گورکی و رئالیسم سوسیالیستی

ما نمی‌توانیم موقعی که در باره رئالیسم سوسیالیستی صحبت می‌کنیم، یادی از گورکی نکنیم. این دو از یکدیگر جدائی ناپذیرند. رئالیسم سوسیالیستی به گورکی بیش از هر هنرمند دیگری مدیون است، تا آنجا که حتی نامش را هم به گورکی مدیون است. گورکی از نخستین هنرمندانی بود که پس از آگاهی یافتن از نقش طبقه کارگر و با اعتقاد کامل به رسالت تاریخی این طبقه، هنر و ادبیات کارگری را پایه گذاری کردند. او همچنین نخستین کسی بود که ادبیات و هنر طبقه کارگر را رئالیسم سوسیالیستی نامید و آن را از رئالیسم انتقادی متمایز کرد.
نام اصلی او»آلکسی ماکسیمویچ پشکف» بود، او در شهر کوچکی در ساحل رودخانه ولگای روسیه به دنیا آمد و اکنون این شهر را به نام او» گورکی» می‌خوانند.
آلکسی کوچک چند سال بیشتر نداشت که پدرش مرد و پدر بزرگش سرپرستی او را بعهده گرفت، دوران کودکی او سراسر در فقر و بدبختی و کشمکش‌های خانوادگی گذشت و بدون آنکه امکان تحصیل پیدا کند ناچار شد از ده سالگی به کار بپردازد، علاوه بر مشاهده رنج و فلاکت توده‌های مردم و ستمی که بر خود او روا می‌شد، از طریق مطالعه دزدانه و مخفیانه کتاب‌ها نیز بیشتر با رنج انسان‌ها آشنائی پیدا می‌کرد ، او خود می‌گوید:
«اغلب هنگام مطالعه می‌گریستم – سرگذشت انسان‌ها بی اندازه تکان دهنده و مؤثر و در نظرم فوق‌العاده عزیز و گرامی بود. در همان عنفوان جوانی که از زحمت بیهوده آزار می‌دیدم و با دشنام‌های بی جهت توبیخ می‌شدم، با خود عهد بستم که به مردم کمک کنم و هنگامی که بزرگ شدم خدمت شرافتمندانه‌ای برایشان انجام دهم …. «
«کتاب می‌توانست چیزی را که من در انسان ندیده و نشناخته بودم آشکار کند …. «
«در حدود بیست سالگی دریافتم که چیزهای زیادی دیده و تجربه کرده و شنیده‌ام که باید و حتی ضروری است که برای مردم حکایت کنم … «
او در این موقع به عنوان یک قصه‌گو در میان کارگران بندر، نانواها، نجارها، کارگران راه آهن و مردم خانه بدوش، یعنی همان مردم محرومی که در میانشان زندگی می‌کرد، شهرت پیدا کرده بود. گورکی برایشان کتاب‌هائی را که خوانده بود به صورت قصه نقل می‌کرد و در ضمن شاخ و برگ‌هائی از خود به آنها اضافه می‌کرد و تغییراتی در آنها می‌داد. او اندک اندک شروع به سرودن شعر کرد، اما از زمانی شخصیت واقعی خود را پیدا کرد که به نوشتن داستان پرداخت، چیزی که در شکل گرفتن شخصیت گورکی نقش تعیين کننده داشت، ملاقات او با لنین بود. پیش از آشنائی با لنین، گورکی درک درستی از مبارزه طبقاتی نداشت، در آثار اولیه او بدبینی و ناامیدی دیده می‌شد و حتی گورکی یکبار از فرط یاس و سرخوردگی دست به خودکشی زد. در اثر اصابت تیر به ریه‌اش، تا آخر عمر از ناراحتی ریه رنج می‌برد و مرگ او نیز بخاطر همین بیماری بود. اما پس از آشنائی با لنین، طرز فکر او به کلّی عوض شد. لنین توانست از یک هنرمند سرخورده و رمانتیک، گورکی مبارز و متعهد را بسازد که چنان نقش بزرگی در پایه گذاری رئالیسم سوسیالیستی داشت. از آن پس گورکی در مبارزات سیاسی نیز نقش فعال‌تری پیدا کرد.
