در این اصل بنیادین که تاریخ همیشه تاریخ مبارزه طبقاتی بوده که شکی نیست؛ فقط همین تاریخ را نیز میشود به قبل و بعد از یک کنش و پراکسیس مشخص در زمان و مکانی مشخص تقسیم کرد، که این تقسیم نیز تفاوتی در آن اصل بنیادین ایجاد نمیکند. اما اعتصابات کارگری هفت تپه در زمان ۱۳۹۶(قبل و بعد از خیزش دی ماه ) تا به امروز و درمکان ایران که در جغرافیای منطقه غرب آسیا پس از اشغال امپریالیستی ( اشغالگرها میگویند „مداخله بشر دوستانه“ ) افغانستان ۱۳۸۱، عراق ۱۳۸۳ و سوریه ۱۳۹۲ در آتشی میسوزد که تنها آلترناتیو آن انقلابی سوسیالیستی و کارگری میباشد، از آن دست تحولات بنیادین و نقطه عطف تاریخی در این تاریخ همیشگی مبارزه طبقاتی است که بدون تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن (که هم آنرا دارد و هم آنرا میسازد ) نمیتوان به تحلیلی همه جانبه که درون خود پاسخ های تئوریک و پراتیک برای „ چه باید کرد“ های زمان و مکان معاصر ما و نسل فعالین سیاسی سه دهه پس از جنگ ایرن و عراق، را حمل کند رسید. این هر آینه همان تحلیلی بر „نتایج و چشم اندازهای “ پروسه فرگشت اجتماعی – سیاسی ای میباشد که پس از چنین نقاط عطف تاریخی همچون اعتراضات و اعتصابات هفت تپه متحقق شده اند و برای پیشرفتن و پیشبردن هرچه ردیکال تر آن(انقلابی شدن آن ) این وظیفه همیشه روی شانه نیروهای انقلابی سنگینی میکند که „تزهای آوریل“ زمان و مکان ما را تدوین کنند. این متن فقط تلاشی کوچک جهت باز کردن پنجره هایی است که پرسپکتیو بهتری را برای نیروهای انقلابی قابل رویت کند. اما چرا این اعتصاب و اعتراض یک نقطه عطف تاریخی است؟ چون هفت تپه از هفت سنگر از دست رفته به واسطه ۴۰ سال ضد انقلاب جمهوری اسلامی، دفاع دوباره کرد.
• سنگر اول : رهبران کارگری
سابق بر این و برای مثال „جنبش سبز “در معاصر خودمان، رهبران اعتراضات سیاسی را قشری از نخبگان اجتماعی تشکیل میدادند که مشخصن متعلق به طبقه ما نبودند . یا به زبانی دیگر محتوا و چیستی، هدف و سمت اعتراض را قشری مشخص از طبقاتی مشخص رهبری میکردند که در تحلیل نهایی، نهایت هدفی که آنرا نمایندگی میکردند چیزی جز آزادی نبود. که البته در کونکرت ترین شکل خود چیزی جز آزادی های اجتماعی – سیاسی برای طبقه معلوم الحال خرده بورژوازی و بورژوازی شهری آنهم متروپل ها برای مشارکت در قدرت سیاسی حاکم و لذت از زندگی متروپولی برای این طبقه نیست .در نتیجه و لاجرم نیز رهبران این اعتراضات را نخبگان همان طبقه تشکیل میدادند.
اما میدان داری و آژیداتوری که نمایندگان و سخنگویان کارگران هفت تپه در دو سال گذشته از خود نشان دادند، از اولین سنگرهایی است که از آن توسط خود سوژه اصلی تغییر، در پراتیک دفاع شد . و این پراتیک، پراکسیسی را برای طبقه مان سبب شد که تاثیر آن بر آگاهی همه طبقه در کل و نیروهای انقلابی در جزع همچون پلی است که پشت سرمان خراب کرده ایم و به زمان قبل از آن دیگر بازگشتی نخواهد بود. میدان دار ها و آژیداتورهایی که روزنامه ای ندارند که برایشان بنویسد و در نتیجه لشکری از بچه قشنگ هایی که برایشان دستبند هایی به رنگ های مختلف به دست کنند و بادکنک هایی به همان رنگ را از شیشه اتومبیل هایی چند صد میلیونی در بلوارهای متروپولها هوا کنند و یا در همایش ها و سخنرانی هایی در سالنهای فلان دانشگاه و بهمان فرهنگسرا برای تئوریسین های ارشد و چهره های سلیبرتی این طبقه فریاد های تشویق یا تکبیر سر دهند، ندارند . و نه حتی رسانه هایی که خواه از بی بی سی یا خواه شبکه افق هیچ مصاحبه یا میزگردی را با آنها ترتیب نخواهند داد؛ چون متخصص فلان رشته و تفسیر گر بهمان موضوع نیستند . آنها خود کارگرانی هستند که در همیشه تاریخ این فلان متخصص ها و بهمان مفسرین حتی برای چند تا فرزند داشتن آنها نیز نسخه پیچیده اند.
