علی اشرف درویشیان

مطالب مرتبط

“سه خُم خسروی”

صدای به هم خوردن در چوبی پوسیده، سه کلاغی را که روی دیوار کاهگلی نشسته

انها هنوز جوانند

آن‌ها را از کیف‌ات بیرون می‌آوری. بابا را، آبجی را و داداش را. می‌گذاری‌شان کنار

همیشه مادر

بازجو جزوه‌اي‌ به‌ من‌ نشان‌ داد: «اين‌ را شما تايپ‌ كرده‌اي‌؟» قاطعانه‌ گفتم‌: «نه‌. نخير.»