رنج بسیاری برد
تازمین را یکسر فتح کند تیمور.
درک این هست برایم دشوار؛
می توا برد زمین را با یک جرعه شراب از خاطر.
می نمی خواهم حرفی بزنم در رد اسکندر
تنها
دیده ام گاه کسانی را
بودند شخیص وبرجسته
درخورهرچه ستایش_
به دلیلی ساده:
زنده بودند هنوز.
عرق بسیاری می ریزند,آری,مردان بزرگ.
من نشانی می بینم در این ها همه از این که
چنین مردانی
ناتوانند از تنها بودن خودو
سیگار کشیدن
یا نوشیدن و
مانند آن.
روح شان هست بسی پست تر از آن که رضایت یابد
از نشستن
در کنار یک زن.
