غلامحسین ساعدی

مطالب مرتبط

کلاس درس

غلامحسین ساعدی دو پیرمرد مرد جوانی را روی تابوت آوردند تو. هنوز نمرده بود. ناله

ساندویچ

غلامحسین ساعدی در نیمه باز شد. مشتری‌ها برگشتند و مرد بلند قد و چهار‌شانه‌ای را

عزاداران بيل

دمدمه هاي غروب بود كه مشدي جبار وارد بيل شد، بيلي ها در ميدانچه ي

واگن سیاه

نه، نه، اسم و رسم درست و حسابی نداشت؛ مثل همه‌ی ولگردا، هر گوشه به