نقدی بر نقد نقادانه
علیه خانواده ی مقدس کومه له ی امروزی
حسن معارفی پور
مقدمه
عنوان این مطلب از کتاب “خانواده ی مقدس” اولین اثر مشترک مارکس و انگلس گرفته شده است. عنوان اولیه ی کتاب «نقد نقادانه ی نقد» را جنی مارکس به مارکس و انگلس پیشنهاد می کند. “نقد نقادانه” یک جریان چپ هگلی بود که دور و بر برونو باوئر جمع شده بودند و در روزنامه ی “نقد ادبیات” می نوشتند. قبل از انتشار مارکس بدون هماهنگی با انگلس عنوان آن را به خانواده ی مقدس تغییر می دهد و «نقد نقادانه ی نقد» که تسویه حساب با جریان ارتجاعی و یهودستیز (آنتی سمیت) دور و بر برنو باوئر است را به مثابه ی توضیح عنوان اضافه می کند. مارکس و انگلس تصمیم می گیرند که با بخشی از نمایندگان جریانی که خود را تحت نام هگلی های جوان می شناخت به صورت تئوریک تسویه حساب کنند و مسیر خود را از آنان به کلی جدا کنند. مارکس البته در دانشنامه ی آلمانی- فرانسوی متونی همچون “درباره ی مساله ی یهود” و “نقد فلسفه ی حق” و انگلس “نقدی بر جوانب اقتصاد سیاسی” را منتشر کرده بودند، مباحثی که المنت های اولیه ی ماتریالیسم تاریخی و نقد اقتصاد سیاسی، پروژه هایی که بازتاب آن را در کل آثار مارکس و انگلس می توان مشاهده کرد، را به صورت ضمنی در خود دارند. مباحث مارکس در کتابچه ی “درباره ی مساله ی یهود” ضمن نقدی رادیکال و انقلابی به نظریات ارتجاعی برنو باوئر دفاع از رهایی انسان به طور عام را در هسته ی بحث خود قرار می دهد. مارکس از طریق خواندن مباحث انگلس در نقد اقتصاد سیاسی و وضعیت طبقه ی کارگر در انگلستان است که به بحث اقتصاد سیاسی تمایل پیدا می کند و نقدی را شروع می کند که از دستنوشته های اقتصادی فلسفی موسوم به دستنوشته های پاریس ادامه شروع می شود و تا انتشار کاپیتال و پایان عمرش ادامه می دهد. “خانواده ی مقدس” یا “نقد نقد نقادانه” اما همچنان تحت تاثیر ماتریالیسم فوئرباخی باقی می ماند و مارکس و انگلس نتوانستند به صورت کلی خود را تا نوشتن “تزهای فوئرباخ” از فوئرباخیسم حاکم بر ماتریالیسم عصر رها کنند. “ایدئولوژی آلمانی” اثر مشترک دیگر مارکس و انگلس تکامل واقعی ماتریالیسم تاریخی است. ماتریالیسمی که ماتریالیسم فوئرباخی را به شکلی از اشکال ایدئالیسم مذهبی می خواند که مذهب جدیدی به اسم آتئیسم را جایگزین مسیحیت کرده است.
مارکس علاوه بر پرداختن به نقد اقتصاد سیاسی در حوزه های دیگری از جمله تاریخ (تکامل ماتریالیسم تاریخی) در کتاب “ایدئولوژی آلمانی” و دهها اثر سترگ فلسفی، اقتصادی، انسان شناختی و غیره تولید کرده است. نقد مارکس به جریان انارشیستی شرکت کننده در بین الملل اول، نقد به کارل فوگت، لاسال، باکونین، پرودون، دورینگ، ارزیابی مارکس از انقلابات 1848، کمون پاریس و غیره جملگی نقدی تئوریک و رادیکال و با چشم انداز رادیکال انقلابی برای تغییر وضع موجود به نفع سوسیالیسم و کمونیسم هستند. حتی ژورنالیستی ترین مقالات مارکس و انگلس از جمله “هیجدهم برومر لوئیس بناپارت”، “جنگ داخلی در فرانسه” “انقلاب و ضد انقلاب در آلمان” و غیره را می توان عرصه ی تئوریک ترین مباحث دوران خود خواند. مارکس و انگلس بدون شک زمانی که نقدی را به کسی مطرح می کردند، قبل از هر چیز نقدشان متکی به یک نگرش عقلانی و مترقی و فاکت های علمی بود که فاکت های شبه علمی دیگران را با ان کنار می زدند و همچنین راه رهایی را نشان می داد. در عین حال آثار مارکس و انلگس همواره از منطق رهایی انسان، از الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، اشتراکی کردن ابزار تولید از جمله زمین و کارخانجات و غیره بحث می کنند و راه رهایی را در انقلابی کردن حال به نفع آینده به مخاطب نشان می دهند.
نقدی به نقد نقادانه ی صلاح مازوجی
نقد دو جریان در حزب “کمونیست” ایران یعنی شاخه ی “چپ” و راست به یکدیگر بری از هر گونه نقد تئوریک و مارکسیستی است و لذا من این نقد را با نقد برنو باوئری مقایسه می کنم، نقدی که باید به رادیکال ترین شکل ممکن از موضعی مارکسیستی نقد شود. نقد طرفین به همدیگر چیزی جز درد دل های تشکیلاتی و سیاسی صرف نیست که از هر گونه خوانش تئوریک محروم است. ظاهرا در کومه له سال های سال است تئوری ستیزی به یک ایدئولوژی و فرهنگ تبدیل شده است و عبور از آن تقریبا غیرممکن شده است.
در اینجا برای جلوگیری از پیش آمدن یک سری سوء تفاهم لازم است که من چند مساله را به صورت روشن بیان کنم، تا اوباش آنتی کمونیست و پرو فاشیست از نقد به جریانات اپوزسیون بهره نگیرند. اوباش فاشیست و اسلامیستی که امروزه به اسم “محور مقاومت” به احزاب اپوزسیون یک سری انتقادات مطرح می کنند، در زمره ی ضد انقلاب فاشیستی اند و لازم است از همین جا به انان اعلام کنم که نه این مطلب را لایک کنند و نه شر کنند، چون این مباحث هیچ ربطی به این فاشیست های سپاهی و حزب الهی ندارد.
اول: باید اعلام کنم که کومه له جریانی است که برای خود یک تاریخ است، تاریخی پر از فراز و نشیب. کومه له را باید در کلیت خود و در طول این پروسه ی تاریخ با تمام فراز و نشیب های این سازمان در ارتباط با جنبش های اجتماعی و مبارزه ی طبقاتی و غیره بررسی کرد. جریانی که علیرغم نداشتن درک تئوریک، وارد نبودن به مسائل انتزاعی و فلسفی، پیروی از تزهای ارتجاعی مائویستی که سر و ته بریده در ایران تبلیغ و ترویج می شدند، در دوره ی مشخصی از تاریخ، در شرایطی که اکثریت احزاب سیاسی “چپ” به ستون فقرات فاشیسم اسلامی و خمینیسم یا در بهترین حالت جناح چپ بورژوازی لیبرال تبدیل شده بودند، از میهن پرستی و فاشیسم اسلامی دفاع می کردند، در مقابل فاشیسم اسلامی و در مقابل ضد انقلاب خمینی با اسم و رسم کمونیسم فرمان مقاومت و تسلیح توده یی می دهد، دهقانان بی چیز را مسلح می کند، کارگران شهرهای کردستان را در سطح وسیع و توده یی علیه سلطه ی جنازه ی فئودالیسم (نظام ارباب- رعیتی) بسیج می کند و از مدنیت جامعه در مقابل تعرض فاشیسم اسلامی، سلفیسم، مفتی زاده ایسم (برادر ناتنی فاشیسم اسلامی شیعی در کردستان)، در مقابل جریانات کنسرواتیو و ارتجاعی و ضد انقلاب مانند زباله های بازمانده ی حزب دمکرات دفاع می کند و به معنی واقعی کلمه تاریخ ساز می شود. کومه له در همان ابتدا از طریق دست بردن به مالکیت خصوصی بر زمین و تقسیم اراضی در مناطقی از کردستان ایران هزاران و صدها هزار دهقان بی چیز را مالک زمین می کند و از طریق پاسخی رادیکال و درست به نیازهای اقتصادی و آنی مردم تحت ستم می دهد، آنان را تبدیل به زیر مجموعه ی جنبش ضد فئودالی و به معنی واقعی کلمه تبدیل به نیروی اکتیو جنبش کمونیستی می کند. این تاریخ برای ما تاریخی پر افتخار و قابل دفاع است و علیرغم هر نقد تئوریکی که به “کنگره” ی اول و حتی دوم کومه له داشته باشیم، از این پراتیک انقلابی، از شکل دادن به حاکمیت شورایی موسوم به “بنکه” های مردمی در کردستان، از سیاست تقسیم اراضی به نفع انسان های بی چیز و خلع ید از مالکان، از تقسیم عادلانه ی مواد غذایی و دیگر وسایل مورد نیاز مردم مانند نفت و گاز و غیره توسط این شوراها بین مردم، از سازماندهی انقلاب و مقاومت مسلحانه در مقابل فاشیسم اسلامی دفاع کرده و می کنیم و ان را جزو دوره های درخشان مارکسیسم پراکسیس و انقلابی در تاریخ ایران می دانیم. نسل من که این اوضاع را به چشم خود ندیده است، با این حال به این دوره به شدت گرایش دارد. کافی است در کردستان در سطح جامعه در مورد دوره یی که کومه له حاکمیت دوگانه را به رژیم تحمیل کرده بود صحبت کنید، آن زمان خواهید دید که هر انسان عادی خود یک کتاب نانوشته ایی است که می تواند این دوران را بهتر از هر انسان شناسی برای شما بازگو کند. البته نباید فراموش کرد که کومه له در همان دوران اشتباهات فاحشی هم مرتکب شده است که بعدها در کنگره های بعدی کومه له از جمله کنگره ی شش کومه له (درخشان ترین کنگره ی کمونیستی تاریخ کومه له، جایی که ماتریالیسم تاریخی مارکس در مباحث کنگره بازتاب پیدا می کند)، مورد نقد و بررسی جدی قرار گرفته شده است. یکی از این اشتباهات استراتژیک دفاع کومه له از کاندیداتوری مسعود رجوی بعد از به شکست کشیدن انقلاب ایران از جانب ضد انقلاب فاشیستی و اسلامی است. در عین حال هم باید اعلام کرد که مضحکه ی انتخابات رژیم فاشیستی ایران که در همان اوایل انقلاب با رای آری یا نه برگزار می شود، از جانب کومه له محکوم می شود و کومه له شرکت مردم در سطح وسیع در این مضحکه را در کردستان محکوم می کند. کردستان تنها جایی بود که در سطح وسیع این مضحکه ی انتخاباتی و این کاریکاتور از انتخابات که چیزی جز نمایش قدرقدرتی فاشیسم اسلامی نبود، را با تمام قدرت بایکوت می کند و اکثریت قریب به اتفاق مردم در این انتخابات شرکت نمی کنند. تسلیح زنان به عنوان نیروی پیشمرگ علیرغم فرم پوشش زنان در اوایل تسلیحشان یکی دیگر از نقاطی است که باید با تمام قدرت از آن دفاع کرد. کومه له تنها نیروی است که در دوران انقلاب به معنی واقعی کلمه فعالیت توده یی در میان توده های ستمکش جامعه و سازمان دهی توده یی علیه رژیم فاشیستی ایران را به پیش می برد. اگر کومه له یک جریان توده یی با پایه های عظیم اجتماعی و سازماندهی توده یی بود، احزاب و جریانات چپ دیگر بیشتر جریانات روشنفکری بودند که پایگاه توده یی در میان ستمکشان جامعه نداشتند و به همین خاطر به راحتی مغلوب فاشیسم اسلامی خمینی شدند. کومه له اما از همان ابتدای فعالیت علنی خود توده های کارگر، دهقان و در یک کلام ستمکشان جامعه را علیه وضع حاکم در آن دوران سازمان می دهد و از این طریق در رابطه ی خدایگان و بنده ی مورد نظر هگل نماینده ی بندگان بی چیز تاریخ علیه خدایگان فاشیست می شود.
دو: کومه له سازمانی است که بر پراتیک انقلابی و رادیکال بیشتر از تئوری های انتزاعی ایی که در آن دوران بیشتر از جانب مارکسیسم مبتذل پروشوروی یا طرفدار چین و غیره تبلیغ می شد، تاکید می گذاشت و شرایط حاکم بر کردستان، عروج فاشیسم اسلامی در سایر نقاط ایران و ضرورت مقاومت در مقابل فاشیسم اسلامی در سطح سراسری این جریان را وادار می کند که به دنبال تئوری رادیکال و انقلابی مارکسیستی برای توضیح شرایط حاکم بگردد. به همین دلیل است که از فاصله ی “کنگره” اول (اگر اصلا کنگره خوانده شود) تا کنگره ی دوم بدنه ی کومه له و بخش زیادی از رهبری آن در واکنش به اوضاع حاکم و تلاش برای تحلیل ماتریالیستی وضع دوران خود، همچنین به دنبال شکل گیری کنترل کارگری در بخش هایی از کارخانجات صنعتی و غیره مارکسیسم انقلابی را با آغوش باز می پذیرد و از تشکیل حزب کمونیست ایران دفاع می کند. نیروهای چپ و کمونیست خط سه و جریان مارکسیسم انقلابی که بخشا توسط کومه له، پیکار، اتحاد مبارزان کمونیست، وحدت کمونیستی و بخش هایی از رزمندگان و غیره نمایندگی می شد، بخشا به پروسه ی تشکیل حزب کمونیست ایران، پروسه یی که با کومه له شروع می شود، می پیوندد. می توان بدون اغراق اعلام کرد که بدون کومه له، تشکیل حزب کمونیست ایران غیر ممکن بود. کومه له پایه های مادی تئوری مارکسیسم انقلابی در مقابل مارکسیسم عامیانه و مبتذل دوران خود می شود. دفاع از مارکسیسم انقلابی و کمونیسم در مقابل سوسیالیسم عوامانه به یکی از مهمترین مسائل سرنوشت ساز دورانی تبدیل می شود که فاشیسم اسلامی به دنبال تثبیت پایه های خود بعد از فرمان جهاد علیه کردستان (فتوای خمینی جلاد در بیست و هشت مرداد 58) و تاکید بنی صدر فاشیست و جنایتکار رئیس جمهور وقت بر خواباندن غائله ی کردستان، سرکوب جنبش ترکمن صحرا، در هم شکستن مقاومت ایل قشقایی که اغلب از جانب جریانات مائویستی رهبری می شد، و در نهایت سی خرداد شصت بود. سی خرداد شصت توهم ضد امپریالیستی بودن خمینی را در بین بخشی از جریانات چپ که هنوز به ستون فقرات فاشیسم اسلامی تبدیل نشده بودند را از بین برد. پراکنده بودن مقاومت هایی که از جانب مجاهدین، بخشا چریک های فدایی خلق و دیگر سازمان ها همچون پیکار و رزمندگان و غیره صورت می گرفت، در مقابل موج پیوستن میلیونی به فاشیسم اسلامی و ضد انقلاب حکومتی به هیچ وجه نمی توانست آلترناتیو عملی فاشیسم اسلامی باشد. این مساله باعث می شد که این احزاب یا تحت تاثیر سنت شهید پروری رزمندگان و اعضای خود را به کشتن و دستگیری دهند و یا مسیر فرار به کردستان را در پیش بگیرند، چون کردستان تنها منطقه یی بود که فعالیت آزادانه ی کمونیستی هنوز در آن به خاطر توازن قوایی که کومه له به حاکمیت فاشیستی ایران تحمیل کرده بود ممکن بود. مقاومت های ماجراجویانه ی اتحادیه ی کمونیست ها در جنگل های آمل چیزی جز خودکشی سیاسی و ادامه ی سنت شهید پرستی مذهبی نبود و اگر اعضای این جریان توازان قوا را درک کرده بودند به کردستان می آمدند و به احتمال زیاد همگی یا جان سالم به در می بردند یا اینگونه در یک شرایط کاملا نابرابر قتل عام نمی شدند.
