ناشر : عده ای معلم فرهیخته
نویسنده و گرد آورنده : ف – د
….
اطاق نسبتا” بزرگ، محقر وخالی ازحداقل اشیاء و وسایل اولیه زندگی زمستان است وبخاری خاموش، فرشی نیمه پاره و نخ نما درکنار اطاق گسترده شده است،زنی بسیارنحیف ولاغروکوچک جثه،درحالیکه گهگاهی تک سرفه ای میکند، درکنار بستر بسیارکوچک طفلی نشسته و زانوی غم
دربغل گرفته، زن لباس طوسی برتن دارد .
دیوارهای اطاق ازنم فروریخته وتقریبا”گل نماست، یکی چند جای اطاق ظرفهایی گذارده شده، برای جمع چکه های آب باران که از سقف فرو می ریزد. تنها صدایی که بگوش میرسد صدای چک، چک آبی است که درظرف ها ریخته، به اطراف میجهد وتک سرفه های زن وناله های طفل
وصدای باریدن باران که از بیرون می آید .
زن به اتفاق شوهرنقاش، وطفلی مریض، درخانه ای کوچک روستایی
نزدیک رودخانه، زندگی می کنند .
34
مردخانه، مثل هرروزصبح، ازکناربوم نقاشی،برخاسته ، پرده ای روی آن می کشد، دفتریاد داشت کهنه را بسته، کلاه خود برسرگذارده وخم شده میرود ازدراطاق بیرون رود .
قد مرد بلند وباریک اندام است، شانه های او افتاده وپشتش کمی خمیده است، کت وشلواربسیارکهنه ورنگپریده طوسی وکفش های کهنه ترمشکی و کلاه دوردار، برسردارد .
قبل ازاینکه مرد خارج گردد، زن، بعد ازتک سرفه ای می گوید :
صبرکن، کمی نگاه کن، به اطراف تنها اطاق اجاره ای که داریم چه می بینی، جزرنگ، قلم مو، بوم، همین، این شد زندگی، آب ازسقف چکه می کند، اطاق بسیارسرد است وآذوقه ای نیزدیگرنداریم، آخرمرد فکری کن،
” مرد ازدرخارج می شود ” .
همان پلا ن – صبح روز بعد
زن درکناربسترطفل مریض، همچنان زانوی غم دربغل دارد چکه های باران شب قبل از|سقف درون ظرف ها بیشترو با اضافه شدن چکه ها، به اطراف میپرند، تنها صدای چکیدن آب درون ظرف ها و تک سرفه های زن وناله های بسیارضعیف وخفیف ترطفل، وصدای عبور رودخانه ای
بسیار نزدیک،است که به گوش میرسد. آنها دردهکده ای زندگی می کنند .
مرد ازکناربوم نقاشی بلند شده، و پرده ای روی آن کشیده، دفتریاد داشت را بسته، کلاه خود را برسرمی گذارد ومی رود که از درخارج شود.
زن می گوید : امروزصاحب خانه برای گرفتن اجاره می آید،
آذوقه ای دیگر نمانده،می بینی، سقف چکه میکند وبچه نای ناله کردن دیگر ندارد، فکری کن مرد.
مرد ناتوان و درمانده می نماید . او با تفکری عمیق، ازخانه خارج می شود.