کاوه زلمی

مطالب مرتبط

فریاد

ليلته الهراس است قلبم می تپد حجم فوران خون داغ می درد رگ رگ واژه

مشت

وقتيکه مشت رویی زنی دریده بود کابوس مرگ در تن و جانش تنيده بود در

سرباز

من از تبار فقرا می آيم سربازم وطعمه جنگ می شوم جنگي که مال من