محمود درویش

مطالب مرتبط

تابستان عاشقان

گفت: می ترسم، ترسید و با صدای بلند گفت: می ترسم! پنجره ها محکم بسته

در محاصره

  شما که ایستاده‌اید بر درگاهها، داخل شوید، و با ما، قهوه عربی بنوشید [شاید

ریتا و تفنگ

میانِ ریتا و چشمانم… تفنگی ست. و آنکه ریتا را میشناسد، خم می شود و

غریبه

غریبه زیر نامه ام نوشتم غریبه وغریبانه نوشتم به نام تو می خواهم به جنگ

در سوگ بَروَه

ترجمه:مصطفی قنواتی سبک وزن چون پرندگان راه می سپارم بر پوستهء زمین مبادا مردگان را