فهم لنینی امپریالیسم.
یا چرایی آنتی شیطان بزرگ بودن و نه آنتی امپریالیست بودن!
یکی از بنیادینترین دلایل خروج و مخالفت بلشویکها و انترناسیونالیستها از بینالملل دوم و تشکیل بینالملل سوم، شوونیسم و حمایت اپورتونیستی احزاب چپ و سوسیال دموکراتهای کشورهای اروپایی از سیاستهای جنگطلبانه و امپریالیستی دولتهای متبوع خودشان بود.
در حالی که لنین و بلشویکها از یکسو و لوکزامبورگ و لیبکنشت و اسپارتاکیستها از سوی دیگر با این شعار که : “دشمن در داخل است”، در برابر سیاستهای میلیتاریستی دولتهای متفق و متحد صفآرایی کرده بودند و در برابر جنگ امپریالیستی، سربازان ارتشهای درگیر را دعوت به دست کشیدن از جنگ و برگرداندن لولهی سلاحهایشان به سمت اربابان داخلی میکردند، سوسیال شوونیستها و اپورتونیستهای سوسیال دموکرات امپراتوری آلمان و اتریش-مجارستان به بهانهی استثمار طبقهی کارگر خودی توسط بورژوازی بزرگ امپریالیسم انگلستان و فرانسه و برای قدرتگیری بورژوازی ملی با سیاستهای میلیتاریستی ویلهلم دوم و کارل یکم همراهی کردند و از سوی دیگر احزاب خواهر آنها در انگلستان و فرانسه به بهانهی دفاع از مام میهن، ملکه (بخوانید امنیت ملی) و اراجیف ملیگرایانهای اینچنین، رای به مداخله و مشارکت در جنگی دادند (جنگ امپریالیستی اول [۱] ) که تاریخ جهان را به کلی و منطقهی ما را به شکل خاص تحت تاثیر قرار داد.
امپریالیسم) آنگونه که لنین تشریح کرده ( وضعیتی از سرمایهداری است که انباشت و مونوپل مالی/ پولی سرمایه به حدی میرسد که بورژوازی ملی، دیگر در چارچوب مرزهای سیاسی خودش نمیتواند به بازتولید و انباشت ادامه دهد. در نتیجه شرکتها و بانکهایی که با به ورشکستگی کشاندن دیگر رقبای داخلی به حد مشخصی از رشد رسیدهاند، با یکدیگر اقدام به تشکیل یک کمپانی یا کنسرن میکنند تا با دیگر کمپانیها و کنسرنهای جهانی یا منطقهای به معامله یا رقابت بپردازند.
[button color=”red” size=”big” link=”https://drive.google.com/file/d/1Tr5iU0sWcBrA6zsyYxhTNF3EpIbyL59u/view?usp=sharing” icon=”” target=”true”]دریافت “نو امپریالیسم و خرده امپریالیسم”[/button]