سه: از فاصله ی تشکیل حزب کمونیست ایران تا امروز کومه له روند صعود و سقوط فراوانی را طی کرده است. در یک دوره ی مشخص بین سال های 1362 تا 1368 شمسی ما شاهد مباحث تئوریک عمیق و رادیکال مارکسیستی در حزب کمونیست ایران و کومه له هستیم که در کنار پراتیک سیاسی کومه له (جنگ با رژیم فاشیست اسلامی ایران و جریان ارتجاعی و ضد انقلابی حزب دمکرات و به شکست کشاندن حزب دمکرات به شکل سیاسی و نظامی) و همچنین حضور نیروی پیشمرگ در میان مردم هستیم. دوره یی است که فعالین داخل شهر کومه له هنوز فعالیت دارند و کومه له نوک کوه یخ یک جنبش عظیم میلیونی در کردستان است. نشریه ی تئوریک “کمونیست”، “بولتن به سوی سوسیالیسم” و نشریات هنری و فرهنگی مختلفی در کومه له به زبان کٌردی منتشر می شوند و کومه له به معنی واقعی کلمه مکانی برای مباحث سیاسی و تئوریک می شود. با پایان جنگ بین رژیم فاشیست ایران و رژیم فاشیست بعث عراق و مسائل استراتژیک و منطقه یی موسوم به بحران خلیج و بی افقی نیروی پیشمرگ کومه له مسائلی طرح می شود که بر اختلافات عمیق سیاسی، تئوریک و تشکیلاتی و شیوه ی برخورد به آینده ی تشکیلات مربوط می شوند. منصور حکمت در آن دوران از این مساله هراس داشت که سرنوشت کومه له مانند سرنوشت مجاهدین خلق شود. این مباحث ابتدا توسط کانون کمونیسم کارگری طرح می شوند. کانون کمونیسم کارگری متشکل از منصور حکمت، ایرج آذرین و رضا مقدم بود. تمام کسانی که بعدها به کمونیسم کارگری پیوستند در نتیجه ی این مباحث و بخشا به خاطر ناامیدی و بی افقی سیاسی ناشی از ماندن در خاک کردستان عراق به این جریان پیوستند. اختلافات بین رهبری کومه له و حزب کمونیست ایران که در ان دوران منصور حکمت این جریان را به سه جریان کمونیست، سانتر و ناسیونالیست کُرد تقسیم می کرد. این جریانات و کشمکش راست، چپ و مرکز به هیچ وجه تازه نبودند، اما کشمکش های جهانی و منطقه یی این بحث ها را همچون زغال کباب باد می زد و زمانی که بحث ها در بدنه با مسائل احساسی و قطب بندی بین راست و چپ و مرکز و غیره تداعی می شد، فضای ادامه ی همکاری را عملا از بین می برد. جریان این مباحث در پلنوم شانزدهم حزب کمونیست ایران به صورت دقیق مورد ارزیابی و بررسی جدی قرار گرفته است. “تفاوت های ما” ی منصور حکمت و مجموعه مقالاتی که به اسم “بحران خلیج” منتشر شده اند، انگشت گذاشتن بر جنبه های تئوریک این بحث شفاهی در پلنوم شانزدهم است که منجر به جدایی جریان کمونیسم کارگری می شود، است. کمونیسم کارگری هر تاکیدی روی تئوری و مارکسیسم و کارگری کردن کمونیسم داشته باشد، عملا مسیری غیر از آن را در پیش گرفت. اگرچه افق ارتجاعی جریان کمونیسم کارگری امروزی در ان بحث های دوران قبل از انشعاب مشخص نبود، اما امروز می توان به دقیقی تحلیل کرد که کمونیسم کارگری به معنی واقعی واکنشی ارتجاعی به شکست “سوسیالیسم” اردوگاهی (سرمایه داری دولتی) و پذیرش پست مدرنیسم به مثابه ی مذهب نئولیبرالیستی است. بی دلیل نیست که چند سال بعد در کنگره ی دوم و سوم حزب کمونیست کارگری ایران منصور حکمت به طور صریح در اصول و مبانی مارکسیسم انقلابی و کمونیسم (سوسیالیسم علمی) بازبینی می کند و این بازبینی ارتجاعی و پست مدرنیستی از جانب اعضای رهبری، بدنه و هوادارانشان به اسم “درافزوده” به مارکسیسم به خورد مردم داده می شود. منصور حکمت که در دوره ی مارکسیسم انقلابی خود منتقد سرسخت پوپولیسم و مدافع و پیرو مارکسیسم ارتدکس به معنی لوکاچی و نه کائوتسکیستی آن بود، به یک باره خود پوپولیست می شود و از جنبش های همه با هم دفاع می کند. تئوری بافی های احمقانه موسوم به حزب و شخصیت ها، حزب و جامعه، حزب و قدرت سیاسی، سناریوی سیاه و سفید و غیره خزیدن لاک پشتی به دامن سلطنت طلبی و ارتجاع زیر نام کمونیسم است، پروژهایی که از همان ابتدا شکست خوردند. نتیجه ی در پیش گرفتن سیاست حزب و شخصیت ها، فعالین فرشگردی و پروفاشیستی ایی مثل مینا احدی شدند که در کنگره ی نازی ها یعنی روزنامه ی بیلد آلمان شرکت می کند و با نمایندگان فاشیست دیگر کشورها عکس سلفی می گیرد. در اینجا بحث من بر سر حزب کمونیست کارگری نیست، بلکه بر سر کومه له و حزب کمونیست ایران است و به همین خاطر در این جا بازخوانی از کمونیسم کارگری را به کنار می گذارم و به فرصت دیگری موکول می کنم، اگرچه در زمینه ی این حزب مقالات فراوانی نوشته ام.
چهار: کومه له تاریخا تلاقی سه جریان اصلی از جمله جریان کمونیستی، ناسیونالیسم کُرد و لمپنیسم شهر و دهات بوده است. هر کدام از این جریانات در فواصل زمانی و با فراهم شدن بستر در کومه له رشد کرده اند و یا بخشا با هم دست به ائتلاف علیه دیگری زده اند. لمپنیسم به مثابه ی یک نابسامانی اجتماعی در یک جامعه ی از خودبیگانه پدیده یی واقعی، مادی و غیرقابل انکار است و می تواند کم و بیش در بین دو جریان ناسیونالیستی و کمونیستی هم وجود داشته باشد، همانطور که امروز به خوبی مشاهده می کنیم که چگونه اراذل و اوباش شهرهای کردستان، کسانی که به قول خود در سقز، سنندج و مریوان عربده کش بوده و خیابان را می بستند، “مبغلان” جناح “چپ” کومه له شده اند. در اینجا به خاطر یک سری مسائل از آوردن اسم افراد خودداری می کنم، اما رهبری جناح “چپ” به تمام مسائلی که من مطرح می کنم آگاهی کامل دارد و جریان مقابل هم همین طور، با این حال جناح صلاح مازوجی به شیوه یی اپورتونیستی برای جذب نیرو با این لمپن های شارلاتان چاقوکش سازش می کند و جریان مقابل هم مجموعه یی لمپن شعبان بی مخ را در تشکیلات کردستان علیه فعالین کمونیست وابسته به جناح چپ و برای سرکوب آنان سازمان داده است. یکی از مسائلی که باعث می شود کشمکش های سیاسی جنبه ی شخصی به خود بگیرند، همین لمپن ها و اوباش تفنگچی دور و بر کمیته ی مرکزی کومه له هستند، که در قبال یک آبجو و یا حتی یک آفرین و سازماندهی تشکیلاتی، رفیق بغل دستی خود را تخریب کرده و خصوصی ترین و محرمانه ترین اطلاعات شخصی اش را با رهبری این یا آن جناح در میان میگذارند. لمپن ها و اراذل و اوباش تاریخا به خاطر جایگاه متزلزل طبقاتی و بیگانگی با انسانیت در نهادهای دولتی و سرکوبگر برای سرکوب ستمکشان بسیج شده و می شوند و در قبال یک سیخ کباب و یک گونی برنج آدم فروشی کرده و می کنند و حتی دست به آدم کشی و ترور هم می زنند. وضعیت کردستان ایران کمی متفاوت است. لایه ی نازکی از این اراذل و اوباش جذب نهادهای امنیتی شده اند و در میان مردم رسوا هستند و به اسم جاش شناخته می شوند، لایه ی بزرگتر این لمپن ها و اوباش در شهرهای کردستان ایران شرخری و باجگیری می کنند یا با تسبیح و کلاه مخملی و کفش قیصری جلو مدارس دختران پرسه می زنند و به دختران زیر سن و بالای سن دبیرستانی متلک می اندازند و مزاحمت جنسی برایشان درست می کنند و یک لایه هم جذب احزاب کُرد ایرانی مقیم کردستان عراق می شوند و آنجا اگر امکانات برایشان مهیا باشد، باند بازی های فرقه یی و لمپنیستی خود را دوباره راه اندازی می کنند و شب ها تا دیروقت در محافل عرق خوری برای منزوی کردن این یا آن عضو رادیکال و اهل مطالعه و کتاب نقشه های ضد انقلابی می کشند. بخشی هایی از این لمپن ها تبدیل به خبرچین های کمیته ی مرکزی این احزاب می شوند و اخبار درون اردوگاه و مناسبات جنسی و حتی روابط عادی و رفیقانه ی کل اعضا را به کمیته ی مرکزی گزارش می دهند، تا تشویقی از جانب کمیته ی مرکزی دریافت کنند. این پدیده ها مسائلی کاملا واقعی درون این احزاب هستند و من با پوست و گوشت و استخوان آن را در کومه له تجربه کرده ام. این مسائل را رهبری این جریان که کومه له را ویترین (دکان) ی رو به جامعه می داند، هیچ وقت رو به جامعه مطرح نمی کند، چون درک رهبری این حزب از سیاست درکی کالایی و کاسبکارانه (ویترین را زیبا نگه دار، پشت ویترین مهم نیست) است. لازم به ذکر است این صلاح مازوجی بود که کلمه ی ویترین را برای تشکیلات کردستان به کار می برد، نه ابراهیم علیزاده.
پنج: تا آنجا که به اختلافات امروز کومه له بر می گردد، این اختلافات تازه نیستند و برخلاف ادعای ابراهیم علیزاده که چند سال پیش در هنگام شروع این اختلافات در یک برنامه ی تله ویزیونی یکی از تله ویزیون های کردستان عراق (تا جایی که به یاد دارم تله ویزیون فاشیستی روداوو وابسته به ایل بارزانی بود) و در پاسخ به سوال مجری در مورد وجود اختلاف در حزب کمونیست ایران اعلام کرد هیچ اختلاف سیاسی ایی بین ما وجود ندارد و هر کس اعلام کند که ما اختلاف سیاسی داریم، آب به آسیاب جمهوری اسلامی می ریزد. این در حالی است که خود او در آخرین مصاحبه اش با رادیو دیالوگ در بخش دوم ضمن پس گرفتن حرف های خود به شیوه یی ریاکارانه و شارلاتان مائابانه اعلام کرد که اختلاف وجود دارد و سیاسی هم هست. اختلافات درون این حزب به ویژه کشمکش و مبارزه بین چپ و راست تاریخی به قدمت تاریخ کومه له و حزب کمونیست ایران دارد و همواره تکرار شده است. ابراهیم علیزاده در بخش دوم مصاحبه اش با رادیو دیالوگ برخلاف بخش اول که در آنجا اعلام کرده بود اختلاف سیاسی نداریم و مسائلی که جناح مقابل مطرح می کند بیشتر ذره بین گذاشتن روی ذهن دیگران است و حتی یک ورق آ4 در مورد اختلافات ما از طرف جناح مقابل منتشر نشده است، وقتی در بخش دوم مصاحبه مقابل سوالات مخاطبان که توسط محمد خاکی مطرح شد، قرار گرفت، حرف خود را پس گرفت و گفت چرا اختلاف وجود دارد و سیاسی هم هست. اینجا باید از ابراهیم علیزاده سوال کرد که آیا ایشان بر طبق حرفی که خودشان چند سال پیش در یک تله ویزیون به احتمال زیاد رووداو زدند، به رژیم ایران خدمت نمی کنند؟! اگر طرح مساله ی اختلاف سیاسی در حزب کمونیست ایران و کومه له خدمت به رژیم است، پس با تکیه بر بخش دوم برنامه ی مصاحبه ی رادیو دیالوگ با ایشان و اتکا به بحث دیگرشان در ابتدای طرح این اختلافات در سال های گذشته، بگوییم که ابراهیم علیزاده دارد به رژیم ایران خدمت می کند. سرپوش گذاشتن بر اختلاف و تلاش برای حل تشکیلاتی مسائلی که به سرنوشت جامعه و طبقه ی کارگر مربوط هستند، راهکار ارتجاعی است آقای علیزاده. شما و حزبتان سال های سال قاسملوی جنایتکار و صادر کننده ی فرمان کشتار کمونیست ها را به خاطر دور زدن جامعه و مذاکره با رژیم فاشیستی اسلامی ایران در خفا و بدون اطلاع جامعه ی کردستان و در نبود توازن قوا محکوم می کردید، الان خودتان هم با رژیم ایران بدون آگاهی جناح مقابل نشست داشته ایید و هم می خواهید اختلافات سیاسی که حول مسائل سرنوشت ساز می چرخند را به شیوه ی تشکیلاتی سر ببرید. ما بیرونی ها این اجازه را به شما نمی دهیم. کور خوانده ایید! اینقدر زیر فشارتان می گذاریم که ناچار شوید دروغ نگویید و سر مردم و اعضای حزبتان را شیره نمالید.
