اینکه مهران مدیری امروز صحبت از یکپارچگی ایران و مضرات دنیای مجازی و فرصتطلبان ناجوانمردی که اعتراضات مردم را به تاراج میبرند میکند، نه اتفاق تازهای است و نه مردم تحت ستم ایران اینقدر غیر سیاسی هستند که پیام ایشان را متوجه و هدفش و دستش را نخوانند.
در قانون اسلام و جمهوری اسلامیش تنها دو گزینه وجود دارد، یا باید سرت را روی سینهات بگذارند و یا باید اعتراف کنی. من قبلا هم در مورد مهران مدیری نوشته بودم، نوشته بودم که وی خود بخشی از حکومت است، بخشی از سیستمی است که در طول مدت سهچهار دههٔ گذشته با کارهای به اصطلاح هنریاش مردم را به مشکلاتی که دارند عادت داده است تا اعتراض به وضعیت اسفناک مردم تحت ستم ، زنان در بند و کودکان کار و آنرا به نرمی دراورده است که باب طبع مردان قدرت است.
مدیری آمد و اعتراض کرد و اعلام کرد که دیگر با حکومتی که دستش با آنان در یک کاسه است کار نخواهد کرد و صدا و سیما حق پخش کارهایش را نخواهد داشت و اعلام حمایتش از خیزش مردم به هر دلیلی که باشد بجا و ضروری بود، آنچه غیر سیاسی ، غیر اجتماعی و در تضاد با منفعت مردم در بند است استفادهٔ ایشان از این ترفند برای ندامت و بوجود آوردن جوی برای خیزش شکنی و توبه و اعلام جنگ با آنانی که ایشان آنرا تجزیه طلب و مجازی میداند است.
اعترافات، بگو تکرار بیعت مدیری با مردان قدرت و اسلام تا دندان مسلح و ربط دادن جنبش سراسری مردم به ستوه آمده و تحت ستم به بیگانان، از همان سناریوهای حماسی پشت خاکریزها در کردستان است که زمانی الفبای مبارزه علیه دشمن را از بزرگان سپاه یاد گرفته بود.
پیام مهران مدیری کاملا واضع ، جهتدار و برای مبارزین این جنبش جهانی آشناست. برادران وی در امپراتوری وی سهم دارند، رهبرشان هم در دومین افاضاتشان در مورد خیزش لشکر مردم تحت ستم به سهم خود اشاره کرد و گلایه کرد و هشدار داد که وی “آنان” به این روز رسانده است و “آنها” باید قدر شناس باشند و در میانشان خبره زیاد است !!!
راهی را که مردم تحت ستم و کارگران و زنان مبارز در پیش گرفتهاند راه بازگشت ندارد. این خیزش ، به هر قیمتی، آخرین پیام همهٔ مردمان تحت ستم ایران به جمهوری ننگین اسلامی است و تا سرنگونی آن از پای نخواهند نشست.
زنان سازمانده و مبارز در طول چند هفتهٔ گذشته با پشتکار و مبارزهٔ بی امان خود جهان را متحیر کردند و انسانهای تحت ستم و آزادیخواه جهان را به صف آزادیخواهی و برابری طلبی خود کشاندند. رساندن صدای اعتراض ، آزادی خواهی و برابری طلبی توسط زنان مبارز ایران در نوع خود در طول تاریخ بشریت کم نظیر بوده است و این اولین بار است که در تاریخ بشریت، انقلاب و خواست جهانی برای آزادی و برابری توسط زنان مبارز و تحت ستم و زیر فشار مذهب به نمایندگی جلادان اسلامی اتفاق میافتد.
خیزش زنان انقلابی و ترس حکومت اسلامی و اعتراف گیری و آموزش اعتراف کردن توسط خودیهاشان، دلالت بر اهمیت خیزش مردم و طبقهٔکارگر و تقلای حکومت جنایتکار اسلامی برای نجات خود است.
کیس مهران مدیری را باید اینبار بعنوان تعلیم اعتراف دادن دانست، ایشان توشهای است که “برادران” وی در بدست اوردن و شکل دادن آن سهیم هستند و امروز وی را برای گمراهی، پشیمانی و انگ زدن به بزرگترین خیزش زنان مبارز را برای نجات خود لازم دارند.
نمایش این سناریو توسط یکی از پولسازان خبرهٔ صدا و سیما، “معترض” دیروز و “ تواب” امروز ترفند دیگری است که جمهوری اسلامی به آن دست میزد و دلیل آن هم به نتیجه نرسیدن گرفتن اعترافات اجباری از مبارزین و اولیا و بستگان جوانسالانی که جانشان را برای فردائی روشن گذاشتند میباشد.
شکست پروژهٔ اعترافگیری و توابسازی از دگراندیشان و بی نتیجه بودن آن جهت مقابله و خاموشکردن شعلهٔ جنبش مردم تحت ستم و زنان مبارز، جمهوری اسلامی را به استفاده از نیروهای ذخیرهٔ خود در اشکال گونگون وادار کرده است. برای رسیدن به هدفشان، بسیاری از سرهای “خودی” بر سینههاشان گذاشته خواهد شد و از هر ترفندی برای یک روز بیشتر ماندن استفاده خواهند کرد.
مردم مبارز و تحت ستم ایران، کارگران ، زنان و جوانسالان آگاه بر منافع طبقاتی خود، تصمیم سرنگونی حکومت جانیان اسلامی را با مطرحکردن خواست “ نه شاه میخوایم ، نه رهبر” گرفتهاند و انزجار خود را از هر دو رژیم جنایتکار اسلامی و سلطنتی که در صد سال گذشته به فجیعترین شیوهٔ ممکن انسانهای تحت ستم و کارگران و زنان را استثمار و به جوخههای اعدام سپردهاند را اعلام کردهاند.