اعتصاب و اعتراض هفت تپه ، رهبران طبقاتی را عرضه کرد که روی سکویی در کنار خیابان یا جلوی کارخانه روی آن میروند و سخنرانی میکنند . سخنرانی هایی که اگر گوشی های امروزین تلفن همراه نبود، کاملن بر خلاف سخنرانی های تئوریسین ها و رهبران آن طبقه ی دیگر در هیچ رسانه ای پوشش داده نمیشد . اینان رهبرانی هستند که در پراکسیس دوباره ثابت کردند که رهبری طبقاتی با بیانیه ها و اطلاعیه ها و فراخوان های فلان حزب و بهمان سازمان اینترنتی نه تنها شدنی نیست، بلکه توهومی غیر اینجهانی است.
• سنگر دوم: زنان سازمانده
بعد از سخنرانی زنی در میان اعتصابیون هفت تپه در تقریبن سال گذشته که همچون چریک های فلسطینی با چفیه صورت خود را پوشانده بود وحتی چهره اش را ندیده ایم، دومین سنگر طبقاتی آنهم نه روی صفحات پی دی اف ، از آن دفاع شد . سنگری که تمام احزاب و سازمانهایی که سالهاست در اینترنت پیرامون اصل حضور زنان در شکل سازمانده و به مثابه یک رهبر و کادر رزمنده مینویسند، اما در میان خودشان حتی هنوز یک رهبر سازمانی زن نداریم . اما فقط در چند هفته گذشته حضور و سخنرانی های زنانی که آژیداسیون میکنند و در تلاش برای سازماندهی هرچه بهتر و قدرتمند تر نبرد طبقاتی جاری در زمان و مکان خودشان میباشند؛ نشان از پیشاهنگی مبارزات طبقاتی در هفت تپه برای تمامیت طبقه کارگر و فرودستان ایران است.
مبارزات زنان در ایران به شکل خاص و در دنیا به شکل عام تحت سیطره گفتمان لیبرال – نو لیبرال در دوره معاصر ما، مبارزاتی غیر طبقاتی تعریف شد و به همین علت زنان پیشرو و رادیکال را حتی به مبارزه در کونتکس خاصی مجبور کرد که خود این تقسیم بندی اکتیویست – سازمانده زنان که از زنان هستند و اکتویست – سازمانده کمونیست که مردان میباشند، خود دوباره چیزی جز بازتولید همان نابرابری های مردسالارانه ی سرمایه دارانه نیست. البته و با وجود اینکه معدود زنان رادیکالی هستند که با تمام سختی های موجود حتی در فضای سیاسی که خود را رادیکال و انقلابی نشانه گذاری میکند به اشکال مختلف در مطلب نویسی و تئوری پردازی، حضور فعال و سازمانده در اکسیون های سیاسی با موضوعاتی غیر فمنیستی، این اصول های گویی از پیش معین را که زنان کمونیست و انقلابی حتی در موضوعات زنانه نقش سازمانده و رهبری را داشته باشند را شکسته اند و تلاش در شکستن بیشترش دارند؛ اما نقش زنان رزمنده در نبرد طبقاتی در هفت تپه که بی هیچ چون و چرایی میتوان این ادعا را داشت که هرچند در ویدئوهای ارسالی از آنجا هنوز نمیتوان زنان را هم تعداد و پررنگ مثل مردان مشاهده کرد اما این آنان هستند که در حال آژیداسیون و سازماندهی مردانی هستند که اعتصاب میکنند .هرچند این تصویرسازی که اینجا کردیم نیز هنوز با ایده الهایی که از یک مبارزه جانانه کمونیستی و رهایی بخش انتظار میرود فاصله دارد، اما همین تصویر نیز از تمام دستاوردهای جبهه مقابل بر سر مساله زنان، رادیکال تر و پیشرو تر است .