شش: تا آنجا که به جناح مقابل یعنی جناح “چپ” کومه له و حزب کمونیست ایران بر می گردد، می توان با استناد بر تمام مقالات و مطالبی که اعضا و هواداران این جریان منتشر کرده اند، نشان داد که تاکنون نقد تئوریک دندان گیری که بتوان به ان تکیه کرد وجود ندارد. فرشید شکری، عباس منصوران، صلاح مازوجی، پویا محمدی و چند نفر دیگر یک سری مطالب را منتشر کرده اند که اخرین مطلب ان را صلاح مازوجی نوشته است. این مطالب درک روشنی از سوسیالیسم علمی و کمونیسم به مثابه ی آلترناتیو پیش پای جامعه قرار نمی دهند و بخش وسیعی از این مطالب درد دل های تشکیلاتی هستند. مبارزه ی طبقاتی از بالا و پایین در جامعه و بازتاب ایدئولوژیک آن که به شکل یک مبارزه ی ایدئولوژیک و هژمونیک در احزاب سیاسی به پیش می رود، در کومه له به نقد مبتذل ابتذال تبدیل می شود. نقدی که بویی از منطق تئوریک مارکسیستی نبرده است و دست و پا ندارد. نقدی که بر پایه ی یک سیستم منسجم فکری رادیکال متکی بر نقد شناخت شناسانه، هستی شناختی و زیبایی شناختی باشد، نیست. تخفیف یک نقد تئوریک پیچیده به یک سری مسائل تشکیلاتی و طرح گفته هایی از ابراهیم علیزاده که از مباحث شفاهی آمده اند و هیچ سندیت حزبی ندارند، تبدیل به پاشنه آشیلی برای جناح “چپ” در نقد جناح راست می شوند. “نقد” جناح “چپ” به جناح راست که در مطلب اخیرا صلاح مازوجی خلاصه شده است، این است که جناح راست به رهبری ابراهیم علیزاده مصوبات کنگره ها را زیر پا می گذارد و به خاطر قدرتی که در کردستان عراق دارد سرخود عمل می کند. انگار مصوبات کنگره و مسائلی که صلاح مازوجی بر آن انگشت می گذارد، مارکسیسم انقلابی و ارتدکس هستند. نه خیر! مصوبات این کنگره ها و برنامه ی حاکمیت “شورایی” یا مردمی، برنامه یی که مورد تاکید صلاح مازوجی برای اداره ی آتی کردستان است، در بهترین حالت در چارچوب یک نظام سوسیال دمکرات بورژوایی می گنجد و یک ملیمتر از مناسبات تولیدی سرمایه دارانه فراتر نمی رود. این برنامه که بر حاکمیت توده یی انگشت می گذارد، مساله ی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و زمین را به آینده ی نامعلوم موکول می کند و به شکلی از اشکال به اسم برنامه ی دوران گذار معرفی می شود. با تاکید بر مارکسیسم و “نقد برنامه ی گوتا” ی مارکس و تجربه ی انقلاب سوسیالیستی روسیه می توان اعلام کرد که بدون حل مساله ی مالکیت به شیوه یی کارگری و بدون داشتن برنامه برای حل مالکیت بر زمین و کارخانجات و صنایع تولیدی و غیره، صحبت کردن از سوسیالیسم در بهترین حال خودارضایی شبه سوسیال دمکراتی بیش نیست. جناح “چپ” با مصوبات کنگره های کومه له، مصوباتی که سال هاست ربطی به سوسیالیسم علمی و مارکسیسم ندارند و در بهترین حالت سوسیال دمکراتیک هستند، خودارضایی “تئوریک” می کند و مساله ی توازن قوا را درک نمی کند یا نمی خواهد درک کند. اختلافات امروز درون کومه له بر سر حقانیت این یا آن جناح نیست، بلکه بر سر قدرت است. بخش علنی کومه له در کردستان عراق اگر در گذشته به عنوان نوک کوه یخ معرفی می شد، امروز کل هویت کومه له است. شما اگر بخواهید به عنوان کومه له به رسمیت شناخته شوید، باید در تشکیلات کردستان سال ها با کلاشینکف از تانکر خالی آب و نفت حفاظت کرده باشید (آب در هاون کوبیده باشید). وقتی پیش شرط “ترقی” و رد شدن از بازی مار و پله ی قدرت و رسیدن به “مقام” “کمیته ی مرکزی” برای امکان دخالت فعال در سرنوشت سیاسی حزب به حداقل پانزده سال تفنگچی گری در کردستان عراق، آن هم در دورانی که مبارزه ی مسلحانه سال های سال است از دستور کومه له خارج شده است، گره خورده و تبدیل به واقعیت امر می شود و این واقعیت هم شکل ایدئولوژی ایی را به خود می گیرد که از طرف تمام اعضای رهبری کومه له از “چپ” و راست گرفته تا اعضای بدنی به شکلی مذهب گونه تبلیغ می شود. پس نباید تعجب کرد که این مساله ابزاری برای سرکوب مخالفین شود. جناح “چپ” که خود در سرکوب جریان کمونیستی از جمله جریانی که توسط خود شخص من نمایندگی می شد، دست داشته است. همین جریان “چپ” به ابزار سرکوبی که خود سازنده ی آن است، تنها وقتی علیه خودش به کار می رود، انتقاد می کند. (مرگ خوب است ولی برای همسایه) شما نمی توانید اعدام را برای دیگران تجویز کنید ولی زمانی که خودتان یا رفقایتان توسط دشمن اسیر می شوید، به جنبش “هشتگی” نه به اعدام بپیوندید! این دیگر خیلی مسخره و ساده لوحانه است. رهبری جناح “چپ” به خوبی می داند که ماندگاری کومه له به اردوگاه زرگویز گره خورده است و بی دلیل نیست که جناح ابراهیم علیزاده که قبلا جناح مرکز بود سال های سال علیرغم تمام خطرات احتمالی که زرگویز را تهدید می کرد، با چنگ و دندان از این سیم خاردار دفاع کرده است. جناح راست امروز و سانتر دیروزی، نه در گذشته و نه در شرایط امروز تشکیلات خارج کشور کومه له و حزب کمونیست ایران و حتی تشکیلات شهرهای کردستان را هیچ پخی حساب نکرده و نمی کند، همانطور که جمهوری اسلامی ترسی از اپوزسیون خارج کشور ندارد و وقتی فعالین سیاسی داخل کشور موی دماغ رژیم می شوند، به آنان می گویند برو گورت را گم کن، کومه له هم به کسانی که در تشکیلات کردستان از کمونیسم دفاع کنند، راه خارج کشور را نشان می دهد. رهبری کومه له از این مساله آگاه است که اعضای تشکیلات خارج کشورشان بعد از مهاجرت سال ها در دپرشن سیاسی به سر می برند و در بهترین حالت اگر بعد از ده سال افسردگی سیاسی توانسته باشند از تبعات شوک فرهنگی جان سالم به در ببرند، در نهایت توانسته اند به عنوان کارگر نیمه سیاه در یک رستوران کُردی به کارهای طاقت فرسای بدنی و طولانی مدت مشغول شوند و وقتی برای فعالیت سیاسی ندارند. اگر اعضای این حزب سالی یک بار در مراسم روز کومه له جمع شوند و یک دور سرچوپی را بگیرند و برقصند، کومه له توانسته است به هدف خود برسد. در مورد اعضای داخل کشور هم باید بگویم که هر کدام کوچکترین انتقادی به سیاست های حاکم بر تشکیلات کردستان داشته باشند، فورا به عنوان مزدور یا در بهترین حالت سمپات حزب کمونیست کارگری منزوی می شوند. با اعضای زیادی از تشکیلات سابق شهری کردستان به خاطر فعالیت های سیاسی مخفی و علنی ایی که در ایران داشتم در ارتباط بوده و بخشا هستم. بخشی زیادی از کسانی که هنوز به دلایلی پیوند خود را با من حفظ کرده اند، بارها اعلام کرده اند که دیگر هیچ اعتمادی به هیچ کدام از این جناح ها ندارند و یا رسما به پوچی رسیده اند، چون کومه له پاسخ سوال آنان را نمی دهد و این نیروها که هر کدام پایگاه اجتماعی در میان توده ها داشتند، یکی پس از دیگری در نتیجه ی سیاست های راست و ارتجاعی کومه له منزوی می شوند. در این میان کومه له همچنان بر تپل و دهل حماقت می کوبد و جناح “چپ” از درک تئوریک جناح راست عاجز است.
هفت: در مورد حزب کمونیست کارگری اعلام کردیم که دلایل انشعاب این حزب، تحولات جهانی، فروپاشی “سوسیالیسم” اردوگاهی (سرمایه داری دولتی) و عروج پست مدرنیسم به مثابه ی یکی از روبناهای اصلی نئولیبرالیسم بود. چرخش به راست کومه له ی امروز و دیروز هم ریشه در کشمکش های جهانی و تغییر قطب بندی های منطقه یی و جهانی و عروج جریانات ناسیونالیستی کُرد دارد. اگر در دوران انشعاب کمونیسم کارگری بخشی از کومه له (جناح ناسیونالیستی عبداله مهتدی و سایرین) به جای همبستگی با جنبش شورایی و کارگری در کردستان عراق و تلاش برای به قدرت رساندن کمونیست ها، سیاه روی سفید در کتاب “بحران خلیج” اعلام کردند که خواهان پیدا کردن دوستان امروز و اتی خود در میان حاکمان کردستان عراق هستند، همان زمان این جناح رسما به جبهه ی ناسیونالیسم کُرد، سوسیال دمکراسی لیبرال و کمپ بورژوازی پرو غرب خزیده بود. چرا کومه له عبداله مهتدی را به خاطر این موضع گیری ارتجاعی آن دوران اخراج نکرد؟ چرا با این گرایش ناسیونالیستی و ارتجاعی به شیوه ی تئوریک برخود نکرد؟ خوب جریان سانتر (خط ابراهیم علیزاده و مازوجی) هم تا حدود زیادی این توهم را کم و بیش داشت، اما آن را به روشنی اعلام نمی کرد. عبداله مهتدی یک دهه بعد می تواند بخش وسیعی از جریان ناسیونالیستی و لمپنیستی کومه له را دور خود جمع کند و علیرغم سهم خواهی بر سر قدرت در نهایت مسیر انشعاب را در پیش گیرد. صلاح مازوجی که امروز نماینده ی جناح “چپ” کومه له شده است، در یک جلسه ی تشکیلاتی در اردوگاه کومه له در سال 2009 یا 2010 اعلام کرد که ما از عبداله مهتدی درخواست کردیم که حاضریم اعضایمان را متقاعد می کنیم به شما رای بدهند تا یک سوم آرا را به دست بیاورید، اما او دنبال پنجاه درصد بود و به همین خاطر انشعاب کرد. دلیلش از طرح این پیشنهاد ضد دمکراتیک و عشایری این بود که بحث ها هنوز روشن نبودند و ایشان می خواسته از طریق نگهداری جریان مهتدی بحث ها را “روشن” نماید. من می گویم عبداله مهتدی در سال 91 در کتابی که مازوجی و علیزاده هم در آن مطلب نوشته اند در مورد بحران خلیج سیاه روی سفید از ناسیونالیسم قومی و بورژوازی کُرد در کردستان عراق دفاع کرده است و رسما در نقطه مقابل کارگران و کمونیست ها ایستاده است. یعنی من با بیست و یک سال سن در دورانی که به تشکیلات علنی کومه له در کردستان عراق پیوستم، این مساله را درک کردم ولی جریان سانتر ان را درک نکرده بود؟! بماند!
در فاصله ی سال های 1990 تا امروز ما شاهد کشمکش های سیاسی زیاد و انشعابات مختلف در کومه له، حذف و سیاست اخراج کمونیست ها، سرکوب روشنفکران کمونیست و تقدیس فرهنگ لمپنیسم و غیره هستیم. مسائلی که بخشا به خاطر ابعاد بزرگ آن مانند انشعاب سازمان زحمتکشان کردستان در سال 2000 از جانب کومه له مطرح شده اند، اما سرکوب ها و انشعابات و اخراج های دیگر تا جایی که ممکن بوده است بر آن سرپوش گذاشته شده است و اگر متوجه شده باشند که فرد اخراجی توانایی دفاع سیاسی از خود را ندارد، مساله حتی به خانواده اش هم کشیده نشده است، چه برسد به اینکه به جامعه کشیده باشد. چندین نفر را می شناسم که در بین سال های 92 تا 98 به جرم خواندن نشریات حزب کمونیست کارگری ایران به شیوه یی فاشیستی از کومه له اخراج شده اند. صلاح مازوجی در دوران اخراج این افراد (ل م، آ ع، غ ف) و افراد زیاد دیگری در رهبری کومه له و حزب کمونیست ایران بود و با این سیاست خبیث حذف انسان هایی که تنها روزنامه ی یک حزب سیاسی دیگر را خوانده اند همراهی کرده است، اگر خود مستقیما در اخراج شان نقش نداشته بوده باشد. من با تمام این افراد صحبت کرده ام و از آنجایی که اعلام کردند اسمشان را جایی نبرم اسمشان را کامل ننوشتم. صلاح مازوجی همیشه شخصیت مرموزی بود که به سبک نوشیروان مصطفی رهبر جریان اسلامی قومی گوران و از اعضای سابق رهبری اتحادیه ی مهینی و سابق تر جریان مائویستی کومه له ی رنجدران نقش “جناح چپ” کومه له را بازی می کرد و سید ابراهیم هم به سبک مام جلال طالبانی در حذف و اخراج سازی ها پشت پرده بود. برای نمونه زمانی که من را از کومه له به دلایل واهی اما با انگیزه های ضد کمونیستی اخراج کردند، چند روز بعد تمام رفقای فراکسیون ما را تحت فشارهای تشکیلاتی می گذارند که رابطه شان را با من به کلی قطع کنند. در هنگام اخراج من سید ابراهیم در تشکیلات کردستان نبود و این صلاح مازوجی بود که حکم اخراج من را داد. حالا من می توانم به این آدم اعتماد سیاسی داشته باشم؟ نخیر! همان طور که به نوشیروان مصطفی جلاد قاتل کمونیست ها اعتماد ندارم. جالب است وقتی که پنج نفر از اعضای حزب کمونیست کارگری عراق را در روز روشن در شهر سلیمانیه به گلوله بستند، مام جلال هم در خارج کشور به سر می برد و نوشیروان مصطفی حکم تیر را صادر کرده بود. تاریخ چگونه تکرار می شود!
