صادق هدایت

مطالب مرتبط

 آینه شکسته

به م . مینوی اودت مثل گلهای اول بهار تر و تازه بود ، با

توپ مرواری

جانم برایتان بگوید، اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام

داستان کاتیا

چند شب بود مرتبًا مهندس اتریشی که اخیرًا به من معرفی شده بود، در کافه