زیرا این اصل را از سنت و تاریخ مبارزه تاکنونی فرودستان آموخته ایم که نه تنها هیچ رهایی متحقق نخواهد شد تا زنان رها نشوند .اما سوی دیگر این تز نیز این میباشد که همانگونه که رهایی طبقه کارگر تنها به دست خودشان متحقق خواهد شد، رهایی زنان نیز تنها به دست خودشان متحقق خواهد شد . و در تحلیل نهایی حتی اگر خودآگاه نیز به آن آگاه نباشند (زنان فمینیست سوسیالیست نباشند) این زنان طبقه ما هستند که مجبور به رهایی طبقه خود هستند ؛همانگونه که „ طبقه کارگر برای رهایی خود مجبور به رها سازی تمام جامعه است “ ، زنان طبقه ما نیز برای رهایی خود مجبور به رهاسازی طبقه شان هستند.
• سنگر سوم : شعارهای طبقاتی
این اصل را از لنین فرا گرفته ایم که „هدفی را که جنبش ها دنبال میکنند، از میان شعارهای آن میتوان فهمید“ و این تز را در دنباله تز دیگر فرمانده انقلاب که گفت : „ پشت هر شعاری دنبال این بگردید که منافع کدام طبقه را نمایندگی میکند“ میتوان صورت کامل درک کرد.
برهه زمانی که در مقدمه به آن اشاره شد و نسلی که ما باشیم از اعتراضات دانشجویی تیر ماه ۷۸ تا اعتراضات انتخاباتی ۸۸ و حتی خیزش اجتماعی که دی ماه ۸۶ پشت سر گذاشتیم، هیچ وقت شعارهایی که خیابان ها را به لرزه درمیاورد تا به این اندازه که در این چند ماه اخیر از خیابانهای شوش و هفت تپه میشنویم خلوص و عیاری مطلقن طبقاتی نداشته اند که هیچ در ضمن شعارهایی نیستند که میان ستم در ایران و جایی غیر از ایران تفاوت بگذارد، در برابر یک ارتجاع از برگشت به ارتجاعی دیگر حمایت کند و مثالهای دیگری که تفاوتی بنیادین میان این اعتراضات با اعتراضات ۳ دهه گذشته است. اعتراضاتی که در صف مقدم آن رهبران کارگری مرزهای شفاف و پررنگ با نژاد پرستی و ناسیونالیسم را به میان میاورند و با تشویق و فریادهای همرزمان دیگرشان همراه میشود. این سنگر از آن سنگرهایی است که تمام معادلات جبهه رزم تا به کنونی را با تغییراتی هژمونی شکن به ضرر اپوزسیون پرو امپریالیستی ضد انقلاب و ارتقاء دهنده هژمونی به نفع جبهه انقلابی و سوسیالیستی میباشد. و پس از این جهش تاریخی و مترقی که درهفت تپه توسط خود کارگران فتح شد، انتظار اینکه از میان اعتصاب ها و اعتراضات کارگری فریادهای همبستگی با مقاومتهای بین المللی طبقه کارگر در دیگر نقاط دنیا را نیز شنید، دیگر یکی از معادلات و امکانهای رادیکالی که تا به حال فقط روی کاغذ نزد نیروی چپ اینترنتی که آرزوهایشان را آپلود میکردند نخواهد بود.
