در مورد فروغ فرخزاد کوهى از نوشته، فيلم، شعر و ترانه و نقد و بررسى موجود است. در مورد زن بودنش در شعر و زندگيش، در جامعه اى بشدت مرد سالار، در مورد فضاها و بکار گيرى مفاهيم و کلمات امروزى در اشعارش، در مورد کارهاى سينمايش و فيلم مستند «خانه سياه است»، در مورد روابط عاشقانه، آزاد و خارج از ازدواجش با ابراهيم گلستان و غيره، بدون شک فروغ اگر زنده ميماند در رژيم جمهورى اسلامى بايد پيه مکافات ها و چه بسا يک مرگ خشن را به تن ميماليد.
فروغ در همان زمان شاه با چوب تکفير امام جمعه ها و ملا ها روبرو شد. جرم او سرودن شعر «عاشقانه» و بيان احساسش در همخوابگى با معشوقش بود. فروغ مورد حمله گرايش مسلط بر جامعه ادبى زمانش بود، فروغ مورد خصومت افکار عقب مانده در جامعه بود، در يک کلام از نظر من فروغ صرفاً شاعرى زنانه نبود، صرفاً فيلمسازى پيشرو نبود او هنرمندى آوانگارد، منقدى تيز چشم و پيشروى بى نظير در تمام عرصه ها بود.
درست در زمانى که سموم تفکرات عقب مانده و شرق زده و مذهبى درست مثل امروز بر جامعه هنرى مسلط بود، زمانى که خلق گرايى و تعظيم و تکريم سنتهاى گذشته مردم، چه مدل شاهنشاهى آن و چه مدل مذهبيش بيداد ميکرد، فروغ مدرن و پيشرو با تمام اين جلوه هاى عقب ماندگى به ستيز برخواست.
«موهبتيست زيستن، آرى
در زادگاه شيخ ابودلقک کمانچه کش فورى
و شيخ اى دل اى دل تنبک تبار تنبورى»
…..
«من ميتوانم از فردا
در کوچه هاى شهر که سرشار از مواهب مليست
و در ميان سايه هاى سبکبار تيرهاى تلگراف
گردش کنان قدم بردارم
و با غرور ششصد و هفتاد و هشت بار، به ديوار مستراح هاى عمومى
بنويسم خط نوشتم که خر کند خنده»
….
«من ميتوانم از فردا
در پستوى مغازه خاچيک
بعد از فروکشيدن چندين نفس، ز چند گرم
جنس دست اول خالص
و صرف چند باديه پپسى کولاى ناخالص
و پخش چند يا حق و يا هو، وغ وغ و هو هو
رسماً به جمع فضلاى فکور و فضله هاى فاضل
روشنفکر
و پيروان مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپيوندم»
بايد شعر و يا در واقع بيانيه «اى مرز پرگهر» را خواند تا به عمق نگاه نقادانه و مالامال از طنز اندوهبار فروغ پى برد.
فروغ قبل و پيش از آنکه بعد از مرگش مورد ستايش مخالفينش در زمان حياتش روبرو شود، با اقبال جامعه پيشرو و مردم و ضد سنتى جامعه اش روبرو شد، استقبال اين طيف از فروغ باعث شد تا امروز با ستايش مخالفينش روبرو شود.
خمير مايه شعرى فروغ، استفاده آزاد و راحتش از کلمات روز در اشعارش، زن بودن و بقول خودش به زنانگيش افتخار کردن، منقد بودن و عليه عقايد جارى عقب مانده در بين مردم و روشنفکران عقب مانده به ستيز برخاستن، سنت شکنى بيباکانه اش، فروغ را بعنوان يک هنرمند آوانگارد در کنار هدايت براى هميشه در تاريخ فرهنگى جامعه ايران ثبت خواهد کرد. او ۳۲ سال بيشتر زندگى نکرد و افسوس که در اوج بلوغ فکرى و هنريش چشم فرو بست.
کارهاى فروغ هنوز سانسور شده پخش ميشود، هنوز حاميان افتخارات ابلهانه ملى او را بخاطر به سخره کشيدن اين ارزشها دوست نميدارند، هنوز هم طرفداران شاه او را بخاطر کمک به فرار دانشجويان معترض به رژيم و دستگير شدنش به اين دليل دوست نميدارند، هنوز هم لايه روشنفکران سنتى و عقب مانده و درون گرا، او را دشمن و حريف زورمند براى خودشان محسوب ميکنند، هنوز هم جامعه پيشرو، سنت گريز و مدرن ايران فروغ را دوست ميدارد، از او الهام ميگيرد و با سلاحى که او برجاى گذاشته ميجنگد. اين رمز ماندگارى فروغ است.
اما بايد از فروغ هم عبور کرد، کارهاى او خالى از نقص نيستند بايد سنت انتقاديش را ارتقا داد بايد بدعت ها و بدايع تازه ترى آفريد، نبردى را که او يکى از چهره هاى درخشانش بود بايد ادامه داد. اين بهترين راه گراميداشت فروغ است.