون خاموش شدهاند- در مقابل ارتجاع داعش و دولت اسد ، الگوی روژآوا را به عنوان آلترناتیو بحران سوریه پیش میکشیدند و فدراسیون روسیه و پوتین را ضامن موفقیت چنین الگویی میدانستند. من همان زمان و در پاسخ به این جریان – گیرم حاشیه ی اما پر سر و صدا – مقاله ی مبسوط “جنگ امپریالیستی در سوریه “(http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=70161) را نوشتم و منتشر کردم که با وجود گذشت زمان ذرهیی از اعتبار و قوت آن کاسته نشده است.
مضاف به این که برای تدقیق مقولهی “امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحلهی سرمایه داری” سلسله مقالاتی را نوشته و منتشر کردهام که با وجود بیست شماره هنوز ادامه دارد.
جنگ در عفرین به وضوح تمام سر و صداهای “چپ” پرو روسِ مدافع پوتین را خاموش کرده است.
هفتم. الگوی روژآوا!
شکی نیست که با وجود اشغال عفرین تشکیل هر دولتی در ساحتِ سوریهی آینده مستلزم مشارکت مستقیم جبههی مقاومت روژآوا است. اکنون این جبهه کم و بیش نزدیک به بیست و پنج درصد خاک سوریه را در اختیار دارد. حتا اگر تمام “خاک” و قلمروی روژآوا اشغال شود– که سخت دور و غیرمحتمل است- باز هم دستاورد دموکراسی مستقیم و مشارکتی حاکم بر عفرین کماکان یک آلترناتیو در آیندهی سوریه خواهد بود.
29 اسفند 1