به همین دلیل است که اصل „فرودستان راه رهایی از یکدیگر فرا میگیرند “ نیز در پراتیک خیابانی طبقه ما به پراکسیسی تبدیل میشود که درعینیت تجربیات طبقاتی و ذهنیت آگاهی مان درونی میشود. درونی شدنی که نه همچون وصله و پینه ای از بیرون که مثلن دانش آموختگان لیبرال با تزهای جورج سورسی به بدنه طبقه خودشان میزنند و آن اعتراضات را سبز یا بنفش میکنند؛ بلکه درونی شدنی است که از درون خود طبقه میجوشد .به زبان دیگر عینیت یافتگی و مادی شدن همان ضرب المثلی است که به آبی آب میگوید که از خود چاه جوشیده باشد، وگرنه در هر چاهی که آب بریزی دیر یا زود میگندد. مطمئنم که هر تحلیلگر بی غرضی تفاوت اساسی و بنیادین طبقاتی میان „اوباما یا با اونا یا با ما “ با „ای همشهری به گوش باش ، ما کارگریم نه اوباش“ را میبیند . حتمن که باید به زبان آورد که میان „میجنگم،میمیرم،رای ام را پس میگیرم “ با شعاری که گاهن کارگرانی که کفن بر تن دارند میگویند : „کارگر میمیرد ذلت نمیپذیرد “ تفاوتی از زمین تا آسمان است .کدام صادقی را سراغ دارید که هم „نه غزه نه لبنان،جانم فدای ایران “ را شعاری مترقی بداند هم „ اهواز شده فلسطین، مردم چرا نشستین“ را که نشان از آگاهی و همبستگی انترناسیونالیستی طبقه ما است را اعتراف نکند .اولی متحد طبقاتی خود را از میان فرادستان میجوید و درمیان همان فرادستان دنبال پس گرفتن رای خودش آنهم برای دغدغه های فقط خودش در فقط ایران خودش است؛ اما دومی متحد طبقاتی خودش را در میان همشهری هایش میجوید و جهت نپذیرفتن ذلت است که می میرد آنهم با فراموش نکردن اینکه پیوندی است میان اهواز و فلسطین که همانا طبقاتی و از روی عزت است . یعنی همان عزتی که اقتصاد نامه ها نمیخواهند که ببینند. و این همان سنگر بعدی است.
• سنگر چهارم : شفافیت مرزها
سکوت همه جانبه رسانه های اپوزسیون داخلی و خارجی رژیم از یک سو یا موضع گیری های صریح همچون ۵ توصیه اقتصاد نامه، به خوبی نشان داد که فرودستان و طبقه رنجبر متحد و همرزمی غیر از خودش ندارد .این جبهه همانی است که مرزهای رذالت طبقه علیه ما را شفاف کرده است.
شازده پهلوی که در رسانه صهیونیستی – سعودی ایران اینترنشنال فرا جناحی بودن و سیم رابط بودن میان جناح های مختلف را غرغره میکرد، کسی که برای ارتش و سپاه پیامهای زیرپوستی تسلیت میفرستد، درباره اعتراضاتی که بیش از ۳ هفته است در خیابان جاری است خفه خون گرفته و اقتصاد نامه که مجبور به خفه خون نگرفتن است برای کارگران نسخه ی „چون کارگر بودن را انتخاب کرده اید ، صنفی بمانید آنهم با عزت نفس تا مورد سوء استفاده چپهای رادیکال قرار نگیرید “ را میپیچد . بعد از اعتراضات هفت تپه یک مرز کشی روشن و شفاف برای تمیز دادن و تشخیص دریوزگی و آزادگی، رذالت و عزت تعیین شده است؛ که دیگر هیچ نیرویی نمیتواند این مرز را مخدوش کند در ضمن اینکه هر نیرویی مجبور است کدام طرف این مرز ایستاده است را نیز روشن کند.
از سوی دیگر ایفای نقش اعتصاب شکن و تفرقه انداز در صفوف اعتصابیون که با روشهای مختلف پلیسی – امنیتی از سوی رژیم دنبال میشود را در میان بخشی از نیروهایی که داعییه „کمونیست“ بودن یا در سنگر مبارزه طبقاتی کارگران قرار داشتن را نیز به دنبال خود میکشند؛ از خاکریزهای همین سنگر است که از دفاع میشود. این واقیعت که „ اثبات واقعی بودن تئوری اینجا و الان در پراتیک است که متحقق میشود و تلاش برای اثبات آن در تئوری چیزی جز اسکولاستییسم نیست“ یکبار دیگر نشان داد که واقعیت داشتن یا نداشتن له یا علیه، کنار یا روبروی مقاومت ایستادن تنها در پراتیک است که مشخص و متعین میشود. این دست از اعتصاب شکنهای فتوا صادر کن، که حتی حضور فیزیکی در اعتصاب ندارند چیزی جز عینیت یافتگی برعکس شده این تز در مانیفست نیستند که : „ اینان اصول ویژه ای را به میان مبارزات طبقاتی میبرند و تلاش میکنند که با اصول خود آن مبارزات را قالب بگیرند“ در نتیجه این دست از مثلن کمونیست ها چیزی جز تضاد مادیت یافته برعکس شده ی „ رابطه کمونیست ها با پرولتاریا“ در مانیفست نیستند.
