مرا به خانه‌ام ببر

[box type=”note” align=”” class=”” width=””]به نام و یاد مادرم که تنزیله بود! اما در غربت میهن ترانه شد![/box]

شب آشیان شب زده!
چکاوک شکسته پر!
رسیده‌ام به ناکجا!
مرا به خانه‌ام ببر !

کسی به یاد عشق نیست !
کسی به فکر ما شدن!
از آن تبار خود شکن،
تو مانده‌یی و بغض من !

از این چراغ مردگی!
از این بر اب سوختن!
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن!
چگونه گریه سرکنم ؟!
که یار غمگسار نیست!
مرا به خانه ام ببر!
که شهر، شهر یار نیست!

مرا به خانه ام ببر!
ستاره دل نواز نیست!
سکوت نٰعره میزند!
که شب ترانه ساز نیست!

مرا به خانه ام ببر!
که عشق در میانه نیست!
مرا به خانه‌ام ببر!
اگر چه خانه، خانه نیست !

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