مارکسیسمِ انگلس

چرا انگلس؟ مگر نه اين است كه او بابِ روز نيست و بيشتر، تهماندهاي از سنتي فراموششده به نظر ميآيد كه ميشود بهتمامي ناديدهاش گرفت؛ تهماندهاي نظري/عملي كه آن سنتِ فراموششده را ـ ماركسيسم را ـ به گند كشيده است؟! اصلاً چرا بايد دربارهي مردي حرف زد كه ’پاكيِ‘ انسانباورانهي نظرياتِ ماركس را

به ’زشتيِ‘ ناانسانيِ جبرباوري بدل كرد؟ دست گذاشتن بر انگلس صرفاً نه پرتوافكندن بر سويه هايِ تحريف شده ي انديشه و عملِ يكي از بنيادگذارانِ ماركسيسم كه در واقع، موضعگيري در برابرِ ناديده انگاشتنِ كليتِ اين نظريه با حذف و طردِ انتزاعيِ بخشي از آن است. در تمامِدوره ي كنارگذاشتنِ انگلس كه برايِ ما، به شكلي جدي، از اواخرِ دهه‌‌‌‌ ي شصتِ خورشيدي آغاز ميشود، مسئله، نه نقدِ نظرات و ديدگاههايِ انگلس كه ردوطردِ زنجيره ي معناهايي بوده كه گويا در انگلس تجلي مييافتند: جبرباوريِ اقتصادي، علمباوريِ سده ي نوزدهم ي و برايِ ما از همه مهمتر، سويه ي سياسيِ ردوطردِ ماركسيسم لنينيسم. تصور ميشد به هرشكل درهم كوبيدنِ انگلس، درهم كوبيدنِ آن پايه ي نظرياي است كه ماركسيسم لنينيسم بر آن قرار گرفته است. ذات باوريِ چيره بر چنين رويكردي ـ يا آنچنان كه جان ريز ميگويد: ”جستوجو برايِ گناهِ نخستين“ ـ ذاتباوريِ چيره بر همه ي آن تحليلهايي است كه انگلسِ علم باور را نقطه ي عطفِ تحريفِ ماركسِ فيلسوف و كلِ نظريه ميشناسند: ’گوهر پاكِ آغازين را وارثِ نالايق آلوده است‘. در اينجا همصدا با جان ريز بايد به نقدهايي كه در خودِ جنبشِ ماركسيستي به ماركس و انگلس شده است اشاره كنم و آنها را در جايگاهي جدا از اينگونه اتهامزدنها و كژديدنها بنشانم. هر چند خودِ ماركس و انگلس، تا لحظه ي مرگِ جسميشان همواره دغدغه ي اين را داشتند كه كارهايِ انجام شده ي خود را تمامش ده نپندارند و با هر فاكتِ تازهاي دست به بسط يا جرح وتعديلِ نظراتِ خود ببرند اما آنچه به انجام رساندند بيشک نميتوانست دربردارندهي ادغام و هضمِ نظريِ دگرگونيهايي باشد كه در دهه هايِ سپستر پيش آمدند. اين بر دوشِ سازمانها، گروهها، حزبها و افرادي مانندِ لنين، بوخارين، رزا لوكزامبورگ، تروتسكي، گرامشي و ديگران افتاد تا با بسط يا دگرگون كردنِ ديدگاههايِ آن دو ـ و البته با وفادارماندنِ به بنيادهايِ نظريِ آن دو كه همين، كار آنها را از كارِ كساني مانندِ برنشتاين و كائوتسكي جدا ميكند ـ نظريه ي ماركسيستي را گامي به جلو برند. نقدهاي جدي و بسطهايِ نظريِ كساني مانندِ كارل كُرش، جرج لوكاچ و ديگران نيز در چنين چارچوبي قرار ميگيرند.

[button color=”red” size=”big” link=”https://drive.google.com/file/d/1MrNy7o8J3555s9gDOoFPwTNle6xNZv4J/view?usp=sharing” icon=”” target=”false”]دریافت کتاب مارکسیسمِ انگلس[/button]

 

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