این سنگر هر آینه همان شفافیت مرزهای چیستی عزت و رذالت و تفاوت مادی آن در رابطه ی عین با ذهن میان طبقه ما و طبقه علیه ما میباشد که تریبون هایش اقتصاد نامه ها هستند. همچنین سوی دیگر این اصل نیز همانا شفافیت مرزهای در کنار یا روبروی طبقه قرار گرفتن توسط نیروهایی است که ادعای کارگری بودن را یدک میکشند. کسانی که سابق بر چنین پراتیک هایی نمیشد درعمل ثابت کرد که این همان خود معلم پندارنی بیش نیستند که فراموش کرده اند اول خود به تربیت نیاز دارند.
• سنگر پنجم : همبستگی طبقاتی
در تمام اعتراضاتی که در برهه زمانی مد نظر این متن اشاره شد٬ هیچ وقت همبستگی طبقاتی نه میان طبقه فرودست و حاشیه نشینان شهری یا کشوری با اعتراضات انتخاباتی طبقه خورده بورژوازی متروپل ها بوجود آمد و نه حتی میان خود آن طبقه همبستگی وجود داشت.
اولی البته نه به این دلیل است که طبقه ما طبقه ای بی دغدغه به معنی بی عار بودن است؛ دقیقن برعکس به این دلیل بود که طبقه ما در میان جنگ قدرت و رقابتهای طبقاتی میان فرادستان پرو جمهوری اسلامی یا پرو آمریکا هیچ وقت مطالبات خود را ندید که بخواهد با آن اعتراضات همراه و همبسته شود .دومی اما دقیقن به این دلیل بود که طبقه علیه ما در اعتراضات خودش اتفاقن به دلیل عدم توافق و دعوا بر سر چگونگی تقسیم منافع طبقاتی که هر آینه همان مطالبات طبقه ما است – که اصلن به زبان آنها جاری هم نمیشود- در ماهیت و به ذات خود نمیتوانستند که با هم همبسته شوند .این اصل که سود و سهم تولید ارزش اضافه توسط طبقه ما، سود دلارهای نفتی و اقتصاد وارداتی در جیب بورژوازی پرو جمهوری اسلامی برود یا در جیب بورژوازی پرو آمریکا برود از بنیان تضادی است که نمیگذارد تا بنیانهای همبستگی طبقاتی در طبقه زالوی ایران بوجود آید.
اما اعتراضات کارگری و اجتماعی که به خصوص پس از دی ماه ۹۶ همچون خوره وجود منحوس جمهوری اسلامی را با تمام جناح های داخلی یا خارجی آن میخورد؛ همبستگی طبقاتی را دامن زده است که نه تنها قشر پیشرو و رادیکال طبقه متوسط ، دانشجویان و نیروهایی سیاسی چپ داخل و خارج کشور را با خود همراه کرده و میکند، بلکه جنبش انقلابی ایران از شعارهای دانشجویان چپ که در طول جنبش دانشجویی دهه ۷۰ و ۸۰ شعار میدادند „ دانشجو، کارگر اتحاد اتحاد “ به شعارهای کارگران اعتصابی هفت تپه و فولاد اهواز ارتقا پیدا کرده که شعار میدهند „ فولاد، هفت تپه اتحاد اتحاد“. و دانشجویان نیز بجای دوگانه دانشجو – کارگر شعار میدهند: „فرزند کارگرانییم و کنارشان میمانیم“.
