یک مارکسیست نمیتواند در این موضوع شکی داشته باشد که انقلاب بدون موقعیت انقلابی غیرممکن است . در ضمن هر موقعیت انقلابی به انقلاب ختم نمیشود. عموماً علایم یک موقعیت انقلابی چیست ؟ مطمئناً اشتباه نخواهیم کرد اگر به سه علامت عمده زیر اشاره کنیم :
۱) طبقات حاکم امکان نداشته باشند حاکمیت خود را به شکل تغییر نیافته حفظ کنند؛ بحران در میان بالایی ها یعنی بحران سیاست طبقه ئ حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که ناخرسندی و برآشفتگئ طبقات ستمدیده در آن راه مییابد. برای شروع انقلاب معمولا کافی نیست که پایینی ها نخواهند بر روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالایی ها هم نتوانند برروال سابق زندگی کنند .
۲) تشدید بیش از حد عادی فقر و بدبختی طبقات ستم زده .
۳) ترفیع قابل ملاحظه ناشی از علل پیش گفته فعالیت توده ها که در دوران « آرام » به آرامی میگذارند غارتشان کنند . ولی در ادوار طوفانی چه تحت تأثیر مجموع بحران و چه به وسیله خود «بالایی ها» به میدان عمل تاریخی مستقل کشانده میشود . بدون این تغییرات عینی، که نه تنها از اختیار گروهها و احزاب جداگانه بلکه از اختیار طبقات جداگانه هم مستقل میباشند، به عنوان یک قانون عمومی ، انقلاب غیرممکن است.
چنین موقعیتی در سال ۱۹۰۵ در روسیه و در تمام دوران انقلاب در غرب وجود داشت . اما آن موقعیت همچنین در سالهای شصت در قرن اخیر در آلمان و در سالهای ۶۱-۱۸۵۹ و ۸۰-۱۸۷۹ در روسیه وجود داشت اگر چه در این حالات، انقلابی به وقوع نپیوست . چرا ؟
بخاطر اینکه هر موقعیت انقلابی باعث انقلاب نمیگردد . در چنین شرایطی فقط وقتی انقلاب به وقوع میپیوندد که علاوه بر تغییراتی که در بالا ذکر شد، تغییری ذهنی هم اضافه گردد . یعنی قدرت طبقۀ انقلابی برای به انجام رساندن عملیات توده ائ انقلابی به قدر کافی قوی باشد تا بتواند دولت قدیم را – که حتی در دوره بحران هم اگر سرنگون نشود به خودی خود سقوط نمیکند – خرد ( و یا جابجا ) کند . اینها نظرات مارکسیستی درباره انقلاب میباشند، نظراتی که بارها تکامل یافته اند، به وسیله تمام مارکسیستها بدون بحث قبول شده اند و برای ما روسی ها در تجربه ۱۹۰۵ به طریق تکان دهنده ای اثبات شده اند.