سرکوب و حذف یک نیروی ناسیونالیست که من همیشه آنان را بازماندگان سازمان زحمتکشان می خواندم یعنی جریان موسوم به “روند سوسیالیستی کومه له” هم به روش هایی به شدت ضد دمکراتیک و در فضای کینه و نفرت صورت گرفت و خود من شاهد عینی اخراج اعضای این گروه در تشکیلات کردستان بودم. البته لازم است اشاره کنم که در سطح بدنه به جز چهار پنج نفر انسان بدبخت و بیچاره کسی با آنان همسویی نکرده بود و کسانی که همسو بودند به دلایلی قبل از اخراج عقب نشینی کردند. فارغ از اینکه من به شدت با عقاید ناسیونالیستی و آنتی کمونیستی این جریان مخالف بودم، اما شیوه ی برخود ضد دمکراتیک و غیرانقلابی به آنان را شبیه برخورد رژیم ایران با مخالفین سیاسی اش می دانستم. اعضای فراکسیون راهی نداشتند یا باید توبه می کردند و از موضع خود عقب نشینی می کردند یا اخراج می شدند. وادار کردن انسان به توبه تحقیر انسان و خالی کردن او از هر گونه هویت انسانی است. در دیالکتیک خدایگان و بنده هگل می نویسد که جنگ بین برده و برده جنگ بین مرگ و زندگی است. کسی که این جنگ را در پیش گرفته است یا می میرد، یا پیروز می شود و یا تن به بردگی می دهد. سنت وادار کردن انسان به توبه، سنتی برده دارانه است که در کومه له از جانب خدایگان کمیته ی مرکزی نه تنها در مورد فراکسیون بلکه در مورد رفقایی که در سال 2010 به بحث های خود من سمپات داشتند، به ضد انقلابی ترین شکل ممکن در پیش گرفته شد. بارها و بارها رفقای نزدیک من و کسانی که در هسته های مطالعاتی با من همکاری می کردند را به دبیرخانه بازخواست کرده و از انان خواسته اند توبه کنند، تا مثل “رهبر” شان یعنی من اخراج نشوند. حسن رحمان پناه به یکی از دختران رفیقم گفته بود که “وقتی رهبرتان را به راحتی اخراج می کنیم، شما دیگر هیچی نیستین”.
در دورانی که ما با کومه له بر سر مسائل کاملا سیاسی و تئوریک، از جمله مفاهیم سوسیالیستی، بازخوانی متفاوت از سوسیالیسم، تصورات متفاوت در مورد یک جامعه ی رها، مساله ی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، مساله زنان، عشق آزاد، “حاکمیت شورایی”، شیوه ی برخود به احزاب و جریانات بورژوایی و غیره اختلاف داشتیم و خود من ده ها مقاله در این زمینه ها در نقد صریح و ضمنی کومه له نوشته ام، یکی از جاهلان تفنگچی سابق حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان به همراه یک اپورتونیست بزدل تفنگچی سابق سازمان زحمتکشان که مدتی در کومه له به سر می بردند، خود را به ما نزدیک کردند و تلاش می کردند مساله ی اخراج و حذف و سرکوب های تشکیلاتی بر سر مسائل عقیدتی را با اساسنامه توضیح دهند. این دو شارلاتان تلاش کردند در شرایطی که من در زندان یونان به سر می بردم و به اینترنت و تلفن دسترسی نداشتم، از اتوریته، اعتبار، تلاش و مبارزه ی من به نفع اپورتونیسم سیاسی و شخصی بهره بگیرند، اما زمانی که متوجه شدند که مباحث من هیچ همسویی با مباحث ارتجاعی و کنسرواتیو این دو فرد (ناصر بابامیری و سمکو نوری) ندارد و خود به دنبال کنترل رادیکالیسم جریانی بودند که من نمایندگی می کردم، هنگامی که با مواضع صریح و رادیکال و جواب های دندان شکن من مواجه شدند، به راه های نامشروع از جمله لودگی با اسم مستعار و غیره پناه بردند و من هر دویشان را به شیوه های ضروری لجن مال کرده و سر جای خودشان نشاندم. همان زمان من به این جاهلان اعلام کردم که مساله بر سر برنامه و اساسنامه و یک تیکه کاغذ نیست، مساله بر سر توازن قوا و تعداد ریش سفید و تفنگچی قدیمی در جناح ماست. همان زمان اعلام کردم که اگر ما ده تا کمیته مرکزی ریش سفید داشتیم به هیچ وجه نمی توانستند برای ما پرونده سازی تشکیلاتی کنند و مثل آب خوردن سرکوب و اخراجمان کنند، اما کو گوش شنوا! یکی از این دو جاهل بعد از سال ها افسردگی سیاسی در غرب دوباره با گردن کج به کومه له برگشت و دیگری هم تمام احزاب اپوزسیون چپ را یک بار آزمایش کرد و سرخورده تر از هر زمانی همچون توپ فوتبال بین جریانات سیاسی با او بازی می شود. بگذریم!
آنچه که امروز در کومه له اتفاق می افتد، شبیه اتفاقاتی است که خود من تجربه کرده ام. این مسائل برای من نه جای تعجب هستند و نه تازه اند. تنها چیز تازه یی که دیدم این بود که دادگاه های انقلابی کومه له، دادگاه هایی که قبل اطلاعاتی و فاشیست های اسلامی عضو سپاه پاسداران را محاکمه می کردند، امروز تبدیل به دادگاه های ضد انقلابی و آنتی کمونیستی شده اند و کمونیست ها را در این دادگاه ها محاکمه می کنند. دبیرخانه ی کومه له کسانی که در فیس بوک و فضای مجازی برخی پست ها را در رابطه با اختلافات اخیر و نقد جناح راست لایک و شر کرده بودند، بازخواست کرده بود و یک برگه ی توبه نامه جلوشان گذاشته بود که امضا کنند. محتوای برگه یک عذرخواهی کتبی به خاطر لایک مطلب عباس منصوران بود. این شیوه ی اندیشه و برخورد با مخالفین سیاسی تنها با دادگاه های رژیم اسلامی و دادگاه های استالینی قابل مقایسه است و هیچ ربطی به چپ و کمونیسم ندارد.
هشت: دلیل اصلی چرخش کومه له به طرف پ ک ک و پژاک را باید در تحولات روژاوای کردستان و قدرت گیری پ ک ک به عنوان یک حزب بورژوایی و بازتاب این قدرت گیری در جامعه ی کردستان ایران و خود کومه له دید. کومه له می داند که روژاوای کردستان به عنوان یک آلترناتیو عملی و شیوه ی اداره ی جامعه در مقابل مسائل انتزاعی مربوط به حکومت شورایی و غیره یک واقعیت عینی پیش روی مردم است و این مساله باعث شده است که این الگو در کردستان ایران هم مورد استقبال قرار بگیرد و بخشی از کسانی که به کومه له سمپات داشتند به مدافعین پروپاقرص آپوئیسم تبدیل شدند. کومه له برای اینکه از قافله جا نماند، با پژاک همکاری ایی را آغاز کرده است که از حد مناسبات دیپلماتیک گذشته است و کومه له و پژاک را به حزب خواهر برادر تبدیل کرده است.
نه: اگر کومه له در گذشته توانسته بود به شکل عملی در اوایل انقلاب پاسخ اقتصادی کارگران و زحمتکشان را بدهد، بعد از تبعید کومه له به خارج از مرزهای ایران بخشی از دستاورد های اولیه کومه له در نتیجه ی تعرض بیش از پیش ضد انقلاب اسلامی بازپس گرفته شدند. در این دوران و به ویژه در سال های اوایل 1990 ما شاهد جریان اسلامیستی فاشیستی در مناطق مختلف خاورمیانه هستیم. حزب وحدت اسلامی در کردستان عراق، طالبان، حماس، حزب اله لبنان و جریانات سلفیستی و وهابی که در کردستان ایران از ابتدا با شکست مواجه شدند، محصول دوران پس از سقوط شوروی و برای مبارزه با کمونیسم اند. اگر احزاب فاشیستی و اسلامی دست پرورده ی اخوان المسلمین و پروغرب یا وابسته به عربستان سعودی توانستند از طریق توزیع پول و آذوقه در میان مردم برای خود در مناطق فقیرنشین و در دوره های بحرانی پایگاهی در کشورهایی مثل فلسطین، عراق، افغانستان، لبنان و کردستان عراق پاسخ مطالبات فوری مردم را به شیوه یی اپورتونیستی و ضد انسانی در نتیجه ی این شکل از کمک سرکوبگرانه بدهند، همزمان هم از تمام کسانی که به انان کمک شده بود درخواست می کردند که بچه هایشان را به مسجد بفرستند تا توسط این تروریست های فاشیست آموزش ببینند. در کردستان ایران مردم به خاطر سابقه ی سیاسی و پایگاه عمیق کمونیسم در این جامعه فاشیسم اسلامی سلفیستی و وهابیت هیچگاه از حد فرقه یی منفور فراتر نرفت و حتی در شهر مریوان چند نفر از اوباش فاشیست وابسته به فرقه ی وهابی توسط فعالین سیاسی در هتل زریبار ترور شدند و این مساله ترس عجیبی در میان کسانی که ممکن بود سمپات داشته باشند، ایجاد کرده بود.
در شرایط فعلی مردم کردستان ایران منتظر این هستند که آزمون روژاوا را برای مدت زمانی طولانی تر تجربه کنند. اگر روژاوا مسیر رهایی طبقات تحت ستم را پیش پای جامعه می گذاشت، تاکنون گذاشته بود. قرارداد اجتماعی روژاوا و مناسبات جریان حاکم با مالکیت خصوصی در آن جا، این مساله را به خوبی روشن کرده است که این جریان علیرغم مترقی بودن در مقایسه با آلترناتیوهای فاشیستی در منطقه چیزی جز ادامه ی رئال پولیتیک نیست و از آنجایی که کومه له به این رئال پولیتیک راضی است، پس کومه له هم در رئال پولیتیک به کلی ذوب شده است و دست و پا زدن های جناح “چپ” برای نجات دادن کومه له از بحرانی سیاسی و ایدئولوژیک تنها در کردستان ایران و در نتیجه ی رادیکالیزه شدن طبقه ی کارگر و مبارزه ی این طبقه برای تحزب خود و قدرت گیری است کنار زده می شود. امید بستن به تغییر تشکیلات کردستان کومه له به نفع کمونیسم آن هم در شرایطی که رهبری جناح راست در کردستان عراق مناسبات نزدیکی با حاکمیت ارتجاعی سبز (اتحادیه ی میهنی، شاخه ی برون مرزی جمهوری اسلامی ایران) دارد و رسما در جبهه ی پژاک به عنوان یک نیروی پرورژیم و ارتجاعی، پژاکی که در ماه های اخیر چند نفر را فقط در اطراف مریوان به قتل رسانده است، از شیعه ی اثنی عشری دفاع می کند، سال هاست سازش با رژیم ایران را تبلیغ و ترویج می کند و مناسبات مشکوکی با رژیم فاشیست ایران دارد، آب در هاون کوبیدن است.
در نهایت باید به سبک جورج لوکاچ در تزهای بلوم اعلام کنم که تنها جنبشی که علیه رئال پولیتیک است، تنها یک جنبش سوسیالیستی است. از آنجایی که کومه له علیه رئال پولیتیک نیست، بلکه یک جریان است بخشی از رئال پولیتیک و بازتولید آن است، پس نمی تواند کمونیست باشد. نقد نقادانه ی مازوجی در این وسط چیزی جز حرف زدن هنگام خواب نیست و از یک انسجام مارکسیستی و تحلیل رادیکال علیه وضع موجود رنج می برد. در این وسط کومه له باید در مقابل سرنوشت کسانی که در جناح “چپ” هستند و در کردستان عراق به سر می برد، در صورت اخراج و حذف شان باید هزینه ی رساندنشان به یک کشور امن را تامین کند، چون کردستان عراق برای کمونیست های جوان غیر مسلح بریده از این احزاب نمی تواند مکان امنی باشد.
20.08.2020
ضمیمه
در فاصله ی زمانی سال 2010 تا امروز یعنی در فاصله ی ده سال گذشته شاید کمتر کسی در اپوزسیون ایرانی به اندازه ی من به نقد راست و ناسیونالیسم در کومه له از جوانب مختلف پرداخته باشد.
بیشتر مواضع و مباحث کنگره های کومه له و حزب کمونیست ایران را دنبال کرده و بی پروا به نقدشان نشسته ام. یکی از دلایل این کار اهمیت زنده کردن کمونیسم زیر دست و پای ناسیونالیسم کُرد بوده است. بسیاری از تحلیل های من که پیش از دو یا سه سال و شاید هم ده سال نوشته شده اند، امروز حقانیت خود را اثبات می کنند. برای همین لازم می دانم چند نمونه از مقالاتی که در گذشته نوشته ام را اینجا به عنوان ضمیمه بیاورم تا خواننده بداند که مباحثی که امروز صلاح مازوجی و امثالهم مطرح می کنند را من سال ها قبل نوشته ام. این مقالات تنها بخشی از مقالاتی هستند که از این قلم در اینجا آورده شده اند. بحث های فراوانی در زمینه ی کومه له نوشته ام که در سایت های مختلف از جمله سایت شخصی خودم موجود هستند و خواننده می تواند به آن رجوع کند.
…
مقاله ی زیر در 19 ماه مه 2019 نوشته شده است.
در باره ی اختلافات درون کومه له
باید بی قید و شرط از نسل جوان، رادیکال و کمونیست درون کومه له دفاع کرد و از سازش و نقد نیم بند جناح مازوجی، از چسپیدن اطرافیان او به نقد سطحی یک فالانژیست شووینیست کرد به اسم جمال بزرگپور دوری کرد. مواضع جمال بزرگپور را من ده سال پیش با مواضع رهبری حزب دمکرات مقایسه کردم. همان موقع رهبری کومه له و کسانی که دور و بر خط مازوجی بودند، نقد مرا غیر منصفانه ارزیابی کردند و جمال بزرگپور را با آغوش باز در رهبری کومه له جا دادند.
جمال بزرگپور صورت مساله نیست، صورت مساله رهبری راست کومه له و مواضع اولترا اپورتونیستی سید ابراهیم علیزاده است. جمال بزرگپور سخنگوی کارتونی جناح راست است، جناحی که سید ابراهیم پشت ان است. سید ابراهیم علیزاده در تمام زندگی سیاسی اش مام جلال وار یکی به نعل می زند و یکی به میخ و وسط دو صندلی نشستن را اختیار کرده است، تا “اتوریته” ی “معنوی” و عرفانی اش در کومه له زیر سوال نرود. سید ابراهیم فرمت کوردی کائوتسکی مرتد است، منتهی کائوتسکی متفکر عمیق ولی مرتجع، سوسیال دمکرات و سوسیال شووینیست بود، اما سید ابراهیم متفکر نیست، عمیق هم نیست ولی دیگر خصلت هایی که برای کائوتسکی بر شمردم را داراست. سید ابراهیم یک اپورتونیست به معنی واقعی کلمه است. او تشکیلات داری را خوب یاد گرفته است، اما نه کمونیست است و نه کمونیسم مارکس را فهمیده است. نقدهایی که دوستان صلاح مازوجی و خود مازوجی به جمال بزرگپور مطرح کرده اند، نقدهایی حاشیه یی و خارج از چارچوب سوسیالیسم علمی است. نقدهایی تشکیلاتی اند، که صرفا به مواضع جمال بزرگپور در مورد “وجود” یا عدم وجود حزب کمونیست ایران و برنامه ی حاکمیت کومه له برای کردستان مطرح شده اند. یک جریان کمونیستی و رادیکال انقلابی، جریانی که بخواهد مدعی کمونیسم و سوسیالیسم علمی باشد، باید این برنامه ی سوپر پوپولیستی “حاکمیت مردمی در کردستان” را به دور اندازد و کمونیسم و سوسیالیسم را در تئوری و عمل تبلیغ و ترویج کند.،می توان گفت که جناح چپ کومه له و حزب کمونیست ایران خود در باتلاق نقد استراتژیک و تاکتیکی غرق شده است و هنوز نتوانسته است به یک درک منسجم تئوریک از نقد ماتریالیستی، تاریخی و دیالکتیک برسد. معضل این جریان بی سوادی تئوریک است، به همین دلیل به بازی در میدان حریف که لیبرال و ناسیونالیست است، تن داده و در نهایت بازی را می بازد، اگر بازگشت به اصول پایه یی کمونیسم در تئوری و پراکسیس را تبلیغ نکند.