راننده تاکسی که روی تاکسی خود مینویسد „ سرویس رایگان برای کارگران هفت تپه“ (شما بخوانید اعتصابی ) حتی اگر کلماتش به مزاج فمنیست های لیبرال و رادیکال های اینترنتی هم خوش نیاید که با چشمهای گریان گفت „ آخه یه مرد چقدر به زن و بچش بگه ندارم “. و یا خانواده هایی که در شوش و هفت تپه برای همسنگرهای طبقاتی خودشان ساندویچ نان و پنیر و سبزی حاضر میکنند، خانوده هایی که حتی از خود همان کارگران شاید نباشند، چون خانوده کارگری که ۴ ماه است حقوق نگرفته که نمیتواند برای تعداد زیادی کارگر اعتصابی اینهمه ساندویچ تهیه کند؛ پس احتمالن خانواده های همان معلمین یا کارمندان ادارات در آن شهرها هستند .
همه این فکت ها این اصل را مسجل میکند که نه تنها شرافت و عزت سنگر قبلی فقط و فقط متعلق به طبقه خودمان است، بلکه طبقه ما در ماهیت و به ذات خویش است که همبستگی را نیز که یکی از همان خصوصیات و صفات بند قبلی است درون خود دارد و بر خلاف طبقه علیه ما تضادی درون خود ندارد . چون حتی اگر مانیفست کمونیست را نیز نخوانده باشند، این اصل را به طبیعت طبقاتی خود میدانند که چیزی جز زنجیر برای از دست دادن ندارند.
• سنگر ششم : کنترل کارگری
(این بخش به شکل کامل از متن تاریخی رفیق عزیز مهران جنگلی مقدم وام گرفته شده است.)
پیش ازاین چه کسی، حتی خود کارگران توان تصور اداره ی کارخانه ای توسط کارگرانی که ماههاست حتی دستمزدهایشان به تعویق افتاده و حق داشتن یک تشکل مستقل را ندارند داشت؟ اما حاال امکانهای فعال شده در تصور ما به میانجی سخنرانی های رهبران کارگری این اعتراضات این شجاعت را یافته است که تصرف کارخانه و اداره ی آن توسط کارگران را تصور کند .نتیجه ی مشخص این پراتیک هرچند هنوز عملی نیز نشده است در عینیت این است که در ذهنیت طبقه ما از مالکیت کارخانه توسط کارگران تابو زدایی شده است .
ما اکنون میتوانیم آنچه را که پیش از این همچون امری معصیت آور که بر زبان آوردنش موجب تکفیر ما میشد، با طیب خاطر به زبان بیاوریم. صریح ترین ذهنیتی که در عینیت مادی اعتصاب های کارگری هفت تپه متحقق شده عبور از انواع سازماندهی های متعارف و مجاز درون مناسبات قدرت بین کارگر و کارفرماست .روابط قدرت بین فروشندگان نیروی کار و نمایندگان سرمایه، اعم از مالکان و مدیران که همواره بخشی از ساختارهای بهره کشی را شکل داده اند .که همچنین تعیین تکلیف با استثمار نیروی کار میباشد که مستلزم تعرض به روابط قدرت است .مالکیت خصوصی بیان حقوقی رابطه ی قدرت بین سرمایه دار و کارگر است که در تز اداره ی کارخانه توسط کارگران زیر گرفته میشود.
آنچه امروز توسط کارگران هفت تپه گفته میشود، به هیچ انگاشنت مالکیت خصوصی و بی اعتبار قلمداد کردن قوانین حقوقی ای است که مالکیت خصوصی را به امری غیرقابل مذاکره تبدیل کرده است .یکی از هدفهایی که کارگران هفت تپه به میانجی اداره ی کارخانه توسط کارگران نشانه رفته اند، به هم ریختن نظام بازتولید نابرابری و بازتوزیع منزلت اجتماعی بر اساس تقسیم بندی کارگر و کارفرما است .وقتی میگویند این خودمان هستیم که میکاریم ، درو میکنیم و تولید میکنیم، در نتیجه خودمان نیز توزیع و فروش را نیز اداره میکنیم،هرآینه همان آنتی تزی علیه اقتصاد نامه ای ها است که کارگر یا کار آفرین بودن یا نبودن را انتخاب آزادانه افراد در جامعه طبقاتی حقنه میکنند.
