گوگوش؛ قمیشی؛ رها اعتمادی “چهل سال” هیاهویی برای هیچ.
برای تاج ترانه ایرج جنتیعطایی
ترانهکلیپ “چهل سال” با کلام رها اعتمادی و ملودی سیاوش قمیشی و اجرای مشترک قمیشی گوگوش با تبلیغ گسترده از مهمترین رسانهها پخش شد. اثر پس از چند روز دیده شدن تمام شد و رفت پی کارش و در آرشیو خاک خواهد خورد.
بهانهی انتشار چنین کلیپی با سرودهی رها اعتمادی حمایت از اعتراضات مردم ایران به گرانی و سقوط ارزش ریال در برابر دلار آمریکا و تبعیضهای اجتماعی عنوان شده است. اگر تبلیغات پیرامونی “چهل سال” را حذف کنید اثر هیچ پیوندی با رخدادهای هماکنونی جامعهی ایرانی ندارد هیچ خشمآهنگ و شورآوایی و شاعرانهگی در کار نمیتوان یافت.
چرا چنین کارهایی نمیتواند با تمام تبلیغات و انتشار گسترده و هزینههای ساخت کلیپ به حافظهی موسیقایی بدل شود.؟
مشکل نخست را بیهیچ تردید در کلام ضعیف رها اعتمادی باید جست. کلامی که مطلقا فاقد شاعرانهگی است. کلماتی که عمودی پشتِ هم ردیف شدهاند و نامش را سرایش نهادهاند. کلام را قرار است ملودی سیاوش قمیشی قوام بخشد و اجرای خانم گوگوش پختهخوار کند.
تصور میشد گوگوش با هوشمندیی که از وی سراغ داريم (و البته شناخت بازار که از ویژهگیهای او است )پس از فاجعهسرودِ نوستالژیا با کلام رها اعتمادی؛ ملودی بابک سعیدی و اجرای مشترک با ابی مرتکب فاجعهی مکرر نمیشد. مگر آنکه بازار و پول اجرای “چهلسال” را دیکته کرده باشد بهراستی چندتن حتا یک جمله وفراز نوستالژیا بهخاطر سپردهاند؟
نمیتوان شب خوابید و صبح بلند شد و عضله گرفت؛ یا قد آدمی تو یهشب ده سانت بلند شود. نمیتوان انشانویسی را جای شعر و ترانه قالب کرد حتا اگر تارنمای تلویزیون صدای آمریکا رها اعتمادی را “شاعر نامدار ایرانی” خطاب کند حتا اگر خوانندهی انشاء خانم گوگوش باشد.
هنگامی که از کار بد و ضعیف سخن میگویم شایسته آنکه از ترانههایی که چهلسال در تقابل حکومت ساطور پدید آمدهاند نیز بگویم.
ایرج جنتیعطایی در سال ۱۳۵۸ سرودهای دارد با عنوان مار در محراب که نام ترانه هم ازپیش تکلیف ما با اثر روشن میکند. اثر با ملودی زندهیاد پرویز مقصدی و صدای داریوش پخش شد، همچنین از ایرج جنتیعطایی میتوان آثار زیر را شماره کرد:
با شما آیندهگانم.
پروانهای در مشت.
جنگل جاری،
نترسون مارو دست کم نگیر.
زندگی کن.
خواهرک.
طلوع کن.
مرا بهخانهام ببر
و “پرسه” که بیتردید یکی از راستسرودههای ترانهی تبعید است. کلام ایرج جنتی و ملودی ویرانگر و تنظیم آندرانیک یکی از تلخترین عرصههای تبعید پدید آورده است. در تنظیم این اثر شنونده از ابتدا تا انتها شلاقکش ملودی آندرانیک شده و کلام عصبکش ایرج در رگوپیاش آوار میشود بخشهایی از پرسه را با کلام ایرج جنتی و صدای داریوش بشنویم. و دریغا از داریوش که نماد ترانهی معترض بود و چندسالی است به بسازوبفروشی ترانه روی آورده
پرسه در خاک غریب پرسهی بیانتها است
همگریز غربتم زادگاه من کجا است
گم و گیج و تلخ و بیگذشتهام
توی این شهری که پناه داده به من
از کدوم طرف میشه به هم رسید
همه کوچهها به غربت میرسن
تلاش میکنم بهقدر بضاعت؛ سلیقهی موسیقایی خود از دو قافلهسالار دیگر ترانه شهیار قنبری و اردلان سرفراز را در پستهای دیگر با شما بخش کنم.