تقویت خط کمونیستی و رادیکال درون کومه له، در شرایطی که ریش سفید سالاری به عنوان یکی از سنن فئودالی و قرون وسطایی در این جریان حاکم است، در شرایطی که بیسوادی سیاسی و پراگماتیسم سنتی جا افتاده و افتخار آمیز است، در شرایطی که محفلیسم در تمام ارگان های این تشکیلات رسوخ کرده است و اندیشیدن فردی معنایی ندارد، در شرایطی که تحزب با محفلیسم و رگیونالیسم(منطقه گرایی) اشتباه گرفته شده است، کاری بسیار سخت و تقریبا غیر محتمل است، اما شدنی است.
از تمام نسل جوان و نیروهای رادیکال و کمونیست درون کومه له و تشکیلات داخل شهر و خارج کشور این جریان درخواست دارم که با دقت کشمکش های تئوریک انترناسیونال اول و دوم را مطالعه کرده و آثار کلاسیک مارکسیستی اوریجینال را با دقت بخوانند، تا قربانی بند و بست محفلیستی این یا آن جناح نشوند و خود به عنوان فرد به عنوان عناصری کارا و خلاق و نه صرفا پیرو این یا آن ظاهر شوند.
…
این مقاله در تاریخ 22 فوریه ی سال 2018 نوشته شده است.
کومه له در آستانه ی انشعابی دیگر
کومه له_ سازمان کردستان حزب کمونیست ایران در حال حاضر دو حزب سیاسی درون یک سازمان است. اینکه رهبری کومه له دو تحلیل کاملا متفاوت از لحاظ استراتژیک از اوضاع سیاسی و همکاری این جریان با احزاب کردستانی دارند، بر هر کسی که سخنرانی های روز کومه له را تعقیب کرده باشد روشن است. هر دو جناح علیرغم تحلیل های کاملا متفاوت بر “کومه له” بودن تاکید دارند. جناح صلاح مازوجی که فراکسیون “حزب کمونیست ایران” را درون رهبری کومه له نمایندگی می کند، اعلام می کند که بنا به دلایل مختلف استراتژیک از شرکت در ائتلاف احزاب قومپرست کورد خودداری می کند. صلاح مازوجی اما به شیوه یی پوپولیستی اعلام می کند که دلیل عدم شرکت در این ائتلاف ارتجاعی به خاطر این نیست که بخشی از این نیروها به قرآن و شریعت معتقدند و آن را برنامه ی خود می دانند، بلکه مساله ی عدم همکاری داشتن استراتژی متفاوت در برخورد به جمهوری اسلامی است. این احزاب از نظر صلاح مازوجی سال هاست مردم را به شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران فرا می خوانند و غیره ولی کومه له نه تنها خواهان شرکت در انتخابات نبوده و نیست، بلکه به چیزی غیر از سرنگونی جمهوری اسلامی رضایت نمی دهد. تا اینجا می توان موضع صلاح مازوجی را قبول کرد، اما ایشان فراموش می کند اعلام کند، که درون کومه له در کنار این گرایشی که صلاح مازوجی از آن صحبت می کند، همیشه گرایشات ناسیونالیستی و کردستانی هم وجود داشته است، که آن را در چارچوب سوسیال دمکراسی و رفورمیسم کردستانی می توان دسته بندی کرد.
گرایشی که صلاح مازوجی نماینده ی آن است، یک پاشنه آشیل جدی دارد و آن وابستگی نظری و سیاسی به یک جریان ضد کارگری و ضد کمونیستی اصلاح طلب اخلالگر به اسم اتحاد سوسیالیستی کارگری است.
اتحاد سوسیالیستی کارگری محصول اصلاحات و دوم خرداد بود و تزهای ارتجاعی آذرین مقدم در تلاش برای تبدیل کردن طبقه ی کارگر ایران به سیاهی لشکر ارتجاع اسلامی بودند.
تا زمانی که صلاح مازوجی رسما علیه این جریان موضع گیری جدی نکند و از این جریان منحط مرتجع و انتی کمونیست فاصله نگیرد، جناح چپ کومه له به نمایندگی صلاح مازوجی نمی تواند از افق ناسیونالیسم چپ فراتر رود و ادعای کمونیست بودن کند.
وضعیت جناح راست و ناسیونالیستی کومه له به نمایندگی ابراهیم علیزاده و حسن رحمان پناه روشن است. آنان رسما خواهان بازگشت به کنگره یک کومه له و تزهای ارتجاعی ناسیونالیستی و شبه مذهبی پوپولیستی هستند، که بخشی از گفتمان راست جامعه ی کردستان است.
ابراهیم علیزاده و رحمان پناه به هر طنابی آویزان می شوند که تشکیلات کردستان را نگه دارند و همکاری خود را با احزاب اسلامی ناسیونالیستی کورد گسترش دهند. این البته اعلام موضع آشکار علیه کمونیسم و حتی ناسیونالیسم چپ و جهش به طرف تبدیل شدن به جریانی از جنس اتحادیه ی میهنی و حزب دمکرات کردستان ایران است.
صلاح مازوجی البته بنا به موقعیتش در کمیته ی اجرایی حزب کمونیست ایران، هر چند من حزب کمونیست ایران را تنها یک جریان فرمال و بروکراتیک می دانم، توانسته است بخش زیادی از تشکیلات خارج کشور و کردستان را با خود همراه کند.
اگر در راس این جریان صلاح مازوجی قرار نگرفته بود و کس دیگری آن را نمایندگی می کرد، دبیرخانه ی کمیته مرکزی کومه له مدت ها بود، با بهانه های مختلف اخلاقی و تشکیلاتی آنان را بیرون انداخته بود، اما چون صلاح مازوجی دبیر کمیته ی اجرایی حزب کمونیست ایران در راس این جریان است، قلع و قمع آن برای جناح راست آسان نیست.
باید در روزهای اتی منتظر جدل انلاین های زیادی بود، که مسیر انشعاب را نشان می دهند.
انشعاب از نظر من در این شرایط می تواند به نفع جناح چپ باشد، اما این جناح به هیج وجه حاضر نیست، دست از اسم این کومه له بردارد و جناح راست هم تنها زمانی یک انشعاب بی دردسر را خواهد پذیرفت، که جناح مازوجی دست از اسم کومه له بکشد.
برخورد های مرده پرستانه و اخلاقی جناح راست کومه له در واکنش به یک پست فیس بوکی از کارو آزادی نشان می دهد، که جناح راست کومه له از لحاظ سیاسی خلع سلاح است و چیزی برای دفاع به جز تهدید و سرزنش کسانی که به جناح اپوزیسیون تعلق دارند، ندارد.
این وضعیت وجهه ی جناح ناسیونالیستی و راست درون کومه له را شدیدا خدشه دار می کند و باعث ریزش نیروهای آنان و پیوستن به جناح مخالف می شود.
با تمام این مسائل باید اعلام کنم که این قطب بندی ها هنوز نتوانسته است به صورت نظری ظاهر شود و تصویر تئوریک به جامعه نمی دهد. همان طور که در مقاله ی قبلی اعلام کردم این هیاهو، هیاهویی برای هیچ است. اگر جناح چپ بخوانید ناسیونالیسم چپ خواهان عبور از هیاهوی برای هیچ است، لازم است از نظر تئوریک خود را تقویت کند و به سوسیالیسم و کمونیسم نزدیکتر شود، وگرنه انشعاب و عدم انشعاب چیزی جز سرخوردگی برای اعضایش به بار نخواهد آورد.
…
مقاله ی زیر به تاریخ 20 آگوست 2017 نوشته شده است. یعنی دقیقا سه سال پیش.
هیاهویی برای هیچ!
کمال خسروی مدتی پیش در نقد مکاتب “اکادمیک” و بی ارزش “اونو” و “دیالکتیک نظامند” با بهره گیری از نظریات ولفگانگ فریتز هاوگ یکی از برجسته ترین مارکسیست های حال حاضر دنیا و دیگر مارکسیست های اکتیو در فصل نامۀ ارگیومنت، مقالهای به همین عنوان (هیاهو برای هیچ) منتشر کرده است که در آنجا بحث بر سر این مکاتب اکادمیک و خرده بورژوایی است که تنها هدفشان بازی با کلمات برای “کشف” “کنسپت” های جدید است و من شخصا هم مضمون و هم عنوان این مقاله را که این بحث های بی ارزش و نفس گیر الکی را به نقد می کشد، برای ورود به فضای فیلتر شدۀ اکادمیک در عصر بورژوازی نئولیبرال قابل تعمق و دقیق می دانم. در واقع می توان گفت این مکاتب نئو”مارکسیست” هیچ ارزش علمی و تئوریک نداشته و ندارند. کمال خسروی می نویسد که این “سنت” فکری در پی ان است که “اشکالات” مارکس در فهم “منطق هگل” را برطرف کند و “سیستم” جدیدتر و “دستگاهمند تری” از مارکسیسم ارائه دهد. (نقل به مضمون از مقاله ی کمال خسروی)
هدف من در اینجا بررسی مقاله ی تئوریک کمال خسروی نیست. هدف من پرداختن به یک جنحال سیاسی است که این روزها دامن کومه له و حزب کمونیست ایران را گرفته است و سرگردانی گرایشات مختلف در این حزب را در بعد فاجعه وار نشان می دهد. اگر کسی به گزارش کنگره ی هفده ی کمیته ی مرکزی کومه له نگاه کند، ممکن است تصور کند که در این حزب هیچ اختلاف سیاسی وجود ندارد و کنگره ی کومه له مثل کنگره های اخیر در ادامه ی همان “خط” همیشگی است. انچه که باید برای جامعه روشن شود این است که احزاب سیاسی را نباید تنها بر اساس گفته ها و نوشتارهایشان شناخت، بلکه برای شناخت احزاب سیاسی، فعالیت نزدیک با این جریانات و یا مشاهده ی پراتیک روزمره شان ضروری است.
هزاران جوان امثال من در یک سنینی مثل 16 تا بیست و چند سالگی ممکن است با نوستالژی و توهم محض به این نتیجه برسند که کومه له یک جریان کمونیستی است و بلاخره در بازار خرتوخر کردستان و در میان نیروهایی که اغلب طاعون ناسیونالیسم کرد و فاشیسم اسلامی را در منطقه نمایندگی می کنند، توانسته است، “پرچم سرخ کمونیسم” را هنوز برافراشته نگه دارد، اما یک جریان مارکسیستی جدی و سیاسی نمی تواند با نوستالژی و احساسات رومانتیزه شده جامعه را تا ابد متوهم کند. کاری که احزاب قومپرست، ناسیونالیست و مزدور کورد در منطقه کرده و می کنند و هنوز هم ادامه می دهند، جذب جوانان ابله با تحریک احساسات “غریزی” و “نژادی” و قومی انان است. به جز کسانی که به صورت سیستماتیک و اگاهانه برای به قدرت رساندن بورژوازی کورد و یا چریدن بورژوازی کورد در دامن جمهوری اسلامی و حکومت ها و دولت های تروریست منطقه و جهان، در رهبری احزاب ناسیونالیستی قرار گرفته اند، کمتر جوان “روشنفکر” و اگاهی را می توان دید که به احزاب ناسیونالیست و قومپرست کورد پیوسته باشد. شما می توانید در جایگاه محقق و جامعه شناس به مقرهای سازمان های ناسیونالیستی کرد مراجعه کنید و انجا با تفنگچیان ابله این حزب مصاحبه کنید تا پی ببرید که این ادعای من تا چه اندازه واقعیت دارد! یا اراذل و اوباش و قمه کش سرخورده از جمهوری اسلامی به این احزاب ناسیونالیست کوردی می پیوندند یا کسانی که به صورت خانوادگی از قدیم الایام به دلیل فئودال بودن اجدادشان در گذشته ی نه چندان دور در کوردستان ایران، همچنان در فضایی نوستالژیک به سر می برند. کومه له_ سازمان کردستان حزب کمونیست ایران متفاوت از احزاب ناسیونالیست کورد نیست.
بعد از انشعاب حزب کمونیست کارگری از کومه له تا امروز، کومه له از یک خلاء تئوریک شدید رنج می برد و هر روز بیشتر به طرف راست می چرخد. کومه له را می توان یک سازمان سوسیال دمکرات چپ نما خواند، که بین ناسیونالیسم کورد و کمونیسم ایستاده است و تلاش می کند تعادل بین این دو را نگه دارد. بی دلیل نیست که سران کومه له به خصوص ابراهیم علیزاده هرازگاهی از “انسان های خیر” صحبت می کنند، که می توانند در خدمت جامعه باشند و با “مسجد سازی” و مدرسه سازی به “جامعه خدمت کنند. (نگاه کنید به مصاحبه ی سید ابراهیم علیزاده با تلویزیون حزب دمکرات کورد کانال به زبان کوردی در سال 2012)
در هر صورت حتی کمونیست هایی که در نظریه و عمل برای کمونیسم مبارزه کنند با خواندن گزارش کنگره ی هفده ی کومه له ممکن است این تصور را داشته باشند که این حزب یک سازمان کمونیستی است و “تبلیغات” که از درون خود حزب و از جانب “جناح چپ” و یا حتی توسط نیروهای مختلف چپ و کمونیست خارج از کومه له در مورد این حزب می شود، صرفا تبلیغاتی “کینه توزانه” باشد و هیچ “حقیقتی” نداشته باشد. چنین درکی از سیاست سالوسی و ساده لوحی این افراد را نشان می دهد. کومه له در سال 57 در واقع از لحاظ نظری هر چیزی بود به جز یک حزب کمونیستی و رادیکال، اما همین حزب فرمان مقاومت مسلحانه و توده ی تحت ستم مردم در کردستان را صادر کرد و علیرغم اینکه از لحاظ نظری راست و الوده به انواع “جهانبینی” شبه چپ همچون مائویسم و “سوسیالیسم” دهقانی، خیالی و فئودالی بود، توانست در عمل رادیکال ترین شکل مبارزه را در کوردستان ایران رهبری کند و به یک حزب مورد اعتماد توده ی مردم مخالف سیستم جمهوری اسلامی تبدیل شود. کومه له ی امروزی ممکن است از لحاظ “نظری” به مراتب قوی تر از کومه له ی 57 و 58 باشد، اما این سازمان در پراتیک در این موقعیت سیاسی ویژه در منطقه به مراتب راست تر از کومه له ان دوران است. کومه له ی ان مقطع تحت هیچ شرایطی حاضر نبود به حزب دمکرات باج بدهد و این حزب را “انقلابی” بخواند، اما رهبر امروز کومه له یعنی سید ابراهیم علیزاده، رهبری احزاب ناسیونالیست مرتجع ضد انقلاب، ضد زن، ضد کمونیست و کسانی را “رفیق” (هاوری) خطاب می کند که در راس اسلام سیاسی کوردی هستند یعنی جریاناتی مانند حزب دمکرات، سازمان مرتجع خبات (مجاهدین خلق کوردستان ایران)، دو سازمان موسوم به زحمتکشان. سید ابراهیم علیزاده سال ها به شکل مزخرف و سالوسانه از نشست با احزاب زحمتکشان خودداری کرد و این مساله را که سازمان زحمتکشان اسم کومه له را هنوز بر روی خود یدک می کشد، مبنای رد هر گونه ارتباط سیاسی کرده بود، اما امروز در کمال وقاحت این احزاب را به اسم کومه له ی زحمتکشان به رسمیت می شناسد و رهبری مرتجع انان را هاوری خطاب می کند. این مساله را نباید اشتباه لفظی یا تاکتیکی خواند، این یک انتخاب استراتژیک است؛ تحولات منطقه، جنگ سوریه، قدرت گیری جریان ناسیونالیست و قومپرستی مانند پ ک ک در سوریه از طریق حزب پ ی د، بند و بست پ ک ک با دولت های مرتجع و جنایتکار منطقه و ناتو، بوی باروت و خون در خاورمیانه (که به قدرت گیری جریانی مثل پ ک ک در بخشی از کوردستان سوریه منجر شده است) همگی باعث شده که کومه له به صورت استراتژیک در “تئوری سوسیالیسم” ش بماند؛ تئوریای که چیزی جز یک برداشت سطحی و فئودالی از سوسیالیسم نیست.