در نتیجه نبرد در این سنگر که برهم خوردن روابط قدرت بین کارگر و کارفرما و از بین رفنت جایگاههای قدرت ناشی از سلسله مراتب از بالا به پایین را در بر دارد، هفت تپه قدمها جلوتر از جامعه ی ملتهب و آبستن به انقلاب ایران ایستاده است .آنچه آنها مبتکرانه و با شجاعت اداره ی کارخانه توسط کارگران مینامند پارادایم جدیدی در جنبش کارگری ایجاد خواهد کرد .در صورت عملی شدن برنامه ی آنها ولو به اندازه ی یک روز، کارگران هفت تپه خواهند توانست سنتی عملی را بعد از چهار دهه سرکوب زنده کنند. مهمترین تجربه های خودمدیریتی کارگران در برخی کارخانه ها هرچند کوتاه مدت و با فرجامی خونین، طی قیام ۵۷ که با نام شوراهای کارگری شکل گرفت و کارگران هفت تپه امروز بیش از هر گروه دیگری حامل ایده های آن قیام خونین اند.
• سنگر هفتم : شوراها همان دیکتاتوری کارگری
طبقه علیه ما از بالا تا پایین تاریخ خودش، از افلاطون و کتاب جمهور او تا هگل و کتاب فلسفه حق او همیشه در حال پاشیدن خاک در چشم توده ها برای تحمیق آنها با الفاظی و لاس های تئوریک همچون „دموکراسی “ یا „ حق حاکمیت مردم “ یا „ دولت بالاترین تکامل حق “ یا „حقوق بشر “ و غیره هستند . ولی همیشه همه آنها در یک چیز نیز مشترکند „ : جامعه برای اداره خودش نیاز به الیت های طبقه ما دارد “ که توده ها به خصوص طبقه فرودست و رنجبر یا هر چهار سال باید بروید پای صندوق های رای و از بین نمایندگانی که طبقه ما معرفی میکند انتخاب کنید، یا کودتا میکنیم و با سرهنگ هایمان نظم را برقرار میکنیم و یا اگر خیلی هم تحزب یافته مثل ایتالیا و آلمان دهه ۳۰ به خط قرمزهای ما نزدیک شوید : فاشیسم! و البته همیشه هم هایدیگرهایی را داریم که چرایی نیاز به ما را تئوریزه کنند.
این توضیح کوتاه و و البته ناقص بالا، در حالی است که دیکتاتوری کارگری مطرح شده از سوی رفقای کلاسیک طبقه ما همیشه با وحشت و دهشت استالینی متعارف شده است .البته این خود در حالی است که همانقدر که درباره شوروی استالینی مکتوبات تاریخی، رسانه ای و آکادمیک و غیره وجود دارد، مکتوبات مشابه در باره هیتلر و موسیلینی و پینوشه و تاچر و ریگان باقی کلوپ ارازل روی هم اندازه اولی نیست. با این حال اینجا با استناد به شعار دوباره زنده شده ی شوراها در میان اعتصابات کارگری، میخواهم با جسارتی که به پشت گرمی نبرد هم طبقه ای هایمان در کف خیابان در وجودمان دوباره زنده شده بگویم : زنده باد شوراها و حکومت شورایی هر آینه همان دیکتاتوری طبقه ما است .
این تز بنیادین مارکسیستی به مثابه آلترناتیو پس ازانقلاب برای مدل حکومت جایگزین با حکومت بورژوازی؛ هر آینه چیزی جز حکومت شورا ها نیست .همانگونه که در مانیفست نیز رفقا و رهبران سیاسی طبقه ما اشاره کردند که „ پس از کمون پاریس، مدل دیکتاتوری کارگری همان مدل کمون است“؛ در زمان و مکان امروز ما نیز باید گفت که : شوراها همان مدل دیکتاوری کارگری است . دیکته کردن اصول و قوانینی برای اداره جامعه توسط کسانی که هر آینه همان تولید کنندگان ثروت در آن جامعه هستند .
