
“سه خُم خسروی”
صدای به هم خوردن در چوبی پوسیده، سه کلاغی را که روی دیوار کاهگلی نشسته
صدای به هم خوردن در چوبی پوسیده، سه کلاغی را که روی دیوار کاهگلی نشسته
پاییز با همهی زیباییش مهمان طبیعت شده بود و طبیعت شبیه عروس مغروری بود که
آنوقت نگاهی به من انداخت. فکر کردم اول زن به من نگاه میکرده. اما بعد
اگر شانس یاری می کرد امروز ما میبایست مصدر کار باشیم. البته نمیشه گفت همهاش
بامداد یك روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخلهای بلندپایه. آفتاب