از طرف دیگر طیف دیگری درون کومه له به دنبال “حزب کمونیست کردستان” هستند و خواهان آنند که حزب کمونیست ایران به “حزب کمونیست کردستان ایران” تبدیل شود. این طیف در امتداد همان خط سازمان زحمتکشان و روند “سوسیالیستی” کومه له بوده و تلاش می کنند کمونیسم را به عنوان یک جنبش طبقاتی معرفی کنند که منافع طبقه ی کارگر را در سطح بین المللی و در سطح “دولت-ملت” نمایندگی می کند و انقلاب طبقه ی کارگر را در مرحله ی اول در سطح “ملی” یا بهتر است بگویم درون “دولت-ملت” و در سطح کشوری به سرانجام میرساند و از این طریق به “رسالت” انترناسیونالیستی خود، از طریق حمایت از طبقه ی کارگر جهانی خدمت میکند. از این منظر می توان نظریات تروتسکیستی در مورد انقلاب جهانی را توهمی عارفانه خواند، چون هیچ انقلابی جهانی عمل نکرده و نخواهد کرد. شرایط و مناسبات تولیدی در هر کشور، تحلیل متفاوت و سازمان سیاسی متفاوت می طلبد به همین خاطر انقلاب جهانی امری خیالی بیش نیست، اما طیف طرفدار “حزب کمونیست کردستان ایران” درون کومه له از یک موضع رگیونالیستی و منطقه گرایانه به “کمونیسم” نگاه می کنند و کمونیسم انان چیزی جز پاتروتیسم عقب مانده و ارتجاعی و ناسیونالیستی قوم گریانه نیست و در تضاد کامل با مارکسیسم و سوسیالیسم علمی و حتی تروتسکیسم است.
طرف دیگر قضیه در کومه له طیف بایکوت کنندگان کنگره ی 17 کومه له است. کسانی که شرکت در انتخابات کمیته ی مرکزی کومه له را بایکوت کرده و از کاندید کردن خود برای وارد شدن به رهبری کومه له خودداری کردند. در راس این طیف ناهمگون، صلاح مازوجی دبیر کمیته ی اجرایی حزب کمونیست ایران قرار دارد. افراد دیگری چون خسرو بوکانی و یک عده تفنگچی دیگر هم بنا به هر دلیلی خود را به این خط متعلق می دانند. لازم به ذکر است که فرشید شکری اگرچه با این خط تداعی می شود، اما در ماه های گذشته نوشته هایی را منتشر کرده در تقابل کامل با خط صلاح مازوجی؛ بهتر است بگویم خط اتحاد سوسیالیستی کارگری و اذرین- مقدم به عنوان خط دهندگان اصلی با مازوجی همخوانی ندارد. فرشید شکری تا حدود زیادی در تقابل با خط اتحاد سوسیالیستی کارگری و مازوجی موضع گیری کرده و ضرورت بازگشت به منصور حکمت را تا حدودی گوشزد کرده است (چیزی که از نظر گرایش ضد کمونیستی و ضد کارگری اتحاد سوسیالیستی کارگری تابو محسوب می شود). من بارها علیه این خط ضد کمونیستی و ضد کارگری نوشته ام و نیازی به تکرار برهان هایم ندارم. اما این خط ضد کمونیستی بر یک بستر اجتماعی شکل گرفت که در ان امید به تغییر از درون حکومت بخش وسیعی از اپوزیسیون ایران از جمله حزب کمونیست کارگری و کومه له را شقه کرد و شاخه های متفاوتی در نتیجه ی این امید سر براوردند و تبدیل به سیاه لشکر اصلاح طلبان حکومتی شدند. اقای اذرین در کتاب چشم انداز و تکالیف در فصلی به اسم “نپ در اپوزیسیون” ضرورت دفاع و همکاری با اصلاح طلبان حکومتی و خاتمی چی ها و پیوستن طبقه ی کارگر به طیف لیبرالیسم اسلامی برای “پیشروی” این طبقه (در واقع برای به قهقرا کشاندن طبقه ی کارگر) را پیش کشید و گفتان نئولیبرالی پوپری و گرایش ضد کمونیستی هابرماسی را جایگزین انقلاب قهرامیز و گفتمان رادیکال مارکسی کرد. جالب این است که این ارتجاع و کثافت تحت نام سوسیالیسم کارگری به خورد مردم داده می شود و کومه له مثل همیشه به دلیل بی سوادی سیاسی و نداشتن یک خط منسجم تئوریک و سرگردانی سیاسی تا حدودی تحت تاثیر این جهان بینی بورژوایی و لیبرالی قرار گرفت و صلاح مازوجی کم و بیش همین ادبیات را دست و پا شکسته تکرار کرده و می کند و هنوز روابط بسیاری حسنهای چه از لحاظ “نظری” و چه تشکیلاتی با این محفل ضد کمونیست و ضد کارگری دارد که تعدادشان از تعداد انگشتان دست فراتر نمی رود.
انچه لازم است بر همه روشن شود، وجود اختلاف در کومه له است. اما این اختلافات همان طور که گفته شد بر سر “هیچ” است. اصلا عدم وجود اختلاف در یک سازمان سیاسی باید شدیدا جای سوال باشد. هر سازمانی که ادعا کند اعضایش مانند هم فکر می کنند یا یک سازمان دیکتاتور و جنایتکار است، یا دروغ می گوید. هیچ سازمان سیاسی نمی تواند توده ی مردم را بر اساس تفکر مشترک، سازماندهی کند. دروایش و صوفیان هستند که سعی می کنند انسان ها را با نگرش فکری مشترک و ایدئولوژی مشترک جمع اوری کنند. حتی درون ارتجاعی ترین مذاهب، هزاران شاخه و تفسیر وجود دارد. اختلاف برادران کومه له یی (در کومه له مثل همه ی سازمان های دیگر کردستانی، زنان کاریکاتوری از زن رها هستند، به همین خاطر در واقع نمیتوان از خواهران کومه له یی صحبت کرد)، همانطور که گفته شد بر سر هیچ است. این فراکسیونیسم و این جنجال و پروکاسیون علیه همدیگر و این قهر کردن از شرکت در شب نشینی و مراسم شیرینی و میوه خوری کمیته مرکزی، به هیچ وجه منشاء تئوریک ندارد، چون از سازمانی می توان انتظار اختلاف تئوریک داشت که در ابتدا تئوری داشته باشد. کومه له یک سازمان پراگماتیست بدون تئوری است که همواره بین چپ و راست جامعه ی کردستان مشغول پیدا کردن یک موقعیت اجتماعی و سیاسی است و همیشه سعی می کند میانگینی از موضع راست و چپ را نمایندگی کند. در این وضعیت احمقانه است که بگوییم در کومه له اختلاف تئوریک وجود دارد. فقط اختلاف سیاسی و سلیقهای و مرامی در مورد برخورد با احزاب و نیروهای سیاسی کوردستانی و غیر کوردستانی وجود دارد. این ها را می توان به قول منصور حکمت با یک قدم زدن سید ابراهیم با کاک صلاح در عرض پنج دقیقه حل و فصل کرد. اما وقتی که جامعه و نیروهای سیاسی یک مسئولیتی بر روی دوش “فراکسیون حزب کمونیست ایران” درون کومه له گذاشته اند (که از عهده ایشان بر نمیاید)، آنها مجبورند مثل سید ابراهیم علیزاده به شیوهای بی نهایت موذیانه و اپورتونیستی اعلام کنند که هر کس گفت درون کومه له اختلاف وجود دارد، “از ابشخور جمهوری اسلامی سرچشمه می گیرد و این جمهوری اسلامی است که چنین تبلیغاتی را اشاعه می دهد”. (نقل به مضمون از مصاحبه ی سید ابراهیم علیزاده با تلویزیون رووداو وابسته به ایل بارزانی)
در چنین شرایطی رهبری کومه له و شخص سید ابراهیم علیزاده مثل دوران انشعاب سازمان زحمتکشان کردستان سعی می کنند اختلافات سیاسی، سلیقه یی و تشکیلاتی را مخفی و دور از چشم جامعه و مدیا نگه دارند، تا “خطر” انشعاب حزب کمونیست ایران از کومه له را دور نگه دارند. در طرف مقابل، صلاح مازوجی به همراه کسانی که در جبهه ی حزب کمونیست ایران قرار گرفته اند فیلشان یاد هندوستان کرده و از ضرورت تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 62 و ضرورت گرامیداشت یازده ی شهرویر صحبت کرده و برای سالروز تشکیل حزب کمونیست ایران برنامه تشکیل داده تا از این طریق انسجام خود را سر خطی متحد کنند که می توان گفت خط “هیچ” است و اختلاف بر سر “هیچ” است. صلاح مازوجی در این مدت اخیر علاوه بر این که از شرکت در انتخابات کمیته ی مرکزی کومه له خودداری کرد، سعی کرد در مصاحبه با رادیو پیام کانادا خرده گله های خود را از یکه تازی سید ابراهیم و دادن بیانیه ی مشترک کومه له با خبات سازمان مرتجع و مذهبی مطرح کند. اما همه ی این خرده گله ها را همانطور که اشاره کرد می توان با یک قدم زدن و یک کافه خوردن و یک شب نشینی با خوردن دولمه و هندوانه ی کردستان در مقر کومه له حل کرد. بنابراین به جای این پروکاسیون الکی از جانب دو طرف و گرایشاتی که هنوز خود را پایبند همان چارچوب سوسیال رفورمیسم و ناسیونالیسم چپ کومه له می دانند، به نظر من بهت است مباحث سیاسی حاشیهای و اختلافات جزئی را کنار بگذارند و با همدیگر کنار امده و به جای تاکید لجوجانه بر کمونیسم، بیشتر از این اسم سوسیالیسم و کمونیسم را لجن مال نکنند و با احزاب هم طبقه خود به صورت کاملا دوستانه وارد روابط و کار مشترک سیاسی و برنامهای شوند. کومه له چند سالی است (حداقل بعد از به قدرت رسیدن پ ک ک در شمال سوریه به دنبال جنگ داخلی و خلاء سیاسی) مستقیم و غیر مستقیم حامی این نوع شیوه ی حاکمیت پوپولیستی و خلقی کومه له در شمال سوریه شده و تا حدود زیادی ان را ستایش کرده است. در صورتی که هر انسان عاقلی که به جای کاه توی کله ش مغز باشد، شک نمیکند که مناسبات حاکم در روژاوا شدیدا خرده بورژوایی است و کوچکترین ربطی به هیچ سیستم سوسیالیستی ندارد. می توان حتی اعلام کرد که چرخش عبداله اوجالان به طرف پست مدرنیسم انارشیستی نمای ناسیونالیستی و عبور از گفتمان ناسیونالیستی، از پرودونیسمی که مارکس بی رحمانه به ان نقد داشت صد گام عقب تر است.
اوجالان بدون شک نه تنها یک نگرش مترقی و رادیکال ضد سرمایه داری را نمایندگی نکرده و نمی کند، بلکه یک تفکر شدیدا خرده بورژوایی و اتوپویستی را نمایندگی می کند، که التقاطی از همه چیز را می توان در ان یافت به جز یک نگرش ساختار شکنانه و رادیکال انقلابی علیه سرمایه داری.
انچه کومه له در کردستان ایران (تحت نام حاکمیت شورایی یا مردمی برای کردستان ایران) سال هاست به دنبال ان است، نه نگرش سوسیالیستی در ان دیده می شود و نه می خواهد سوسیالیسم را پیاده کند. مغللطه ای است مانند همین برنامه ی کنفدرالیسم دمکراتیک و سیستمی که هم اکنون در روژاوا حاکم است؛ که اگر عقب تر از آن نباشد، جلو تر هم نیست.