این جمله کوتاه آخر چیزی جز همان حکومت اکثریت جامعه با قوانین مصوب درون شوراهایش، روی سرنوشت و زندگی خودش نیست. در نتیجه این سنگر مهمترین سنگر هفت تپه است؛ زیرا از جمهوری اسلامی که در قانون اساسی اش با استناد به شریعت قرآن „أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ “ را غرغره میکند تا شازده پهلوی که فقط „ هماهنگ کننده “ ی اپوزیسیونی است که قانون اساسی دولت پیشاپیش تشکیل شده اش را با استناد به شریعت دموکراسی حقوق بشرغرغره میکند، همه و همه حتی اگر لازم شود با یکدیگرعلیه این سنگر متحد خواهند شد . زیرا همه آنها به منافع طبقاتی خودشان که در تضاد آشتی ناپذیر با طبقه ما است و در تحلیل نهایی مشترک است، متعهد هستند.
• کلام آخر
مقاومت مثال زدنی کارگران هفت تپه و فولاد اهواز در برابر یکی از دهشت انگیز ترین اشکال حکومتی سرمایه داری، البته که فراموش نمیکنیم روی بنیانها و بستری که با اعتصاب ها و اعتراضات رانندگان شرکت واحد، هپکو اراک، راه آهن و غیره ساخته شده است و با اعتصاب غذاهای فعالین کارگری همچون رضا شهابی و خون رفقای کارگر کمونیستی همچون شاهرخ زمانی آبیاری شده است. اما وظیفه ما نیروهای کمونسیت امروز سنگین تر از همیشه شده است.
برای اولین بار است که از امام جمعه اهواز تا اقتصاد نامه در داخل کشور و در خارج از کشوراز کانالهای اینترنتی انواع و اقسام فرشگردی های متفاوت در شکل اما مشابه در محتوا، آنچه را که هدف گیری کرده اند کمونیست خواندن رهبران کارگری و کمونیستی گفتن اعترضات آنها است. و اینرا بخوبی از ماهیت جمهوری اسلامی در قتل عام های زندانیان سیاسی در دهه اول پس از قیام ۵۷ میدانیم که این رژیم با گروگانهای طبقه ما در شرایط اضطرارش و جهت نشان دادن چوب تر بر سر جامعه برای مرعوب کردن آن، چه جنایتهایی که بلد نیست انجام دهد. همچنین از آنجایی که نیروی کمونیستی در داخل کشور محسوب نمیشوم، نه برای رفقای داخل و نه برای جنبش داخل حرف از چه باید کرد تنها روی دیگر غرغره کردن هایی است که بالاتر گفته شد. اما برسر سوال و مساله ای میتوان با رفقای خارج از کشور وارد مجادله شد. و آن این است که در کشورهایی که هستیم ، چیکاره هستیم و با جنبش جاری در ایران چند چند هستیم. و منظورم قطعن حمایت فییسبوکی و جیک جیک کردن در تویتر نیست . منظور نقش ما در چگونگی های تغییر دادن به جای تفسیر کردن است.
یکی از شریان های اصلی حیات جمهوری اسلامی ارتباط های سیاسی – اقتصادی با رژیم های سرمایه داری در مکانی هستند که ما نیروهای خارج از کشور در ارتباط ارگانیک و فیزیکی با آن جوامع هستیم. سازماندهی کردن شوراهای انقلابی خارج از کشور، کوچکترین و کمترین سهمی است که در پراتیک میتوان شانه به شانه و در همبستگی با طبقه مان در داخل ایفا کنیم . چون تمام نیروهای ضد انقلابی برای مصادره دوباره ی انقلاب طبقه مان به نفع طبقه خودشان در خارج از کشور متشکل و سازمان یافته اند. شوراهای انقلابی خارج از کشور؛ چون با صداقت کامل باید این اصل را پذیرفت که نمیتوان دستی در آتش نداشت و برای بهتر سوختن آتش سر بنزین یا نفت یا گازوئیل برای آنانی که در میانه آتش هستند نسخه پیچید .همانگونه که طبقه کارگر شوراهایش را سازمان میدهد، به آگاهی سیاسی – اجتماعی طبقه مان اعتماد داشته باشیم و برای در کنار آنها ایستادن تلاش کنیم نه برای فرای آنها ایستادن . آنها آنقدر آگاه هستند که میان دوست و دشمن تفاوت بگذارند:
„هرگز کمونیست نبوده ام، اما تنها کسانی که فهمیدند درد ما چیست کمونیست ها بودند “ نلسون ماندلا
تقدیم به رزم و همبستگی غرور آمیز کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز
آرش دوست حسین آذر ۹۷