در زندگی گورکی میان کار، هنر و مبارزه پیوندی استوار برقرار شده بود. او سالهای زیادی را در تبعید در اروپا بسر می‌برد و در داخل روسیه نیز اکثراً تحت نظر بود، گورکی با عقیده کسانی که فکر می‌کردند یک هنرمند فقط باید به هنرش بپردازد، سخت مخالف بود و یک بار در جواب نویسنده‌ای که مدعی بود:
«زن، بچه‌ها و کودکی که در راه است و از همه مهمتر، بار وظایف عمومی …. » وقتش را زیاد اشغال می‌کند.
با ریشخند گفت :
«در باره خود باید بگویم که من هیچوقت خود را «فقط یک نویسنده» احساس نکردم. من در تمام مدت زندگانیم به طرق مختلف در فعالیتهای اجتماعی شرکت داشته‌ام و تا امروز هم علاقه‌ام را به چنین کارهائی از دست نداده‌ام. نویسندگان جوان اغلب ناله می‌کنند که «وظایف کم اهمیت اجتماعی وقت زیادی را می‌گیرد و مانع افکار خلاق می‌شود» و شکوه‌هائی از این قبیل دارند، من این شکوه‌ها و ناله‌ها را بی اساس می‌دانم، حتی کمترین کار عمومی نمی‌تواند بی نتیجه باشد، اگر شما حیاطی را تمیز جارو بکنید با این کار مانع می‌شوید که گرد و خاک داخل ریه بچه‌ها بشود …. «
در مورد آثار گورکی گفته شده است که این آثار سرآغاز مرحله‌ای نوین در تکامل ادبیات جهان بوده‌اند، یعنی مرحله رئالیسم سوسیالیستی که با ظهور نخستین جامعه سوسیالیستی در جهان مطابقت دارد. البته ضرورتی ندارد که جامعه حتماً سوسیالیستی شود تا ادبیات سوسیالیستی بوجود آید.
ما قبلاً در باره شباهت‌ها و تفاوت‌های رئالیسم انتقادی و رئالیسم سوسیالیستی با یکدیگر توضیح دادیم، در رئالیسم انتقادی گاهی گرایش به سوسیالیسم و پذیرش آن دیده می‌شود و رئالیسم سوسیالیستی نیز همواره حالت انتقادی دارد، خواه انتقاد از سرمایه‌داری و خواه انتقاد از جامعه سوسیالیستی بصورت «انتقاد از خود» سازنده، تفاوت آنها بیشتر در طرز فکر و جهان بینی است تا در سبک و روش.
گورکی در یکی از نامه‌هایش می‌گوید: رئالیسم در ادبیات بورژوازی حالت انتقادی دارد، ليکن فقط تا آنجا که ضرورت دارد اشتباهات بورژوازی را گوشزد و اصلاح کند تا قدرت بورژوازی بیشتر تحکیم شود. رئالیسم سوسیالیستی هدفش مبارزه با بقایای کهن و آثار زيان‌آور آن و ریشه‌کن کردن این آثارست، ليکن وظیفه اصلی آن اعتلاء یک جهان بینی سوسیالیستی و انقلابی در بین مردم است.
در آثار گورکی، صرفنظر از پذیرش جهان‌بینی طبقه کارگر یعنی سوسیالیسم علمی، ما می‌توانیم سایر ویژگیهای اصلی رئالیسم سوسیالیستی را نیز به وضوح ببینیم، این ویژگیها بطور خلاصه و فهرست وار از این قرارند:
١ – انتقاد همه جانبه از کل جامعه سرمایه‌داری، نه فقط از برخی جنبه‌های آن، همراه با تائید صمیمانه دورنمای جامعه سوسیالیستی و نظام نوین اجتماعی (نه پذیرش آن با اکراه و از روی اجبار). انتقاد گورکی از جامعه سرمایه‌داری بر اساس تحلیل دقیق جامعه و طبقات اصلی این جامعه بود. او در آثارش نشان می‌داد که چگونه شرایط غیر طبیعی زندگی، انسان‌های زحمتکش را عاصی و وحشی می‌کند، در حالیکه بورژوازی تازه بدوران رسیده و نو کیسه فطرتاً و ماهیتاً جنایتکار و طماع و ستمگر هستند و برای رسیدن به هدف خودشان که همان سود بیشتر است حاضرند به زشت ترین کارهای ضد بشری هم دست بزنند.
