صدا میآید،
صدای نرم پای تو میاید.
از بامداد خزان
میشود فهمید
که برگهای خوشرنگ باغچه
طپش پاهای تو را
با آغوش رنگین می پیمایند.
در این پاییز رنگین،
چه خاموش میپوشاند پردههای سفید اتاق درد،
نگاه سبز و تشنهٔ من را.
گوش میدهم ،
صدای گرم نفس تو میاید.
در این اتاق سرد،
قندولکم
غزل نگاه تو، عشق را میسراید.