کومه له از اینده هراس دارد و هر روز بیشتر به راست می چرخد! این هراس یک خوف ابلهانه نیست. هم اکنون می بینیم که در یکی دو سال اخیر چگونه مردم کردستان ایران به طور کل کومه له را به فراموشی سپرده و در کنار بی تفاوتی و بی تحرکی احزاب کورد ایرانی، خون مردم و جوانان تشنه ی تغییر و ازادی و برابری در کردستان ایران در سطح وسیع تحت جنبش آپویستی (که نمود ان را در کردستان سوریه می بینم و تا حدود زیادی جنگ داخلی در کردستان ترکیه که از جانب ناسیونالیست های کورد باکور خوانده می شود) به جوش آمده و همین جوانان و توده ی مردم مخالف نظام جمهوری اسلامی به خاطر نداشتن اگاهی طبقاتی سوسیالیستی و رادیکال و صرفا بهره مندی از مقداری ملیتانسی (ناشی از فضای تاریخی حاکم بر کردستان) به اوجالانیسم و اپوئیسم گرایش پیدا می کنند و به طور کلی دیگر احزاب اردوگاه نشین کوردستان ایران را به فراموشی می سپارند. این برای کومه له و حزب دمکرات و دیگران قابل پیش بینی نبود و باعث شده که کومه له برای اینکه کلا به یک سازمان حاشیه ای و بی تاثیر تبدیل نشود و به قول خودشان آن قسمت بزرگ کوه یخ را در جامعه ی کردستان حفظ کنند، ناچار شود یا با پ ک ک همکاری کنند و یا به همراه دیگر احزاب ناسیونالیست کردستان یک هیئیت پوپولیستی و ناسیونالیستی (به عنوان الترناتیو اپوئیسم و در مقابل پ ک ک) درست کنند. با توجه به اینکه پ ک ک مشکل استراتژیک و سیاسی جدی با جمهوری اسلامی ندارد و عملا در جبهه ی جمهوری اسلامی علیه دولت ترکیه سال ها جنگیده و بعلاوه، کومه له و دیگر نیروهای اپوزیسیون ایرانی سال ها تحت تعقیب و سرکوب دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی هستند، کومه له نمی توانست به طور کل به زیر شاخه ی پ ک ک تبدیل شود. اما همکاری موضعی برای کومه له به دلایل مختلف الزامی بوده است. چون کومه له همچون پ ک ک حزب رئال پولیتک است و باید بند و بست داشته باشد، سازش کند و هرازگاهی بورژوازی خوب را به بورژوازی بد ترجیح دهد. کومه له می داند که در صورت هر تحولی در اینده ی ایران پ ک ک یکی از نیروهای اصلی خواهد بود و مدعی قدرت خواهد شد و ان موقع “انحصار طلبی” ناسیونالیستی پ ک ک دیگر احزاب مانند کومه له و حزب دمکرات را به اپوزیسیون خواهد راند. به همین خاطر کومه له در تلاش است از همین الان یا دل پ ک ک را به دست بیاورد که او را در قدرت سهیم کند یا (اگر این ترس را داشته باشد که پ ک ک، کومه له و دیگر احزاب را به جمهوری اسلامی خواهد فروخت) سعی کند یک ائتلاف ارتجاعی تر با ناسیونالیست ها را تشکیل دهد. جبهه ی کوردستانی که سال ها در مورد ان بحث می شد، در این اواخر در بیانیه ی مشترک علیه انتخابات به دقیق ترین شکل ممکن خود را نشان داد.
نتیجه گیری
کومه له به کجا خواهد رفت؟ ایا انشعاب در کومه له صورت خواهد گرفت؟ ایا گرایش طرفدار سوسیالیسم سطحی و رفورمیستی اذرین مقدم از کومه له انشعاب خواهد کرد و با اتحاد سوسیالیستی کارگری وارد پروسه ی “تشکیل حزب” خواهد شد؟ این هیاهوی اتحاد سوسیالیستی کارگری در کنفرانس سیزدهم، این جریان اپورتونیست، ریشه در ارتباطات شان با این بخش از کومه له دارد که امروز به صورت یک فراکسیون اعلام نشده زیر نام حزب کمونیست ایران “علیه” کومه له فعالیت می کند و به دست صلاح مازوجی رهبری می شود . بی گمان نمی توان با دقت ریاضی پیش بینی کرد که ایا انشعاب صورت خواهد گرفت یا نه، اما به نظر من چه انشعاب صورت بگیرد، چه نگیرد، چه این بحث ها “تعمیق” شود و چه در سطح دراویشی باقی بماند، من هر دو جریان و شاخه ی کومه له به اضافه ی اتحاد سوسیالیستی کارگری و کل احزاب ناسیونالیست و قومپرست و گله های شلوار کردی پوش مذهبی مردسالار و ضد زن را (که حتی در میان انان یک رهبر زن پیدا نمی شود) جملگی فراکسیون های بورژوایی به حساب می اورم که از جناح چپ، راست و غیره به بورژوازی نقد دارند و مارکسیسم و سوسیالیسم و غیره برای شاخه های مختلف کومه له تنها مفاهیم توخالی و بی ارزشی هستند که تنها مصرف تبلیغاتی دارند. گزارش کنگره ی کمیته ی مرکزی کومه له در چارچوب بحث های همیشگی بر تبلیغ سطحی و پوشالی سوسیالیسم اتکا دارد، اما مباحثی که درون کنگره مطرح شده و شدیدا راست و ناسیونالیستیاند، در این گزارش ادیت می شوند و سعی می شود که این سوسیالیسم فرمال در لفافه ی جملات چپ نما، اضطرارا نگه داری شود تا این مارک تبلیغاتی باقی بماند و این دکان بسته نشود. اما نمی توان از سوسیالیسم صحبت کرد ولی ارتجاعی ترین سازمان های مجاهدینی را ستود. نمی توان از سوسیالیسم صحبت کرد ولی در تلاش برای پیاده کردن یک سیستم بورژوایی بود. نمی توان از سوسیالیسم و کمونیسم صحبت کرد ولی کمونیست های رادیکال درون سازمان خود را سانسور و سرکوب کرد. نمی توانی از سوسیالیسم و کمونیسم صحبت کنی ولی یک شارلاتان گانگستر مثل مصطفی هجری و عبداله مهتدی را رفیق خطاب کنی و و و
کومه له هم مثل هر سازمان دیگر تحت تاثیر کشمکش های جامعه قرار خواهد گرفت و این کشمکش ها درون کومه له بازتاب پیدا می کند و انسان ها با منافع طبقاتی، سیاسی و غیره مختلف در گفتمان های سطحی و غیر سیاسی هم درون کومه له بازتاب پیدا می کنند.
کومه له اگر بخواهد کار جدی بکند و جدی گرفته شود به جای سقوط به دامن رئال پولتیک حاکم در خاورمیانه، لازم است تمام گرایشات راست و ارتجاعی را تصفیه کند و راسخانه پرچم کمونیسم را بر افرازد. در این راستا هر گونه همکاری سیاسی و عقیدتی با نیروهای بورژوایی برای کومه له سم محسوب می شود و کومه له را برای همیشه به یک سازمان راست تبدیل خواهد کرد. ایا کومه له خواهد توانست از سوسیال دمکراسی و ناسیونالیسم چپ عبور کند و دوباره سوسیالیسم و کمونیسم را به عنوان جهان بینی خود برگزیند و رفورمیسم و غیره را حاشیه یی کند. من شخصا با شناختی که از رهبری اپورتونیست کومه له (که شدیدا الوده به رئال پولتیک حاکم است) دارم، به تغییرات جدی در کومه له در راستای رادیکال و انقلابی خوشبین نیستم و عروج راست در شکل افسارگسیخته تر و روشن تر از امروز را در مورد اینده ی کومه له پیش بینی می کنم و شکی ندارم که بدون انشعاب و با انشعاب نمی توان از هیچ کدام از جناحین انتظار یک عمل رادیکال و انقلابی داشت. به محض اینکه از کمونیسم به شکلی راسخانه دفاع کرد و لنین و مارکس و منصور حکمت و دیگران را خواند، حاشیه یی خواهی شد. در این شکی نیست که جریان صلاح مازوجی از فرشید شکری و کسانی که حدودا رادیکال تر هستند، فاصله خواهند گرفت و گرایش رادیکال تر درون کومه له از جانب هر دو طرف حاشیه یی تر می شود.
…
مقالات دیگری از جمله مقاله ی زیر در صفحه ی گفتمان رادیکال منتشر شده است که خود من سهم بیشتر در نوشتن این مقالات داشتم. مقالاتی که به اسم خودم منتشر شده اند در کنار بخش زیادی از مقالاتی که با امضای گفتمان رادیکال نوشته شده اند، می توانند به مثابه ی مکمل همدیگر نگریسته شوند.
کومه له ی “کمونیست” انتی کمونیست!
انچه در این مطلب به ان می پردازیم جهش های پیاپی کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) به طرف ناسیونالیسم کرد، سوسیال دمکراسی و نزدیک شدن به گفتمان ارتجاعی و ضد کمونیستی در سالیان اخیر، چه در مناسبات تشکیلاتی و چه در گفتمان دیپلماتیک با احزاب بورژوایی و کینه توزی سیاسی به نسبت احزاب چپ و کمونیست و اعضای رادیکال و انقلابی درون خود کومه له است. هر گونه مبارزه و تلاش رادیکال برای انتقاد از برنامه های جدید کومه له و تغییر مواضع راست و ضد کمونیستی این سازمان فورا با برچسپ کمونیسم کارگری و حکمتیست سرکوب می شود. در سالیان اخیر کومه له هر روز بیشتر به راست چرخیده و خط مشی کمونیستی و کارگری را به کلی پشت گوشت انداخته است. ناسیونالیسم درون کومه له یک امر واقع و منشاء گرفته از جامعه ی کردستان است که در ان وجود ستم ملی باعث تولید و بازتولید ناسیونالیسم شده و می شود و بازتاب اجتماعی بازتولید ناسیونالیسم در جامعه خود را در احزاب سیاسی چپ کورد نشان می دهد. کومه له همواره بستری برای ناسیونالیسم کرد فراهم کرده است و از چارچوب “راهکارهای” متفاوت حل مساله ی ملی و مساله ی محلی بودن یا سراسری بودن، ناسیونالسیم درون کومه له برای خود مشروعیت دست و پا کرده است. در مقابل، کمونیسم و رادیکالیسم انقلابی برای تغییرات انقلابی جامعه و تلاش برای متشکل کردن طبقه ی کارگر برای دست بردن به قدرت سیاسی در سطح سراسری پشت گوش انداخته شده است و کردستانی بودن و کردستانی ماندن، به یک سنت درون کومه له تبدیل شده است که بریدن از ان از جانب این یا ان جناح در کومه له امری غیر ممکن است.
بررسی تاریخچه و کشمکش های تاریخی درون کومه له از کنگره ی اول و از زمان تاسیس این سازمان در سال 57 به صورت رسمی، از حوصله ی نویسندگان این مقاله خارج است، تنها چیزی که می توان اشاره کرد این است، که از همان ابتدا کومه له جریانی با گرایشات شدیدا عقب مانده از نقطه نظر تئوریک از جمله گرایش مائویستی، طرفدارن بورژوازی نیمه مستعمره نیمه فئودالی و ناسیونالیسم کرد بود، که مساله اش رهایی ملت کورد از زیر ستم ملی دیگر ملت ها بود. تفاوت کومه له در ان مقطع با حزب دمکرات و سازمان های چپ دیگر در این بود که کومه له به دلیل ضعف تئوریک و بی خبری از تئوری مارکسیسم، و دست بردن به اسلحه در مقابل جمهوری اسلامی در مواقع سرنوشت ساز، توانست به مرور نظریات مارکسیسم انقلابی را بپذیرد و برای مدت مشخصی به مبلغ مارکسیسم انقلابی در منطقه تبدیل شود. از سال 1362 و از زمان کنگره ی موسس حزب کمونیست ایران بخش اکثریت کومه له عملا نظریات منصور حکمت و اتحاد مبارزان کمونیست را به عنوان نظریات و خط رسمی حزب پذیرفت و مقاومت های ناسیونالیسم کرد درون و بیرون کومه له در مخالفت با تشکیل حزب کمونیست ایران، از جمله مخالفت مینه ی حسامی، شیخ عزالدین حسینی و جلال طالبانی در مقابل موافقت اکثریت ناکار امد. در این گیر و دار سیاسی ناسیونالیسم کرد همچنان در کنار خط کمونیستی و بخش وسیعی از بدنه که متشکل از لمپنیسم “شهری” “شهرگریز” تشکیل شده بود به حیات خود ادامه داد و هرازگاهی مخالفت های خود را با رهبری حزب کمونیست ایران به دلیل اینکه اکثریت رهبری “فارس” هستند، اعلام می کرد، اما نبود یک خط منسجم ناسیونالیستی درون کومه له، عملا این گرایش را به یک گرایش که بیشتر یک اهرم فشار علیه رهبری و گرایش کمونیستی درون حزب بود، تبدیل کرده بود.
به دنبال کنگره ی پنجم کومه له، بحث های جدی بین گرایش کمونیستی، گرایش سانتر و ناسیونالیسم درون حزب کمونیست ایران در مورد “کارگری کردن حزب” و “کارگری کردن” کمونیسم در گرفت و فروکش کردن افق مبارزه ی مسلحانه در ان دوران و در فاصله ی کنگره ی پنج تا شش کومه له و بعد از ان و همچنین در فاصله ی بین کنگره ی سوم تا چهارم حزب کمونیست ایران، فضای حزب کمونیست ایران را شدیدا سیاسی کرده بود و می توان گفت مهمترین اثار تئوریک مارکسیستی از نشریات به سوی سوسیالیسم گرفته تا درس های مربوط به مدرسه ی اکتبر در این دوره تولید شده و انجام گرفته اند. تغییر و تحولات جهانی و منطقه یی و پایان جنگ رژیم فاشیست جمهوری اسلامی و رژیم فاشیست بعث و به دنبال ان تحولات مربوط به فروپاشی شوروی و قدرت گیری ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق در نتیجه ی جنگ اول خلیج و غیره همه و همه دست به دست هم داده بودند که تحلیل ها و ارزیابی های متفاوتی بر سر اینده ی سیاسی و نظامی کومه له و اینده ی کمونیسم در ایران صورت بگیرد. مباحث مربوط به پلنوم شانزدهم حزب کمونیست ایران به دقیقی این اختلافات را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که چگونه سه خط به صورت روشن تر از گذشته اعلام وجود می کنند و کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت در ان دوران اکثریت حزب را با خود همراه می کند. فارغ از تمام اتفاقاتی که امروز برای کمونیسم کارگری افتاده است و فارغ از این که کمونیسم کارگری نه تنها کمونیسم را در ایران و درون حزب خود کارگری نکرد، مباحث کمونیسم کارگری مربوط به دوران اختلافات درون کومه له و حزب کمونیست ایران در فاصله ی کنگره ی شش کومه له تا هنگام انشعاب و حتی تا چند سال بعد از انشعاب کمونیسم کارگری، جزو مهمترین اثار سیاسی و مباحث تئوریک قابل اتکا برای هر کمونیستی هستند که بخواهد کمونیسم ایران را از زاویه ی منافع طبقه ی کارگر بررسی کنند.
انشعاب کمونیسم کارگری از جانب چند نفر باقیمانده در کومه له در یک فضای غیر سیاسی و غیر رفیقانه به اختلافات تشکیلاتی بر سر پتو و روغن و برنج و چادر و غیره تقلیل داده شد و تمام مباحث سیاسی، تئوریک و ادبیاتی که در دوران بعد و قبل از انشعاب تولید شده بود، در کمال بی شرمی نادیده گرفته شد و هیچگاه کسانی که در کومه له بودند، نتوانستند تا امروز هم یک نقد تئوریک و مارکسیستی بر دیدگاه های منصور حکمت و خط کمونیسم کارگری بنویسند. زمانی که ایرج اذرین به دنبال تغییر و تحولات و اصلاحات در ایران به همراه چند نفر دیگر استعفا داد و مبانی تئوریک “منشویکی” خود را به نام در “دفاع از مارکسیسم” و به دنبال ان “چشم انداز و تکالیف” را نوشت، کومه له یی ها توانستند برای مدت طولانی از این منابع تئوریک اما شدیدا رفورمیستی و پرو اصلاحات علیه کمونیسم کارگری بهره بگیرند و تغذیه کنند و این منابع هر روز از جانب کومه له به فعالین داخل و خارج کشورشان برای مطالعه توصیه می شد.