٢ – قهرمانان گورکی همیشه بصورت تیپ هستند ، یعنی با وجود آنکه خصوصیات آنها کاملا نشان داده شده اما در این خصوصیات فردی مبالغه نشده و در نظر اول می‌توان تشخیص داد که آنها چه تیپی دارند و به کدام طبقه تعلق دارند.
٣ – گورکی هم مانند رئالیستهای انتقادی مبارزه طبقاتی را در جامعه نشان می‌دهد اما تنها به نشان دادن آن با بررسی تأثیراتش در تک تک افراد جامعه اکتفا نمی‌کند بلکه نتایج طبیعی این مبارزه طبقاتی را که استقرار جامعه نوین سوسیالیستی است با دقت و به طرز علمی نشان می‌دهد.
٤ – توجه به تاریخ در رئالیسم سوسیالیستی و در آثار گورکی نیز (مانند رئالیسم انتقادی) وجود دارد اما در اینجا نتایج طبیعی سیر تاریخ و حرکت بی وقفه آن هم که راه را برای پیروزی زحمتکشان هموار می‌کند نشان داده شده است. این همان «خوش بینی تاریخی» است که از ویژگی‌های اصلی آثار گورکی و رئالیسم سوسیالیستی است. این خوش بینی یک خوش بینی شخصی و فردی و خیالی نیست بلکه از آگاهی بر جریان تکامل اجتماعی و سیر تاریخ ناشی شده است.
٥ – گورکی توده‌ها را نیروی اصلی و سازنده تاریخ می‌دانست و به همین دلیل آثار او بصورت مجموعه و دائرةالمعارف واقعی زندگی توده‌ها در آمده است. قهرمانان او همگی از میان توده‌های محروم انتخاب شده‌اند، این افراد همواره بطور جدی در این فکر هستند که آیا چگونه می‌توانند زندگی را دگرگون کنند؟ نیروی اخلاقی سوزاننده این قهرمانان همواره سرمشقی برای دیگران می‌شود که به مبارزه روی آورند و در مبارزات توده‌ها شرکت کنند.
٦ – در عین حال گورکی از اصول اخلاقی جامعه بورژوازی شدیداً انتقاد می‌کرد. احساسات بشر دوستی و انسان‌گرائی در آثار او موج می‌زند. اما این انسان‌گرائی یک انسان‌گرائی فعال است نه منفعل و تسلیم طلبانه‌، اصل اساسی انسان‌گرائی گورکی عبارتست از فعالیت در جهت آسایش انسان‌ها، فعالیت به منظور کمک به انسانها در جریان کارهایشان، فعالیت به منظور از بین بردن نابرابری و ستم و برای آزاد کردن انسان از هر رنج و بیداد، در انسان‌گرائی بورژوازی، انسان‌ها دعوت به آرامش و تسلیم و رضا می‌شوند اما گورکی همه را به مبارزه در راه آزادی انسان‌ها دعوت می‌کند.
اینها مهم‌ترین خصوصيات آثار گورکی و رئالیسم سوسیالیستی بود و سایر خصوصيات نیز غالباً در ارتباط با همین مسائل قرار دارند، رئالیسم سوسیالیستی بخاطر خصوصیات خود مترقی‌ترین شکل هنر و ادبیات و عالیترین شکل رئالیسم است اما نباید تصور کرد که هر اثری که به این سبک نوشته شود خود بخود از آثاری که به سبک و شکل دیگری بوجود آمده‌اند بهتر و عالیتر است. ارزش یک اثر هنری تنها به سبک و شیوه آن بستگی ندارد. ما در بارۀ گورکی باز هم صحبت خواهیم کرد.

فیس‌بوک
تویتر
لینکد‌این
تلگرام
واتس‌اپ