کمونیسم کارگری خود به دنبال حوادث کوی دانشگاه و “جنبش همه باهم” موسوم به “جنبش سرنگونی” مسیری شدیدا ضد کارگری و پوپولیستی مثل کومه له، طیف اذرین مقدم و بیشتر احزاب چپ و کمونیست دیگر در پیش گرفت و نوعی توهم به قدرت سیاسی جای تلاش و مبارزه ی جدی برای کارگری کردن کمونیسم را گرفت. از تحلیل های منصور حکمت در کنگره ی دوم و سوم می توان از زاویه ی مارکسیستی نقد جدی داشت و پیش بینی های منصور حکمت از معادلات سیاسی اغلب غلط از اب درامده و این موج سرخوردگی درون کمونیسم کارگری را شدیدا دامن زد و کمونیسم کارگری را در مسیری برد که امروز شاخه های مختلف ان تفاوت زیادی با مجاهدین از فرمت چپ ندارند. البته لازم به ذکر است که بخش هایی از کمونیسم کارگری که در دو جریان موسوم به حکمتیست فعالیت می کنند را باید تا حدود زیادی از این کشمکش ها جدا کرد.
به کومه له بر می گردیم. کومه له بعد از جدایی کمونیسم کارگری دوباره در خلا سیاسی و تئوریک به سر می برد و بازگشت عبداله مهتدی به کومه له بعد از اخراج او از فراکسیون کمونیسم کارگری، تا حدود زیادی این خلا را برطرف کرد. عبداله مهتدی زمانی یکی از پیگیرترین اعضای فراکسیون کمونیسم کارگری بود، اما تحولات کردستان عراق بعد از جنگ اول خلیج و قدرت گیری ناسیونالیسم قومپرست و مزدور کرد در نتیجه ی حمله ی امریکا به عراق در سال 91 باعث شده بود که عبداله مهتدی مواضع کمونیستی خود را کنار گذاشته و تحت تاثیر شرایط منطقه یی و ماتریالیستی مجذوب بخش هایی از ناسیونالیسم کرد حاکم در کردستان عراق شود. عبداله مهتدی در ان دوران اعلام کرد که ” ما باید دنبال دوستان حال و اینده مان درون همین حاکمیت ناسیونالیسم کرد بگردیم”. بی گمان منظور عبداله مهتدی از دوستان حال و اینده اش شاخه ی سوسیال دمکرات اتحادیه ی میهنی به رهبری شخصی به اسم ملا بختیار مزدور جمهوری اسلامی بود که بعد ازدستگیر اش و اعلام الغای سازمان ش به اسم الای شوروش تسلیم قرارگاه رمضان جمهوری اسلامی شد و از انجا وارد اتحادیه ی مهینی کردستان به رهبری مام جلال طالبانی شد و به یکی از سران اتحادیه ی میهنی تبدیل شد.
از سال 1991 تا دوران اصلاحات در ایران عبداله مهتدی عملا نظریه پرداز رسمی حزب کمونیست ایران و کومه له بود و در بیشتر نشریات این حزب قلم می زد. با پروسه ی اصلاحات حکومتی به رهبری خاتمی در ایران، کومه له دوباره دچار تحولات جدی شد و این بار عبداله مهتدی و یارانش زیر نام زنده کردن کومه له و پشت تبلیغات دماگوژیستی و عوامفریبانه در تلاش برای تبدیل کردن کامل کومه له به یک سازمان مطلقا ناسیونالیستی از جنس حزب دمکرات بودند. در ان دوران گرایش سانتر درون کومه له که همیشه دنبال ان بود نه سیخ بسوزد و نه کباب به رهبری ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی علیه عبداله مهتدی موضع گیری کرد و اقدامات عبداله مهتدی را “تشکیلات شکنی” و “زیر پا گذاشتن اصول حزبی و اسنامه یی” خواندند و در ابتدا در تلاش بودند اختلافات سیاسی را به اختلافات درون تشکیلاتی و “دزدی” عبداله مهتدی از کومه له و مسافرت او به کشورهای مختلف با پول کمیته ی مرکزی کومه له تخفیف دهند و در هنگام کنگره و قبل از انشعاب رهبری کومه له و جریان سانتریستی از تمام اعضای خود درخواست نموده که به عبداله مهتدی رای بدهند تا عبداله ی مهتدی انشعاب نکند!! صلاح مازوجی خود اعلام کرد که در ان دوران، اختلافات به اندازه ی کافی برای جامعه روشن نبود، به همین خاطر ما این درخواست را از اعضایمان در کومه له مطرح کردیم! بماند که چقدر حقیقت دارد یا ندارد!
سازمان “انقلابی” “زحمتکشان” کردستان انشعاب کرد و اسم کومه له را بر روی خود گذاشت. سال ها بحث کومه له با سازمان “زحمتکشان” بر سر مسائل حقوقی و غیره در مورد گذاشتن اسم کومه له روی خود به صورت “نامشروع” بود و مسائل سیاسی منشاء گرفته از تحولات اجتماعی در ایران و منطقه عملا به فراموشی سپرده شده بود. در مواردی به صورت جسته گریخته صلاح مازوجی به نقد سازمان “زحمتکشان” پرداخته است و بقیه ی نقد ها به سخنرانی در روز کومه له به صورت کاملا سطحی ختم می شد.
اینکه سازمان “زحمتکشان” به مرور خط مطلقا ناسیونالیستی و ضد انقلابی خود را به نمایش گذاشت و پرچم کردستان را بر اردوگاه شان اویزان کرد و به چکمه لیسی برای درجه دار های جمهوری اسلامی در قرارگاه رمضان و غیره افتاد و همزمان مشغول بند و بست با ارتجاعی ترین نیروهای سلطنت طلب و قومپرست سناریو سیاهی و شخصیت های جنایتکار مانند نوری زاده و گنجی و سازگارا و غیره بود، خود باعث اختلافات بعدی درون این سازمان می شود و حداقل سازمان زحمتکشان دو انشعاب رسمی و چندین مورد کناره گیری کادرها به صورت گروهی را تجربه می کند. بسیاری از کادرهای سازمان زحمتکشان دوباره به “اغوش” کومه له بر می گردند و بسیاری هم جذب جریانات کمونیسم کارگری می شوند.
کومه له در تمام این سال ها همچون دیگر احزاب و نیروهای سیاسی مشغول تجربه ی انواع متدولوژی و خط و مشی است و همواره از موضع ناسیونالسیم چپ به جامعه نگاه می کرده است. در سال 2008 کومه له دوباره یک انشعاب و بهتر است بگویم اخراج دسته جمعی مجموعه یی از بازماندگان از سازمان “زحمتکشان”، که وجود حزب کمونیست ایران را نفی می کردند، می شود. این گرایش از جانب مینه ی حسامی، ماموستا ابراهیم و جعفر سور نمایندگی می شد و از بیرون انسان های ناسیونالیست و اپورتونیستی مانند شعیب ذکریایی و دیگران هم از لحاظ نظری این جریان را ساپورت نظری می کردند. تفاوت “روند سوسیالیستی کومه له” با سازمان “زحمتکشان” تاکنون برای کسی از لحاظ ماهوی اشکار نیست. روند “سوسیالیستی” بخوانید ناسیونالیستی کومه له بعد از چند سال منحل شد و این جریان و محفل دیگر وجود خارجی ندارد.
به دنبال این مسائل یک طیف از نیروهای انقلابی و جوان از دانشگاه های ایران و از محیط مبارزه ی کارگری و کمونیستی به دلیل سرکوب های گسترده ی دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب وارد کومه له می شوند و تلاش می کنند، پرچمی که در ایران برای دفاع از کمونیسم برافراشته بودند، را دوباره در کومه له برافرازند. یکی از شناخته ترین این شخصیت ها کسی نیست به جز حسن معارفی پور، نویسنده ی مارکسیست ایرانی، عضو انستیتوی بین المللی تئوری های انتقادی در برلین و دانشجوی رشته ی جامعه شناسی و انسان شناسی شهری در یکی از مهترین دانشگاه های جهان یعنی دانشگاه هایدلبرگ.
حسن معارفی پور در کومه له از طریق سازماندهی هسته ی های مطالعاتی مارکسیستی از جمله بازخوانی اثار کلاسیک مارکسیستی و متون مارکس، انگلس، لنین، پلخانف، اگوست ببل، کولونتای و اثار منصور حکمت و سایرین توانسته بود فضای غیر سیاسی و لمپنیستی درون کومه له را کاملا سیاسی کند و اعضای جوان را جذب مسائل مهم مارکسیستی و فلسفی کند. حسن معارفی پور با برگزاری دهها جلسه ی سیاسی درون تشکیلات کردستان، این تشکیلات را دوباره به یک تشکیلات سیاسی تبدیل کرده بود و خط روشن کمونیستی و لنینیستی را در سطح تئوریک شدیدا تبلیغ می کرد. او از بازخوانی اثار دوران اختلافات کمونیسم کارگری شدیدا دفاع می کرد و بسیاری از اثار و کتاب های منصور حکمت را جزو اثار کلاسیک مارکسیستی به حساب می اورد. زمانی که در کومه له بردن اسم منصور حکمت جرم محسوب می شد، حسن معارفی پور به همراه دیگر رفقایش سنت شکنی کرده و در مقابل موج تبلیغات کمیته ی مرکزی ریش سفید سرور و طیف لمپنیسم و ناسیونالیست های نهان درون کومه له و سانتریسم ایستاده و در تئوری و پراتیک شدیدا از مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری اولیه دفاع می کرد. برای حسن معارفی پور و رفقایش نقطه ی رجوع مارکس و انگلس و لنین و دیگر مارکسیست های کلاسیک انقلابی بودند و تمام تلاششان این بود که درک عامیانه و پوپولیستی کومه له و سایر احزاب و جریانات را از چارچوب مقالات مشخص به نقد بکشند و یک خط روشن و انقلابی را در مقابل جامعه قرار دهند. بدون اغراق می توان گفت که علیرغم هر نقدی که به حسن معارفی پور وارد باشد، این رفیق یکی از روشن ترین و رادیکال ترین خط های مارکسیستی را بعد از انشعاب کمونیسم کارگری درون کومه له نمایندگی کرده و تاکنون هم سایه ی مبارزات او بر روی فعالین تشکیلات کومه له در کردستان، در ایران و خارج کشور وجود دارد.
حسن معارفی پور در مقالات متعدد تلاش می کند، چرخش کومه له به ناسیونالیسم خرده بورژوایی و تلاش این جریان برای درست کردن یک حاکمیت ملی در کردستان ایران را مورد نقد قرار و نشان دهد که کومه له تا چه اندازه از مارکسیسم فاصله گرفته و تحلیل های ضد کمونیستی و سوسیال دمکراتیک را جایگزین مارکسیسم انقلابی کرده است. او “برنامه ی کومه له برای حاکمیت مردمی در کردستان” را مطلقا یک برنامه ی بورژوایی می خواند که هیچ سنخیتی با برنامه ی کمونیستی ندارد و درک کومه له از مناسبات تولید بورژوایی را عقب مانده می خواند و اعلام می کند که مشکل کومه له با سرمایه داری عدم تمرکز تولید و انارشی تولید در سرمایه داری و نه خود مناسبات اسثتمارگرانه است.
همانطور که همگان در جریان هستند، حسن معارفی پور و رفقایش که یک فراکسیون کمونیستی تاثیر گذار را تشکیل داده بودند، به بهانه های واهی تشکیلاتی و با تبلیغات کثیفی که از جانب کومه له، علیه انان راه انداخته شده بود و به اتهام سمپات به حکمتیست های و روابط مخفی با حکمتیست ها یکی پس از دیگری از کومه له اخراج می شوند و این جریان رادیکال و انقلابی سرکوب می شود، اما حسن معارفی توانست در خارج کشور با تعدادی از رفقای فراکسیون برای بازسازی این فراکسیون اقدام کند و در چارچوب تشکلات مختلف از جمله صفحه ی گفتمان رادیکال در فیس بوک به نقد کومه له و گرایشات پوپولیستی و ناسیونالیستی این جریان از موضع مارکسیستی برود.
امروز ما شاهد هستیم که رفقای متاثر از این گرایش یکی پس از دیگری اخراج می شوند و اخرین مورد کسی جز هیوا کاکه ره ش نیست که در روزهای اخیر به خاطر انتشار یک سری مطالب در فیس بوک و نقد از موضع کمونیستی به کومه له و حزب کمونیست ایران به خاطر همکاری کومه له با احزاب و جریانات ناسیونالیست و اسلامیست به ویژه در مورد بیانیه ی مشترک در مورد تحریم انتخابات، بدون هیچ دلیلی و برخلاف “اصول و اساسنامه”ی تشکیلاتی و به بهانه ی اینکه در فیس بوک “اخلاقیات” کمونیستی را رعایت نکرده است و کامنت هایی نوشته است که در تقابل با “مرامنامه ی” ی حزب کمونیست ایران است، اخراج شده است.
ما فعالین سیاسی مخالف پوپولیسم و ناسیونالیسم چپ و منتقدان جدی کومه له متشکل در خارج و داخل ایران، این اقدام کومه له را همچون دیگر اقدامات و اخراج فعالین سیاسی و کمونیست جدی در سال های اخیر درون کومه له، غیر دمکراتیک، ضد کمونیستی و خارج از هر گونه پرنسیپ سیاسی و سازمانی دانسته و از کومه له تقاضا داریم که در این مورد توضیح سیاسی بدهد.
ما تحت هیچ شرایطی با هیوا کاکه ره ش ارتباط مستقیم تشکیلاتی نداشتیم و تلاشی نداریم از تشکیلات های دیگر عضو گیری کنیم، اما هیوا کاکه ره ش و دیگر رفقایی که درون اختناق سیاسی حاکم در کومه له، که امکان ابراز نظر کمونیستی را از انان می گرفته، ادامه ی خطی می دانیم که ما بعد از کمونیسم کارگری و منصور حکمت پایه گذاری کردیم.
بی گمان شبح کمونیسم کارگری اولیه، شبح منصور حکمت، حسن معارفی ها و رفقای دیگری که خط رادیکال و کمونیستی را در کومه له پیش بردند و بی پروا در سخت ترین شرایط امنیتی از هیچ گونه اتهام سخیف از جانب لمپنیسم درون کومه له،ابای نداشته و ایستاده و مبارزه کردند، همچنان بر بالای اردوگاه کومه له در حال گشت و گذار است و این شبح یا یک روز برای همیشه نابود می شود و یا کل تشکیلات کومه له را تسخیر خواهد کرد.
ما دست تمام کمونیست های انقلابی و رادیکالی که نه ناسیونالیسم، بلکه مبارزه برای سوسیالیسم و کمونیسم و رهایی طبقه ی کارگر بدون توجه به هویت ملی این طبقه را مد نظر دارند و در کومه له به اشکال مختلف سرکوب و تحقیر می شوند را به گرمی می فشاریم و خود را رفیق و یار و یاور انان می دانیم.
هسته ی مرکزی گفتمان رادیکال
21.07.2017